اسم با حرف ا - صفحه 13
اقاقیا، درختی زینتی که گلهای سفید خوشه ای ومعطر دارد
دختر
یونانی اقاقیا
درختی زینتی که گلهای سفید خوشه ای ومعطر دارد، ( معرب از یونانی ) ( در گیاهی ) درختی است از راسته ی ...
دختر
یونانی
طبیعت، گل آقاگل
آقا ( مغولی ) + گل ( فارسی ) نام روستایی در نزدیکی اصفهان
پسر
فارسی، مغولی آقامیر
آقا ( مغولی ) + میر ( ازعربی ) سلطان بزرگ، امیر والامقام، نام روستایی در نزدیکی بیرجند
پسر
عربی، مغولی اقبال علی
آن که بخت و اقبال از علی ( ع ) یافته است
پسر
عربی آق بانو
بانوی سپید، کسی که چهره ای زیبا و سفید دارد، آق ( ترکی ) + بانو ( فارسی )
دختر
ترکی، فارسی اقدم
پیش تر، مقدم تر، قدیمی تر
پسر
عربی اقشین
معنی اسم را در این قسمت بنویسید
پسر
فارسی اقلیمیا
اقلیما، نام دختر آدم ( ع )
دختر
یونانی
مذهبی و قرآنی آگا
آگاه، مطلع، با خبر
پسر
کردی آمتیس
آمیتیس، نام دختر خشایار پادشاه هخامنشی، نام دختر خشایار پادشاه هخامنشی که با بختنصر پادشاه بابل ازد ...
دختر
فارسی آمستریدا
نام دختر اردشیر دوم، از اسامی کهن، [از اسامی کهن ایرانی]
دختر
فارسی
تاریخی و کهن آمستریس
نام مادر اردشیر دراز دست پادشاه هخامنشی، ( اَعلام ) برادر زاده ی داریوش سوم، زن خشایارشاه، دختر ارد ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن آمن
ایمن، بی خوف
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی آمنا
امین شده، صورت دیگر آمنه، زن ایمان آورنده
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی آمنید
نام دبیر داریوش پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی آموی
رود جیحون، آمودریا
پسر
فارسی آمیتریس
ستایش کننده، شکر کننده، ستاش کننده، دختر داریوش سوم هخامنشی و همسر خشایارشا
دختر
پهلوی، اوستایی
تاریخی و کهن امید بخش
امیدوار کننده، امید بخشنده، کسی یا چیزی که امیدواری کند، کنایه از حق سبحانه و تعالی
پسر
فارسی امید محمد
ترکیب دو اسم امید و محمد ( آرزو و ستوده )، از نام های مرکب، ی امید و محمد
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی امیدحسین
ترکیب دو اسم امید و حسین ( آرزو و نیکو )، از نام های مرکب، ی امید و حسین
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی امیدمهدی
ترکیب دو اسم امید و مهدی ( آرزو و هدایت شده )، از نام های مرکب، ی امید و مهدی
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی امیر اسحاق
ترکیب دو اسم امیر و اسحاق ( فرمانروا و خندان )
پسر
عربی، عبری
مذهبی و قرآنی امیر داوود
ترکیب دو اسم امیر و داوود ( پادشاه و محبوب )
پسر
عربی، عبری
مذهبی و قرآنی امیر رشید
ترکیب دو اسم امیر و رشید ( فرمانروا و شجاع )، امیر و پادشاه رستگار، حاکم دلیر و شجاع، ( اَعلام ) لق ...
پسر
عربی آرمیتاژ
بلند مرتبه
دختر
فارسی آرمیتان
آرمیتا
دختر
اوستایی آرمیدخت
دختر چالاک
دختر
فارسی آرمیس
روشن و پاک، هرمس، از خدایان اولمپی، نام پسر زئوس و مایا
دختر
فارسی ارمیس
هرمس
پسر
یونانی آرمیلا
دختر آرام و باوقار
دختر
فارسی ارمین
آرمین
پسر
فارسی آرمین دخت
دختر آرمین
دختر
فارسی
تاریخی و کهن ارمین دخت
دختری که از نژاد آرمین است، ( اَرمین = آرمین، دخت = دختر )
دختر
فارسی آرمینی
سپهسالار یزگرد سوم پادشاه ساسانی
پسر
فارسی آرن
شادان، شاد، شادمان
پسر
عربی ارناز
از نامهای باستانی
دختر
فارسی آرنام
خوش نام آریایی
پسر
فارسی ارناک
رزمجو
پسر
پهلوی، اوستایی آرنگ
حاکم، مالک، آرنج، مرفق، رنگ
پسر
فارسی آرنیا
از نسل آریایی
پسر
فارسی آرنیک
آریایی نیک خو
پسر
فارسی ارهام
باران نرم باریدن آسمان
پسر
فارسی آرهان
پادشاه پاک و درستکار
پسر
ترکی آرو
نام فرشته ای در آیین زرتشت
پسر
کردی آروا
نام فرشته ای در آیین زرتشت
دختر
کردی ارواد
نیرومند
پسر
پهلوی، اوستایی آرورا
الهه طلوع و سحر
دختر
لاتین آروز
هدف بزرگ
پسر
فارسی اروس
سفید، درخشان، زیبا
دختر
پهلوی، اوستایی اروشه
سفید، روشن، اروشا، به فتح الف، دختری با روی سپید
دختر
فارسی ارون
( به فتح الف ) شاد و شادمان
دختر
عربی آرونا
منسوب به آرون، صفت نیک، فضیلت، خصلت پسندیده، خوی خوش، ( آرون، ا ( پسوند نسبت ) )
دختر
فارسی ارونا
شاد و شادمان، ( ارون = شادمان، سرمست، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به ارون، ( به مجاز ) شاد و شادمان و ...
دختر
فارسی، عربی آروکو
نجیب نجیب زاده، ( اَعلام ) نام فرزند کوروش هخامنشی ( اول ) که به رسم گروگان نزد آشور باناپال از سوی ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آرویج
همیشه سبز، باطراوت، شاداب
پسر
ترکی آروید
آریایی و آتش پاک
پسر
فارسی آرویشه
نام روستایی در نزدیکی بیرجند
دختر
فارسی آروینا
برازنده، شایسته، لایق
دختر
سانسکریت آرکا
آرخا، مایه اطمینان و پیشتگرمی
پسر
ترکی آرکان
کسی که سرشت و خون او پاک است، به معنی کسی که سرشت او پاک است و کسی که خون او پاک است
پسر
ترکی آرکیا
شاه آریایی
دختر
فارسی ارکیا
آریایی بزرگ، ( در زند و پازند ) جوی آب، ( هزاوش/arkyā/ و /ārkiā/ در پهلوی yôy = جوی ) اما به نظر می ...
دختر
فارسی آری
آریایی، نام یکی از ایالات ایران قدیم که شامل خراسان و سیستان امروزی بوده است، نام یکی از طوایف چادر ...
پسر
کردی اریا
در زبان کلدانی به معنی برج اسد، درخت آمله که دارای میوه هایی ترش و کوچک مانند آلو است
پسر
فارسی، اوستایی، پهلوی آریارامنه
آرام کننده آریائیان، نام پدر آرشام، جد داریوش پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آریارمنه
نیای داریوش بزرگ از شاهان هخامنشی است
پسر
فارسی آریاباد
آریاپاد نگهبان قوم آریایی
پسر
فارسی آریابان
نگهبان قوم آریایی
پسر
فارسی آریابرز
شکوه آریایی، نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آریابرزین
برادر زاده ی داریوش بزرگ، ( اَعلام ) نام پسر ارتبان و برادر زاده ی داریوش بزرگ
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آریاچهر
آریا نژاد، ( آریا، چهر = نژاد، تبار، گوهر، اصل )، دارای اصل و نژاد آریایی
دختر
فارسی آریادخت
دختر آریایی، دختر ایرانی، ( آریا، دخت = دختر )، دختر آریایی نژاد، ( اَعلام ) آریادخت «آرتوسونا» از ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن اریار
یار جوانمرد
پسر
ترکی آریاراد
آریایی جوانمرد آریایی شجاع آریایی دانا، آریایی شجاع و دلیر، آریایی جوانمرد و بخشنده، آریا+راد ( جوا ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آریارمن
رامشگر آریایی، شادی آور از نژاد آریایی
پسر
فارسی آریاس
آریایی بزرگ
پسر
فارسی آریاسب
دارنده اسب ایرانی، نام یکی از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی اریاسب
نام یکی از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آریاسپ
دارنده ی اسب، ( اَعلام ) ) نام یکی از سرداران کوروش، ) نام یکی از پسران اردشیر [داریوش که بزرگتر از ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آریافر
دارای فر و شکوه آریایی
پسر
فارسی آریاگیو
سخنور آریایی، به فتح گ، سکون ی، سکون و، آریا + گیو ( سخنور )، نام یکی از سرداران ایرانی در روزگار ب ...
پسر
فارسی اریامن
آرامش دهنده، خوشبختی دهنده، نام دریا سالار شجاع و رشید خشایارشاه پادشاه هخامنشی در جنگ سالامین
پسر
فارسی آریامنش
دارای خوی و رفتار آریایی، نام پسر داریوش پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی آریامهر
ترکیب دو اسم آریا و مهر ( آزاده و محبت )، برخوردار از محبت آریایی، نام یکی از سرداران داریوش سوم پا ...
پسر
فارسی آریان رضا
ترکیب دو اسم آریان و رضا ( آریایی و خشنود )، از نام های مرکب، ا آریان و رضا
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی آریانوش
شادکننده و خوشحال کننده آریاییان، ( آریا، نوش = جاوید ) آریایی جاویدان، ( آریا + نوش = جاوید ) آریا ...
پسر، دختر
فارسی آریاوا
منسوب به آریا، آزاده، م آریا
پسر
فارسی آریاوش
آریایی، نجیب، ( آریا، وش ( پسوند شباهت ) ) همانند آریایی ها، شبیه آریایی ها
پسر
فارسی آریاک
نام یکی از سرداران ایرانی و فرماندار کاپادوکیه، ( اَعلام ) ) نام یکی از سرداران ایرانی و فرماندار ک ...
پسر
اوستایی، فارسی
تاریخی و کهن اریاک
آریایی، ( اری = آری = آریا، ک ( پسوند ) )
دختر
فارسی استوان
استوار، محکم، متین، معتمد، امین
پسر
پهلوی آستیاژ
نام آخرین پادشاه ماد، ( = آستیاگس، استیاگ و ایشتوویگو )، ( در فارسی باستان، arštivaiga )، نیزه اندا ...
پسر
فارسی آستیاگ
آستیاژ، نام آخرین پادشاه ماد، ( = آستیاژ و آستیاگس )
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اسحق
اسحاق، خندان، نام پسر ابراهیم ( ع ) و ساره
پسر
عبری اسدالدین
آن که در دفاع از دین مانند شیر شجاع است
پسر
عربی آسدین
نام موبدی در سده دهم یزگردی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اسعد الدین
خوشبخت در دین، سعیدالدین، نیک بخت در دین
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی اسفار
سوار، سپیدی های روز، مسافرت ها، معرب اسوار از نامهای تاریخی
پسر
عربی اسفند دخت
مرکب از اسفند ( نام ماه دوازدهم از سال شمسی ) + دخت ( دختر )
دختر
فارسی