اسم با حرف پ - صفحه 3

صاحب دین پاک، درست دین، راست دین، ( در قدیم ) ( به مجاز ) آن که در باور و اعتقادش استوار باشد، پاک ...

پاکیزه رو، زیبا رو

زیبارو، صورت زیبا، ( فارسی ـ عربی ) دارای چهره ی پاک و نورانی

خورشید درخشان که در پس ابر نهان باشد

درخشش پاک و بی غبار

پاک گهر

دختر پاک و عفیف

بی اندوه و بی مسئولیت

زیبا و قشنگ به تمام و کمال، ( پاک = کاملاً، یک سره، به کلی، ناز = زیبا و قشنگ )، کاملاً و یک سره زی ...

پاک نوشنده، گوارا

پیرایه، آرایش، زیور، زینت

هنگام پاییز، برگ ریزان، مجازا دختر زیبا رو

هنگام پاییز، ( مجاز ) زیبا و قشنگ، موسم پاییز

پیشواز، استقبال، فرمانبرداری، قبول امر، آنچه پذیرفته شده، ( در قدیم ) استقبال کننده

میوه ای کوچک و بیضی شکل که مغز آن خوراکی است، در شعر، دهان معشوق

مه صبحگاهی

سحرگاهان

نام نوعی گیاه

گیسو

آرزومندی، پوپک

پونه، گیاهی معطر، ( = پونه )

سرشار از علم و دانش، نام سومین دختر زردشت

سرشار از علم و دانش، نام سومین دختر زردشت

لطیف چون پر

دانه های برف

صاحب رخساری مانند پروین، ( مجاز ) زیبارو

ستاره سهیل، تاج

آنکه اندامی زیبا چون پری دارد

پری ( موجودی بسیار زیبا ) + تاج، سرآمد پریان

مرکب از پری + جان ( واژه محبت آمیز در خطاب به اشخاص، به معنی عزیز )

پری چهر، ( = پری چهر )

پریوش، پری فش، مانند پری، زیبا، ( پری، وار ( پسوند شباهت ) )، پری گونه، پری مانند

نام زنی در ویس و رامین

دارنده ی پَر، ( مجاز ) پریوار، زیبا و لطیف، ( پَر، یار ( پسوند دارندگی ) )

پری کوچک

آنکه روی چون پری دارد، پریچهر، پری رخ، خوبرو، زیبارو، ( = پری چهر )، پری چهره

پریزاد

پری کوچک

فرزند پرستش کننده

ترکیب دو اسم پری و شاد ( فرشته و خوشحال )، ( = پری شاد )، ( پری شاد، پری شاه، شاه پری ها

پری مانند، زیباروی، زیبا چون پری، شبیه به فرشته

دختر زیبا و با وقار، دختری که مانند پریان زیباست، شکوهی به سان شأن و شوکت پری، دختری که مانند پریان ...

ویژگی کسی که شهرت و آوازه او در زیبایی چون پری است، ( پَری، نام = شهرت و آوازه )، ( به مجاز ) زیبار ...

پادشاه پریان

پری دار، دارنده ی پری، ( پَری، وَر = جزء پسین بعضی از کلمههای مرکب به معنی «دارنده» )، دختری که افس ...

پری خوب، بهتر و زیباتر، پری گونه، ( پری، وه = به، خوب، بهتر، زیباتر، شخص خوب و دارای اخلاق و رفتار ...

پری

جوانه نازک، شاخه های تازه روییده و ریز درختان، ( کردی، pižāl ) به معنی جوانه نازک، شاخه های ریز درخ ...

بژهان، آرزو، غبطه، خواهش دل، خواهش

جست و جوگر، محقق، خردمند، دانا، ( صفت فاعلی از پژوهیدن )، پژوهش کننده، ( درقدیم ) جستجو کننده

فلس ماهی که روی بدن ماهی را پوشانده است، دایره هایی کوچک و نازک به رنگهای مختلف که برای تزیین لباس ...

حرکت و فعالیت، پی گیر، در جستجوی چیزی، ( اسم مصدر از پوییدن )، پی گیری و فعالیت مستمر و جدی در بدست ...

شبیه به پوران، ( مجاز ) زیبارو، سرخ و گلگون

ترکیب دو اسم پوران و مهر ( سرخ و خورشید )، خورشید سرخ گون، ( به مجاز ) زیبارو

پر داننده، پردانش، ( اوستایی ) ( = پورچیست ) به معنی پر داننده، ( اعلام ) در روایات زرتشتی کوچکترین ...