اسم با حرف ا - صفحه 14
شفق طلایی
دختر
ترکی آلیشا
شعله ور
دختر
ترکی آییش
پیروز
پسر
اوستایی آزمون
امتحان، آزمایش، روش برای سنجش وجود، کیفیت یا اعتبار چیزی
پسر
فارسی ازهر
روشن، درخشان، ( در قدیم )، روشن تر، درخشان تر، ( اعلام ) ازهر [قرن هجری] سردار ایرانی و از درباریان ...
پسر
عربی آژنگ
چین و شکنی که بر پوست بدن و بخصوص پیشانی می افتد، خشم، موج کوتاهی که روی سطح آب ایجاد می شود
پسر
فارسی آسایش
راحت، استراحت، آسانی، آسودگی، فراغ، سکون، آرام
دختر
فارسی استر
ستاره، همسر یهودی خشایار پادشاه هخامنشی
دختر
عبری آسترید
شاهزاده سوئد
دختر
لاتین آستیاگ
آستیاژ، نام آخرین پادشاه ماد، ( = آستیاژ و آستیاگس )
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آسکی
آهو، کنایه از زیبایی و دلفریبی
دختر
کردی اشتیاق
رغبت بسیار، شوق، آرزومندی، ( در تصوف ) کشش و مجذوب شدن عاشق به معشوق
دختر
عربی اشراق
درخشیدن، روشن شدن، تابان شدن، درخشش، نورافشانی، ( به مجاز ) روشنی، نور، ( در فلسفه ) شناخت حقیقت از ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی اشنا
گوهر گران بها، گوهر گرانمایه، شنا، شناگری، آب ورزی، شنا کننده، آب ورز، شناگر
پسر
فارسی اشک
آبی که از چشم می ریزد
دختر
فارسی آشیان
لانه، خانه
دختر
فارسی اصیل
صاحب نسب، شریف، نژاده، باگهر، والاتبار، دارنده ی نژاد گزیده، نجیب
پسر
عربی اظهر
آشکارترین، ظاهرترین
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی اعتبار
آبرو، ارزش، اطمینان و اعتماد دیگران درباره ی کسی، ارزش و اهمیت کسی در نزد دیگران، پندگرفتن، به اندی ...
پسر
عربی اعجاز
معجزه
پسر
عربی اعراف
جایی بین بهشت و دوزخ، ( در ادیان ) در اعتقاد برخی از مذاهب، برزخ، سوره ی هفتم از قرآن کریم دارای دو ...
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی آفت
بلا، بلیه، کنایه از زیبایی و عشوه گری
دختر
عربی افراز
افراشتن و افروختن، بلندی، فراز، بالا و فراز
دختر
فارسی افروزان
افروختن، افروزاندن، افروزانیدن
دختر
فارسی افروشه
نوعی حلوا، ( = آفروشه )
دختر
فارسی
تاریخی و کهن آفسانه
افسانه، داستان، خیال، مشهور، کسی که بحدی زیبا ست که خیالی به نظر می آید
دختر
فارسی افسر
کلاه پادشاهی، تاج
دختر
فارسی آق بانو
بانوی سپید، کسی که چهره ای زیبا و سفید دارد، آق ( ترکی ) + بانو ( فارسی )
دختر
ترکی، فارسی اقدم
پیش تر، مقدم تر، قدیمی تر
پسر
عربی آگا
آگاه، مطلع، با خبر
پسر
کردی آگاه
بینا، دقیق، مطلع، باخبر، آن که در امری بینش و بصیرت دارد، دانا
پسر
فارسی التجا
پناه بردن، پناه جستن، پناه جوئی
دختر
عربی آلتون
زر، طلا، آلتنای، طلای ناب
دختر
ترکی آمن
ایمن، بی خوف
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی امین احمد
ترکیب دو اسم امین و احمد ( امانتدار و بسیار ستوده تر )، از نام های مرکب، امین و احمد، ( اَعلام ) ام ...
پسر
عربی آن
سبب علت دلیل، قصد عزم عقیده
دختر
فارسی آنار
به خاطر آورنده
پسر
ترکی انتظار
چشم به راه بودن، امید، نگرانی
پسر
عربی اندرز
نصیحت، پند
پسر
فارسی اندیش
اندیشه، اندیشمند، اندیشیدن، استفاده کردنِ آگاهانه از ذهن برای شکل دادن به تصورات و مفاهیم مربوط به ...
پسر
فارسی انگیزه
آنچه یا آن که کسی را وادار به کار کند، محرک، باعث
دختر
فارسی آنی
خاطره
دختر
ترکی آنیس
انیسون، مقاومت و اعتراض
دختر
یونانی آهار
گلی مرکب با گل برگهای پیوسته به رنگهای سفید، قرمز، نارنجی، صورتی، یا دو رنگ که انواع گوناگون کم پر ...
دختر
فارسی اهورامزدا
اهورامزد، هرمزد، اورمزد، هرمز، معنی اصلی این کلمه سرور دانا است و در متون زردشتیان به معنی خدای بزر ...
پسر
فارسی آوازه
نغمه، ترانه، نوا، آگاهی، شهرت نیک، نام آوری، ( در موسیقی ایرانی ) ( در قدیم ) دستگاه
دختر
فارسی اوان
خداوند خوب و بخشنده
پسر
عبری اورانوس
نام هفتمین سیاره منظومه شمسی
دختر
فرانسوی
کهکشانی اولاد
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی در مازندران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اولین
خوشایند، دلپذیر
دختر
لاتین آوند
حجت، دلیل، برهان، آونگ، ( در قدیم ) ظرف، ( در گیاهی ) لوله ی باریک ساقه گیاهان
پسر
فارسی
طبیعت آونگ
نام رشته ای که خوشه انگور و بعضی میوه ها را به آن می بندند، آویزان، آویخته
دختر
فارسی آویز
گلی زینتی به شکل زنگوله و قرمز رنگ، هر چیز کوچک و گران قیمت از نوع فلزهای قیمتی، و مانند آنها که به ...
دختر
فارسی اکسیر
کیمیا، جوهری گدازنده که ماهیت اجسام را تغییر می دهد و کامل تر سازد
دختر
عربی، یونانی
تاریخی و کهن اکلیل
تاج
دختر
عربی آکو
قله بلند، قله کوه، مکان بلند، انسان با عظمت و مقتدر
پسر
کردی اکو
انعکاس، بوم
پسر
فارسی اکوان
مخلوقات، موجودات، هست شدن ها
پسر
عربی
تاریخی و کهن آی
ماه
دختر
ترکی آیدل
دل ماه
دختر
ترکی، فارسی آی بک
بت، صنم
پسر
ترکی ایبک
ماه بزرگ، یا آن که ماه او را بزرگ ساخته است
پسر
ترکی
کهکشانی ایثار
از خود گذشتگی، فداکاری، برگزیدن، بخشش، عطا، کرامت کردن، نفع دیگری با دیگران را بر نفع خود ترجیح داد ...
دختر، پسر
عربی ایده
فکر و اندیشه، رأی
دختر
فرانسوی ایراث
میراث
پسر
فارسی آیریا
آریا، ( = آریا )
دختر
فارسی ایزد
در فرهنگ ایران باستان، هر یک از فرشتگانی که اهمیت آنها پس از امشاسپندان است، خداوند
پسر
اوستایی، پهلوی ایزدگشسب
خدا پرست، ( اَعلام ) ) یکی از دانشمندان دربار خسرو انوشیروان ) از سرداران بهرام چوبینه در جنگ با خس ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آیقان
( آی + قان ) کسی که خونش مثل ماه شفاف و تمیز است اصیل، نجیب
پسر
ترکی ایقان
یقین، ایمان، به یقین دانستن، بی گمان شدن، بارور شدن، حالت ذهن که امری را کاملاً درست می داند
پسر
عربی ایوان
تراس، ایوان، تراس ( نگارش کردی
دختر
کردی آیکان
نجیب، اصیل، آیکان = آیقان ( آی + قان ) کسی که خونش مثل ماه شفاف و تمیز است اصیل
پسر
ترکی آژو
تلاش
پسر
کردی آئیل
نام پرنده ای است
پسر
گیلکی
پرنده آبرخ
زیبا، لطیف، روشن، کسی که چهره ای مانند آب دارد
دختر
فارسی آبگل
گلاب مایعی خوشبو که از برگ گلها بدست می آید
دختر
فارسی
گل آبادیس
نام یکی از پزشکان دوره هخامنشی
پسر
فارسی آبانا
منسوب به آبان، آبان، ا ( پسوند نسبت ) )
دختر
فارسی آبانه
منسوب به آبان
دختر
فارسی آبانک
آبان کوچک
دختر
فارسی آبدست
چابک، تردست، تر و فرز
پسر
فارسی، بلوچی آبراما
اداره، راهبری
پسر
ترکی آبراهام
ابراهیم، پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام
پسر
عبری ابرش
اسب
پسر
فارسی آبرلی
دارای آبرو، آبرومند، آبر ( فارسی، آبرو ) + لی ( ترکی ) دارای آبرو
پسر
ترکی، فارسی آبرنگ
دختری که دارای پوستی لطیف و نرم است
دختر
لری آبرود
کنایه از دختری که مانند سنبل خوش نقش و زیباست، سنبل نیلوفر، دختری که مانند سنبل خوش نقش و زیباست
دختر
فارسی آبرون
همیشه سبز، همیشه جوان، گل همیشه بهار، شاد سرزنده
دختر
فارسی آبسال
باغ، بستان، بهار
دختر
فارسی آبشار
آبی که به طور طبیعی از بلندی به پستی فرو می ریزد
دختر
فارسی
طبیعت آبشن
صورت دیگر آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه های فراوان و گلهای سفید یا صورتی
دختر
فارسی آبگون
به رنگ آب، آبی، گل نیلوفر
دختر
فارسی آبگین
دارای طبیعت آب، آینه، آیینه، شیشه
دختر، پسر
فارسی ابناس
خواهر حضرت یعقوب و عمه حضرت یوسف، همچنین نام قریه ای در مصر
دختر
فارسی آبنوش
نوشنده آب، دوستدار روشنایی، آب گوارا، نام زنی در منظومه ویس و رامین
دختر
فارسی
تاریخی و کهن ابوریحان
نام ریاضیدان و فیلسوف ایرانی در قرن چهارم و پنجم، ابوریحان بیرونی
پسر
عربی
تاریخی و کهن آبین
به رنگ آب، همانند آب
دختر
فارسی آپام
نام همسر داریوش اول پادشاه هخامنشی، ( اَعلام ) نام دختر اردشیر دوم و زن فرناباذ والی ایالت هلّس پون ...
دختر
فارسی، اوستایی
تاریخی و کهن آتابیک
پدر بزرگ، مربی کودکان و بالاخص شاهزادگان، اتابک
پسر
ترکی آتامان
مانند پدر رهبر و فرمانده
پسر
ترکی