اسم با حرف ا - صفحه 17
از فرشتگان مقرب درگاه خداوند در عرش پنجم
دختر
هندی
مذهبی و قرآنی آهودخت
دختری به زیبایی آهو، ( آهو، دخت = دختر )، ( به مجاز ) دختر زیباروی و شاهد
دختر
فارسی اهوراداد
خداداد یا آفریده خدا
پسر
فارسی اهورامزد
هرمز، نام روز اول از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام ستاره مشتری، نام یکی از پادشاهان ساسانی
پسر
فارسی اهورامزدا
اهورامزد، هرمزد، اورمزد، هرمز، معنی اصلی این کلمه سرور دانا است و در متون زردشتیان به معنی خدای بزر ...
پسر
فارسی آهید
آهو، در گویش فارس آهوی صحرایی
دختر
فارسی آهیر
آتش
پسر
کردی آهیل
نام نوعی پرنده، مرغ انجیرخوار
پسر
گیلکی
پرنده آهین
آهن
پسر
گیلکی اوات
آرزو
پسر
کردی آوادان
زیبا، قشنگ
دختر
ترکی آوادخت
دختر آوازه خوان، بانوی خوش صدا، مرکب از آوا ( آواز ) + دخت ( دختر )
دختر
فارسی آوادیس
کسی که دلنشین است یا صدای دلنشینی دارد، مرکب از آوا ( آواز ) + دیس ( مانند )، کنایه از کسی که دلنشی ...
دختر
فارسی آوازه
نغمه، ترانه، نوا، آگاهی، شهرت نیک، نام آوری، ( در موسیقی ایرانی ) ( در قدیم ) دستگاه
دختر
فارسی آوام
فام، لون، رنگ
دختر
فارسی اوان
خداوند خوب و بخشنده
پسر
عبری آوانا
آوا، موسیقی
دختر
فارسی آواناز
آوا و صوت قشنگ و زیبا، آوا و صدای متناسب و موزون، آوای توأم با کرشمه و غمزه
دختر
فارسی آوانوش
آوا و صدای زندگی، ( آوا = صدا، بانگ، شهرت، آوازه، نوش= زندگی، بی مرگی، جاوید )، آوا و صدای جاوید، ب ...
دختر
فارسی اوتانا
دارای اندام زیبا، نام یکی از یاران داریوش یکم پادشاه هخامنشی، ( در اعلام ) نام یکی از دوستان و یارا ...
دختر، پسر
فارسی
تاریخی و کهن اوچار
آبشار
پسر
ترکی
طبیعت اوحد
یگانه، بی همتا
پسر
عربی اوحدالدین
آن که در دین یگانه و بی همتاست، نام عارف مشهور قرن هفتم
پسر
عربی اوخان
پژواک
پسر
گیلکی اوراش
یاری شده
پسر
فارسی اورامان
نام منطقه ای کوهستانی در کردستان، ( اعلام ) نام منطقه ای از کردستان ایران که از طرف شرق متصل است به ...
پسر، دختر
کردی اورامن
نوعی از خوانندگی و گویندگی پارسیان، ( در قدیم ) ( در موسیقی ایرانی ) لحنی که معمولاً دو بیتی ها را ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن، هنری اوران
در گویش سیستان
دختر
فارسی اورانوس
نام هفتمین سیاره منظومه شمسی
دختر
فرانسوی
کهکشانی اورخان
پسر و جانشین امیرعثمان اول
پسر
عربی اورداد
اهورداد، خداداد، نام یکی از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی اورمزد
هرمز، از نامهای خداوند در آیین زرتشت، نام روز اول از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام ستاره مشتری، نا ...
پسر
فارسی اورمزدیار
خدایار
پسر
فارسی اورند
تخت پادشاهی، شکوه، از شخصیتهای شاهنامه، تخت، اورنگ، ( به مجاز ) شأن، شوکت، ( اَعلام ) نام یکی از پس ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اورنینا
ربة النوع فراوانی نعمت
دختر
یونانی اورهان
امپراطور، حاکم سرزمین
پسر
ترکی اوریاد
نام روستایی در نزدیکی سنندج
پسر
فارسی اوریسا
نام یکی از ایالتهای هندوستان
دختر
سانسکریت آورین
آتشین
دختر
ترکی، کردی اورینا
الهه آسمانها و حامی عشق آسمانی، در اساطیر یونان
دختر
یونانی اوزان
نوازنده
پسر
ترکی
هنری آیحان
صاحب ماه، آدم زیبا و مشهور مثل ماه
پسر
ترکی
کهکشانی آیخان
آیخان ( آی + خان ) پادشاه ماه
پسر
ترکی آیدانا
منسوب به آیدان، زیبارو، ( آیدان، ا ( پسوند نسبت ) )
دختر
ترکی، فارسی آیدنگ
مهتاب
دختر
ترکی ایده
فکر و اندیشه، رأی
دختر
فرانسوی ایدون
این گونه، همچنین
پسر
فارسی آیدک
آیتک، مانند ماه
دختر
ترکی ایدین
آیدین، شفاف و روشن، درخشنده مانند ماه
پسر
ترکی ایراث
میراث
پسر
فارسی آیراد
ماه جوانمرد
پسر
ترکی، فارسی
کهکشانی آیرال
منحصر بفرد
دختر
ترکی ایران ناز
موجب فخر و مباهات ایران
دختر
فارسی آیرانا
سرزمین آریایی
دختر
فارسی ایرانشید
خورشید ایران
دختر
فارسی ایرانمهر
ترکیب دو اسم ایران و مهر ( سرزمین آریاییان و محبت )، ( ایران، مهر = مهربانی و محبت، خورشید )، نماد ...
دختر
فارسی ایرانیار
یار ایران
پسر
فارسی ایرتا
راستی و درستی
پسر
اوستایی آیرخ
دختر چون ماه
دختر
ترکی، فارسی ایرما
ماه مهمان
دختر
اوستایی آیریا
آریا، ( = آریا )
دختر
فارسی آیریانا
ایران، به معنی ایران، ن، ک، آریانا و آریانه
دختر
فارسی آیریس
سوسن خوش خبر
دختر
فارسی ایریس
الهه رنگین کمان
دختر
یونانی ایریک
آریایی
پسر
فارسی آیزا
زاده روشنی، زیبا صفت
دختر
فارسی ایزابل
قول و وعده خداوند، طاهر، پاکیزه
دختر
عبری ایزابلا
قول و وعده ی خداوند، خداوند کامل
دختر
عبری ایزد
در فرهنگ ایران باستان، هر یک از فرشتگانی که اهمیت آنها پس از امشاسپندان است، خداوند
پسر
اوستایی، پهلوی ایزد پناه
آن که خداوند پناه و حامی اوست، نام یکی از سرداران هخامنشی
پسر
فارسی ایزدبخش
بخشیده شده از سوی خدا، کسی که ایزد او را بخشیده است
پسر
فارسی
تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی ایزدبد
نام یکی از سرداران زمان هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ایزدچهر
دارای چهره ای چون فرشتگان
دختر
فارسی ایزدداد
عطا و بخشش ایزد، بخشش و عطای خدا، داده خداوند، آفریده خداوند، نام دانشمندی در زمان اردشیر بابکان پا ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ایزدراد
آن که صفات جوانمردی، آزادگی را از خدا گرفته است، آزادگی، بخشندگی و سخاوتمندی را از خدا گرفته است
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ایزدگشسب
خدا پرست، ( اَعلام ) ) یکی از دانشمندان دربار خسرو انوشیروان ) از سرداران بهرام چوبینه در جنگ با خس ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ایزدگشسپ
از شخصیتهای شاهنامه، نام دبیر انوشیروان پادشاه ساسانی
پسر
فارسی ایزدمهر
دارای مهر و محبت ایزدی، دارای محبت و درستی خدایی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ایزدوند
منسوب به ایزد، ایزدی، ( ایزد، وند ( پسوند نسبت ) )، منتسب به خدا، خدایی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ایزدیار
آن که خداوند یار و یاور اوست، کسی که همدم و مونسش خدا است، کسی که یار و معشوق او خدا است، دوست و رف ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ایساتیس
مقدس و فرخنده، نام شهر یزد در متون یونانی
دختر، پسر
یونانی آیسوده
زیباروی، ( تآی = ماه، سوده = ساییده شده، به صورت گَرد درآمده )، ماه ساییده شده
دختر
ترکی، فارسی آیسین
مانند ماه زیبارو
دختر
ترکی ایسیه
آسیه
دختر
عبری آیشا
شاهزاده ماه
دختر
ترکی، فارسی ایشا
روئیدن گیاه، سبز شدن گیاه، نمایان شدن رطب از درخت خرما، نام پدر داوود ( ع )
پسر
عبری
طبیعت ایشاع
گل کردن درخت، شکوفه دار شدن درخت
دختر
عربی
طبیعت ایشتار
نام یکی از الهه های آشوری
دختر
فارسی آیشید
نور ماه
دختر
ترکی، فارسی
کهکشانی آیشیل
فروغ
دختر
ترکی آیقان
( آی + قان ) کسی که خونش مثل ماه شفاف و تمیز است اصیل، نجیب
پسر
ترکی ایقان
یقین، ایمان، به یقین دانستن، بی گمان شدن، بارور شدن، حالت ذهن که امری را کاملاً درست می داند
پسر
عربی آیقین
حیران، شیدا، عاشق
پسر
ترکی ایل لار
ایل ها، طایفه ها، قبیله ها
دختر
ترکی ایل نور
نورِ ایل، روشنایی ایل، ( به مجاز ) چشم و چراغ ایل
دختر
ترکی، عربی ایلار
مانند ماه، دختری که مانند ماه زیباست
دختر
ترکی اویسا
آویسا، پاک و تمیز مانند آب
دختر
فارسی آویشا
آویشن، ( آویش = آویشن، ا ( پسوند نسبت یا اسم ساز ) )، هم به معنای آویشن است و هم منسوب به آن
دختر
فارسی
طبیعت آویشار
مانند آب زلال
پسر
فارسی آویشه
آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه های فراوان و گلهای سفید یا صورتی
دختر
فارسی