اسم با حرف ف - صفحه 5
ترکیب دو اسم فاطمه و مهدا ( رانده شده از آتش و آرامش شب )
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی فاطمه یاسمین
ترکیب دو اسم فاطمه و یاسمین ( رانده شده از آتش و یاسمن )، از نام های مرکب، فاطمه و یاسمین
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی فاطن
زیرک، دانا، آگاه
پسر
عربی فالق
شکافنده، [این واژه برگرفته از «فالق الاصباح» به معنی شکافنده ی صبح گاهان، روشن کننده ی صبح و همینطو ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی فالقه
فالق، شکافنده، ( مؤنث فالق )
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی فام گل
به رنگ گل
دختر
فارسی فانوس
هر چراغی که جایی را روشن میکند
دختر
یونانی فانید
پانید، شکر سرخ، نام نوعی حلوا، ( = پانید )
دختر
عربی فاکهه
میوه، ( در قدیم ) میوه ( خرما، انگور، انار و غیره )، نوعی حلوا
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی فایحه
مؤنث فایح
دختر
عربی فایز
نایل، رستگار
پسر
عربی فایزه، فائزه
مؤنث فائز، نایل، رستگار
دختر
عربی فایض
فیض رسان، فایده بخش
پسر
عربی فایق
دارای برتری، مسلط، فائق، چیره، عالی، برگزیده
پسر
عربی فایقه
مؤنث فایق، دارای برتری، مسلط، چیره، مؤنث فائق
دختر
عربی فتات
دختر جوان
دختر
فارسی فتح الدین
پیروزی در دین
پسر
عربی فتحعلی
مرکب از فتح ( پیروزی ) + علی ( بلندمرتبه )، نام دومین پادشاه قاجار
پسر
عربی فتنه
عاشق، دلداده، شورش، طغیان، مفتون
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی فتوت
جوانمردی، بخشندگی، سخاوت
پسر
عربی فخر
نازیدن، مباهات کردن، سربلندی، سرافرازی، افتخار، ( در قدیم ) مایه ی سربلندی، مایه ی نازش، ( در قدیم ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی فخرآفاق
باعث سرافرازی آسمان
دختر
عربی فرشیدورد
در شاهنامه نام برادر اسفندیار، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) ) نام برادر اسفندیار که یکی از پهلوانان ای ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فرشیم
قسم، جزو
پسر
فارسی فرض
آنچه به طور موقت به عنوان حقیقت یا واقعیت مطرح می شود بدون آنکه درستی آن ثابت شده باشد، پنداشتن، تص ...
پسر
عربی فرطوس
از شخصیتهای شاهنامه، نام مهندسی رومی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی، ( اَعلام ) نام مبارزی از لشکر ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فرغار
شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در سپاه افراسیاب تورانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فرغان
نام شهری در ترکستان قدیم، فرغانه
پسر
فارسی فرغانه
نام شهری در ترکستان قدیم
دختر
فارسی
هنری فرقد
هر یک از دو ستاره فرقدی، هر یک از دو ستاره فرقدین
پسر
عربی فرگان
جشن با شکوه
پسر
فارسی فرگاه
پیشگاه باشکوه
پسر
فارسی فرمان
حکم، امر، دستور
پسر
فارسی فرمد
نام روستایی در نزدیکی طوس
پسر
فارسی فرمند
دارای شکوه و وقار، ( = فرهمند )، فرهمند، فر + مند دارای شکوه و وقار
پسر
فارسی فرمیسک
اشک چشم
دختر
کردی فرمین
فرمان
پسر
فارسی فرن
فراوانی، فزونی
دختر
فارسی فرناس
نیم خواب و خواب آلود، نام پسر فرناباذ یکی از درباریان اردشیر درازدست پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فرناک
نام پادشاه کاپادوکیه، ( اَعلام ) نام سر دودمان پادشاهان کاپادوکیه که پس از اسکندر در آسیای صغیر حکو ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فرند
بسیار نرم و لطیف و زیبا، پرند، [استاد هنینگ این «فرند» را با «فرند» معرب «پرند» که اصلاً به معنی«حر ...
پسر
فارسی فرنگار
دارای نقش و نگار با شکوه و زیبا
دختر
فارسی فرنگیز
فرنگیس، دختر افراسیاب
دختر
فارسی
تاریخی و کهن فرنواز
مرکب از فر ( شکوه )، نواز ( ریشه نواختن )، مرکب از فر ( شکوه ) + نواز ( ریشه نواختن )
دختر
فارسی فرنور
شکوه و جلال نور، ( فر = شکوه و جلال که در بیننده شگفتی پدید آورَد + نور ) ( به مجاز ) ویژگی کسی که ...
پسر
فارسی فرنوشا
شکوه و عظمت ابدی، ( فَرنوش، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به فَرنوش
دختر
فارسی فرنیان
پرنیان، ابریشم و حریر، گونه دیگر واژه ی «پرنیان»، گونه دیگر واژه ی ' پرنیان '، ابریشم و حریر پرنیان ...
دختر
فارسی فرنیک
شخص خوب و صالح که شکوه و جلال آن موجب شگفتی است، [فر = شکوه و جلال که در بیننده شگفتی و تحسین پدید ...
دختر
فارسی فره وش
دارای هوش و ذکاوت، مرکب از فره ( شکوه ) وش ( پسوند شباهت )
پسر، دختر
فارسی فرهانه
باشکوه عاقل
دختر
فارسی فرهت
شأن، شوکت و شکوهمندی، فراهت صورت دیگری از فراهت
دختر
فارسی، عربی فرهناز
بزرگمنش و نازنین، مرکب از فره ( شکوه و بزرگی ) + ناز
دختر
فارسی، اوستایی، پهلوی فیونا
گل سفید کوچک
دختر
لاتین
گل فیکا
درخت بید
پسر
مازندرانی فواد مهدی
ترکیب دو اسم فواد و مهدی ( قلب و هدایت شده )، از نام های مرکب، فؤاد و مهدی
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی فور
از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه هند در زمان اسکندر مقدونی
پسر
هندی