ارجان

/~arjAn/

فرهنگ اسم ها

اسم: ارجان (پسر) (فارسی) (تلفظ: arjān) (فارسی: ارجان) (انگلیسی: arjan)
معنی: محل سکونت آریاها، نام قدیم بهبهان، ( = ارگان )، آریاگان، ( اعلام ) نام قدیم بهبهان که آریاگان و ارگان بوده است
برچسب ها: اسم، اسم با ا، اسم پسر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

ارجان. [ اَ ] ( معرب ، اِ ) بلغت اهل مغرب چلغوزه باشد و بعضی گویند نوعی از بادام کوهی است و این اصح است. ( برهان قاطع ). بلغت اهل مغرب چلغوزه باشد. از بعض استادان بگوش خورده که بادام کوهی است. ( مؤید الفضلاء ). لوزالبربر. ( اختیارات بدیعی ). لوزالسودان. لوزالارجان. لوزالهرجان. ارقان. بادام بربر. بادام بربری. هرجان. ارجن . ارژن. بادام تَهله. بُخرک. بخورک.

ارجان. [ اَ رَ ] ( ع اِ ) سعی ورغلاننده. ( منتهی الارب ).

ارجان. [ اِ ] ( ع مص ) بازداشتن ستور راجهت علف. ( منتهی الارب ). بازداشتن گوسفند از بهر پرواری. ( تاج المصادر بیهقی ). و مؤلف تاج العروس گوید: ارجنت الناقة؛ اقامت فی البیت و ارجنها؛ حبسها لیعلفها و لم یسرحها، نقله الجوهری عن الفراء، لازم ٌ متعد.

ارجان. [ اَرْ رَ ] ( اِخ ) اورجان. و عامه ایرانیان آنرا ارغان نامند و متنبی راء آنرا بتخفیف آورده است در این بیت :
أرجان َ ایّتها الجیادُ فانه
عزمی الذی یَدع ُ الوشیج مکسّرا.
و قال ابوعلی : ارجان وزنه فَعّلان و لاتجعله أفعلان لأنک ان جعلت َ الهمزة زائدة جعلت الفاء والعین من موضع واحد و هذا لاینبغی أن یحمل علی شی لقلته اَلاتری انه لایجی منه الا حروف قلیلة فان قلت َ اِن فعلان بناء نادر لم یجی فی شی من کلامهم و أفعلان قدجاء نحو أنبجان وأرْوَنان قیل هذاالبناءُ و ان لم یجی فی الابنیة العربیة فقد جاء فی العجمی بکم اسماً ففعلان مثله اذا لم یُقَیّدْ بالألف والنون و لایُنکر أن یجی العجمی علی مالاتکون علیه امثلةُالعربی الاتری انه قدجاءَ فیه نحو سَراویل فی ابنیةالاَّحاد و أبریسم و آجُرّ و لم یجی علی ذلک شی من ابنیة کلام العرب فکذلک ارجان و یَدُلّک علی انه لایستقیم أن یُحْمَل َ علی افعلان ان سیبویه جعل اِمَّعة فَعَّلة و لم یجعله اِفعَلة بناء لم یجی فی الصفات و ان کان قدجاءَ فی الأسماء نحو اِشفَی واِنفَحَة و اِبیَن و کذلک قال ابوعثمان فی اِمّا فی قولک امّا زید فمنطلَق انک لو سمیت َ بها لجعلتَها فعّلا و لم تجعلها اِفعَل لما ذکرنا و کذلک یکون علی قیاس قول سیبوَیه و أبی عثمان الاِجاص والاجّانة و الاِجار فِعّالاً و لایکون اِفعالاً والهمزة فیها فاءالفعل و حکی ابوعثمان فی همزة اِجّانة الفتح و الکسر و انشدنی محمدبن السری :
أراد اﷲ أن یُخزی بُجیراً
فسلّطنی علیه بأرّجان.
اصطخری گوید: ارّجان شهریست بزرگ و کثیرالخیر و در آن نخیل و زیتون بسیار است و دارای میوه های سردسیری و گرمسیری است و این ناحیه برّی و بحری و سهلی و جبلی است ، آب آن فراوان ، مسافتش تا دریا یک روزه راه است و بین ارّجان و شیراز شصت فرسنگ است و بین آن و سوق الاهواز نیز شصت فرسنگ. و نخستین کسی که به روایت ایرانیان آنرا بنا کرد قباذبن فیروز پدر انوشروان عادل است ، آنگاه که سلطنت را از برادر خود جاماسب بازگرفت و با رومیان غزو کرد و از دیاربکر دو شهر میّافارقین و آمد را فتح کرد و آن دو در تصرف رومیان بود وی بفرمود تا شهر مزبور را در سرحد فارس و اهواز بنا کردند و آنرا «اَبَرقُباذ» نامید و این همانست که ارّجان خوانده میشود و در آن شهر قباد اسرای دو شهر مذکور را ساکن گردانید آن ناحیه را کوره ای کرد و روستاهائی از رامهرمز و کوره شاپور و کوره اردشیرخره و کوره اصفهان بدان ضمیمه کرد. گویند در فتوح اسلام ذکر ارّجان آمده است و یاقوت گوید ندانم مُراد همین موضع است یا جز آن ، یا یکی از دو روایت غلط است و هم گویند بعض کوره ارجان متعلق به اصفهان بود و بعض آن متعلق به اصطخر و بعض آن متعلق به رامهرمز و در عهد اسلام مجموع آنها را کوره واحد کردند و آن از کُوَر فارس محسوب شد. احمدبن محمدبن الفقیه گوید: حدیث کرد مرا محمدبن احمد الاصبهانی که در ارّجان غاریست در کوهی که از آن آبی شبیه بعرق از سنگی بجوشد و از آن مومیای سپید نیکو گیرند و این غار دری آهنین و نگهبانان دارد و آن در بسته است و بمهر سلطان ممهور است مگر در سال یک روز که قاضی و شیوخ بلد گرد آیند و در حضرت ایشان آن در بگشایند و مردی ثقه عریان داخل شود و آنچه از مومیا جمع شده گرد کند و آنرا در قاروره ای کند و وزن آن در حدود صد مثقال باشد پس بیرون آید و در را ببندند و مهر کنند و مجموع مومیا را نزد سلطان برند و خاصیت آن علاج هر گونه شکاف یا شکست استخوان است ، به کسی که استخوانش شکسته باشد بمقدار عدسی از آن بنوشانند، با نوشیدن اول استخوان منجبر شود و در وقت صلاح پذیرد. بشّاری و اصطخری گویند که این غار در کوره دارابجرد است و یاقوت گوید من آنرا در جای خود یاد کنم. از ارجان تا نوربندجان ( نوبندگان ) شیراز بیست وشش فرسنگ است و بین آن دو شعب بوّان است که بکثرت درختان و نزهت موصوف است و جماعت بسیار از اهل علم به ارّجان منسوبند از جمله ابوسهل احمدبن سهل الارجانی و ابوعبداﷲ محمدبن حسن الارجانی و ابوسعد احمدبن محمدبن ابی نصر الضریر الارجانی الجُلکی الاصبهانی و قاضی ابوبکر احمدبن محمدبن الحسین الارجانی الشاعر. ( معجم البلدان ). مؤلف مجمل التواریخ والقصص گوید:[ قباد ] بر سرحدّ پارس شهری بنا کرد «به از ایمدُکواد » نام کرد و آنست که اکنون ارغان خوانند، معنی چنانست که از ایمد بهتر است - انتهی. و گویند قبر یکی از حواریین عیسی علیه السلام بدانجا است بنام ارجیان. ( تاج العروس ماده ر ج ن ). مؤلف نزهةالقلوب گوید:شهر بزرگی بوده ، در استیلاء ملاحده خرابی تمام به او راه یافته ، هوایش گرمسیر عظیم است و آبش از رود طاب که از میان آن ولایت میگذرد. بر روی آن آب پلی است مکان نام آنست. حاصل و فواکه و مشموماتش زیاده خوب بخصوص انار ملسش زیاده تعریف دارد. در آن حدود قلاعی است چون قلعه طیفور و دز کلات و خرابی این شهر از سکنه ٔاین قلاع بوده است. مردم ارّجان مصلح و به خویشتن مشغولند. مؤلف مرآت البلدان آرد: عقیده جغرافی دانان فرنگ این است که ارّجان از شهرهای معتبر فارس و نزدیک خوزستان و دورش حصار محکمی است و هفت دروازه و مساجد زیاد و بازاری معمور دارد. پلی در نزدیکی شهر است که از بناهای نامی محسوب شود. بندری در کنار دریای فارس دارد موسوم به مه رویان ، شاید که بندر دیلم حالیه باشد و بزعم بعضی ارّجان بهبهان است. و در ضمیمه معجم البلدان آمده : بستانی در دائرةالمعارف گوید ارّجان شهریست بزرگ در آخر حد فارس از جهت خوزستان و آن بدست عثمان بن ابی العاص الثقفی و ابوموسی الاشعری بسال 23 هَ. ق. فتح شد و سپس عمادالدولةبن بویه الدیلمی بسال 321 بر آن استیلا یافت و بهاءالدوله بسال 380 هَ. ق. بر آن مسلط شد و از آن شهر هزارهزار دینار و هشت هزار درهم بستد و سپس عبدالملک الرحیم بن ابی کالیجار الدیلمی در اواسط مائه پنجم بر آن دست یافت. مؤلف برهان قاطع گوید: اره جان با ثانی مشدد و جیم ، نام شهریست که مابین آن شهر و شیراز شصت فرسنگ راه است و آن را عوام اره غان خوانند با غین نقطه دار. در منتهی الارب آمده : رجّان کشدّاد، شهریست بفارس و یقال فیه ارّجان ایضا از آن شهر است احمد رجّانی بن حسن و احمد رجّانی بن ایّوب و عبداﷲ رجّانی بن محمدبن شعیب و برادرش احمد رجّانی که محدث اند. رجوع به معجم البلدان وضمیمه معجم البلدان ج 1 ص 213 و مجمل التواریخ والقصص ص 74 و 390 و عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 2ص 229 و تاریخ الحکمای قفطی ص 408 و فارسنامه ابن البلخی چ کمبریج ص 84، 115، 121، 148، 149، 150، 152، 162 و مرآت البلدان و حبیب السیر ج 1 ص 351 و روضات الجنات ص 419 و قاموس الاعلام ترکی و رجوع به قبادخور و الجماهر بیرونی ص 204 و رجوع به ارجانی شود.

فرهنگ فارسی

شهری بود بزرگ و نخل زیتون و آب فراوان داشت . بین آن تا شیراز شصت فرسنگ و بین ان تا سوق الاهواز نیز شصت فرسنگ بوده است .
( اسم ) زیتون مرا کشی
باز داشتن ستور جهت علف بازداشتن

دانشنامه آزاد فارسی

اَرْجان
رجوع شود به:ارگان، شهر قدیم

پیشنهاد کاربران

آرجان نام منطقه ای قدیمی در آذربایجان شرقی کنونی می باشد
ارجان در ترکی :همسر زن را، ار، یعنی مرد و جان ، به معنی توان جان داشتن است. پس ارجان کسی که توان مردانه داشته باشد.
شهر بهبهان ( ارجان ) محل سکونت طوایف قوم لر
لیراوی
بهمئی
شهرویی
شیرالی
کرایی
داوودی
شعبانی
یوسفی
قوم پارس :: لر آریایی
قوم پارت ::خراسانی. افغان . آریایی
قوم ماد::آذری ها آریایی
در پارسی " ارگان " که کوتاه شده " آریاگان " به معنای سرزمین آریایی است و امروزه بهبهان نامیده می شود .
این نام هیچ پیوند ریشه ای با واژگان : ارزن ، ارژن ، جان و زن ندارد و برداشت های ویسگرایانه بی پایه می باشد.
ارجان ( ارگان ) نام شهر بهبهان است
محل سکونت قوم لر ( ایل لر لیراوی )
ارژن ( ارزن ) نام درختی در کوه های بختیاری زاگرس
دشت ارژن فارس محل سکونت قوم لر

ار جن یا ارژن یا اراژن یا ارا زن
ارا به معنی بالا
جان یا جن یا ژن به معنی زن
این کلمه احتمالا از زمان باستان و اعتقاد به دین میتراییسم باقی مانده وبه معنی زن بالا مرتبه یا زن مقدس است

بپرس