اسم - صفحه 81
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی ایرانی در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن گرزن
تاجی که شاهان بر سر می گذاشتند
پسر
فارسی گرستون
از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار سپاه ماهوی سوری
پسر
فارسی
تاریخی و کهن گرسیوز
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر پشنگ و برادر افراسیاب تورانی و از سرداران سپاه وی، دارنده ی استقامت و ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن گرشین
شعله آبی
دختر
کردی گرگیاس
از نخستین سوفسطاییان یونان
پسر
یونانی گرگین
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی ایرانی پسر میلاد در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن گرگینه
پوست گرگ
پسر
فارسی گرمانک
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دو نفر رهاننده ایرانیان از دست ماران ضحاک
پسر
فارسی گرمایل
گرمانک، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دو نفر رهاننده ایرانیان از دست ماران ضحاک
پسر
فارسی گروخان
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از بزرگان ایرانی در دربار کیخسرو پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن گروس
کوه های بسیار
پسر
پهلوی گروی
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر زره از سپاهیان افراسیاب تورانی
پسر
فارسی گهربار
گوهربار، گوهر افشان، ( به مجاز ) اشک بار، گریان، رسا و بلیغ، ( = گوهربار، ( در قدیم ) ( به مجاز ) ش ...
دختر
فارسی گهردخت
دختر گوهرین، دختری که چون گوهر است، ( به مجاز ) والا، ارزشمند، زیبا و دارای اصل و نسب، دختر دارای ا ...
دختر
فارسی گهرناز
گوهرناز، آن که نازش چون گوهر قیمتی است، ( = گوهرناز )، گ گوهرناز
دختر
فارسی گوارا
هر چیز خوردنی یا آشامیدنی که لذیذ و خوشمزه باشد، خوراکی که زود هضم شود، ویژگی آنچه به ذائقه خوش می ...
دختر
فارسی گوران
نام یکی از طوایف کرد
پسر
کردی گورنگ
نام برادر گرشاسپ و پدر نریمان
پسر
فارسی گوشیار
نام حکیمی از فارس
پسر
فارسی گوطلا
آنچه به زیبایی طلا باشد، چیزی با ارزش همچون طلا
دختر
لری گولد
طلا، پول، ثروت
دختر
لاتین گولر
خندان
دختر
ترکی گولن
خنده رو، خندان
دختر
ترکی گولی
یک گل ( نگارش کردی
دختر
کردی گونش
آفتابی
دختر
ترکی گونل
زیبا
دختر
ترکی گندمک
گندم کوچک، سبزی بهاره خوردنی
دختر
فارسی گهار
از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری تورانی و جزو سپاه افراسیاب تورانی
پسر
فارسی مامو
نام زنی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن مأمون
ایمن، در امان، معتمد، امین، نام پسر هارون الرشید از خلفای بنی عباس
پسر
عربی مامکان
مامک، مادر، خطاب محبت آمیز به فرزند دختر، ان ( نسبت ) ) منسوب به مامک
دختر
فارسی مامیثا
نام یک گیاه، گیاهی با برگهای پوشیده از کرک، و دارای گلهای نارنجی رنگ و میوه ای دراز
دختر
لاتین، سریانی مانا دخت
دختر ماندنی و پایدار، ( مانا = ماندنی و پایدار، دخت = دختر ) دختر ماندنی و پایدار
دختر
فارسی ماناد
شکل دعایی فعل ماند
پسر
گیلکی ماناسه
نام برادر بزرگ یوسف ( ع )، صورتی از منسی نام برادر بزرگ یوسف ( ع )
پسر
عبری مانای
سرکرده پارسیان در زمان سلطنت دیوکس پادشاه ماد
پسر
فارسی
تاریخی و کهن مانتره
سخن اندیشه برانگیز
دختر
اوستایی ماندا
ماندگار، جاوید، ماندگار و جاوید، علم دانش ادارک شناخت، مندائیان مذهب مردمی صنعتگر و هنرمند ساکن جلگ ...
دختر، پسر
فارسی، آرامی ماندان
دختر ازدهاک پادشاه ماد و زن کبوجیه پادشاه فارس و مادر کورش بزرگ، ( = ماندانا ) ( اَعلام ) دختر ازده ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن ماندخت
دختر جاویدان
دختر
فارسی مانسا
پادشاه پادشاهان
پسر
لاتین
تاریخی و کهن مانگ
مانک، ماه
دختر
کردی مانل
بمان برایم
دختر
مازندرانی مانلیا
پری دریایی
دختر
مازندرانی مانه
نام روستایی در نزدیکی بجنورد
دختر
فارسی مانوئل
خدا با ماست
پسر
عبری مانوش
نام کوهی، نام چندتن از نیاکان منوچهر پادشاه پیشدادی
پسر
کردی
تاریخی و کهن مانوشا
نام یک کوه، نام یکی از کوههای سلسله جبال البرز که منوچهر پادشاه پیشدادی در آن بدنیا آمد
دختر
کردی مانوک
نوزاد
پسر
فارسی، ارمنی مانک
مانگ، ماه
دختر
کردی مانیار
یار ماندگار
پسر
فارسی مانیان
بی نظیر و بی همتا، دهی از دهستان جلگا در بخش کوهک شهرستان فیروزآباد، همچنین بی نظیر و بی همتا
دختر
فارسی مانیتا
مانند زندگی ماندگار
دختر
فارسی مانیدا
مانند مادر جاودان
دختر
لری مانیسا
دانشمند و دانا
دختر
فارسی مانیشا
هوش
دختر
سانسکریت مانیوک
نام نوعی گیاه، نام گیاهی با ریشه های ضخیم و دارای نشاسته بسیار
دختر
فرانسوی
طبیعت مانیکا
ماه خوب و زیبا
دختر
فارسی
کهکشانی ماه آذر
ترکیب دو اسم ماه و آذر ( زیبا و آتش )، آذر ماه، آذر مه، مرکب از ماه + آذر ( آتش )، از شخصیتهای شاهن ...
دختر، پسر
فارسی، پهلوی، اوستایی
طبیعت، کهکشانی ماه آفرید
آفریده ی ماه، ( در شاهنامه ) نام دختر تور، نام دختر بزرگ برزین و نام همسر ایرج و مادر بزرگ منوچهر پ ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن، طبیعت، کهکشانی ماه بانو
بانوی ماه، زنی که چون ماه می درخشد
دختر
فارسی ماه بخت
( به مجاز ) کامیاب و خوشبخت، سفیدبخت
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی ماه برزین
دارای شکوهی چون ماه
پسر
فارسی ماه بنداد
نام یکی از بزرگان زمان انوشیروان پادشاه ساسانی
پسر
فارسی ماه به
بهتر از ماه
دختر
فارسی ماه بی بی
ماه ( فارسی ) + بی بی ( ترکی ) بانویی که چون ماه زیبا و نورانی است
دختر
فارسی، ترکی ماه پاره
دارای زیبایی ای چون زیبا یی ماه
دختر
فارسی ماه پرن
زیبا و لطیف چون ماه و پرند
دختر
فارسی ماه ثمین
ترکیب دو اسم ماه و ثمین ( دختر زیباروی و با ارزش )
دختر
فارسی، عربی ماه جبین
ماه ( فارسی ) + جبین ( عربی )، مه جبین
دختر
فارسی، عربی ماه چهر
آنکه چهره ٔ او مانند ماه تابان باشد، ماه چهره، ماهرو، زیبارو، صاحب چهره ٔ تابان و درخشان همچون ماه، ...
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی ماه چهره
ترکیب دو اسم ماه و چهره ( زیبا و صورت )، ماه چهر، آن که چهره اش چون ماه تابان و درخشان است، زیبارو
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی ماه خاتون
بانویی که چون ماه زیباست
دختر
فارسی ماه خانم
ماه ( فارسی ) + خانم ( ترکی ) بانویی که چون ماه زیباست
دختر
فارسی، ترکی ماه خدای
نام فرشته ای
دختر
فارسی ماه داد
داده ماه، نام شخصی که اردشیر پادشاه ساسانی او را به مقام موبدان موبدی برگزید
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ماه رو ی
ماهرو، ماهرخ، ماه چهر، زیبارو، ( = ماه چهر )
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی ماه زیور
زیور و زینت ماه
دختر
فارسی ماه سا
چون ماه، به سان ماه، ( به مجاز ) زیبارو، ( ماه، سا ( پسوند شباهت ) )
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی ماه ستی
ترکیب دو اسم ماه و ستی ( زیبا و بانو )، ( ماه، ستّی ( مخفف سیدتی ) ) ماه خانم، ماه بانو
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، کهکشانی ماه سمن
ماه لطیف
دختر
فارسی ماه شاد
ترکیب دو اسم ماه و شاد ( زیبا و خوشحال )، ( به مجاز ) خوش سیمای شادمان، خوش سیمای خوشحال، مرکب ازما ...
پسر، دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی ماه شید
ماه و روشنایی ماه، ( مجاز ) زیبارو، به معنی ماه و روشنایی ماه است چنانکه خورشید، یعنی روشنایی خور، ...
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی ماه فرزین
نام پدر به آفرید
پسر
فارسی فضل علی
بخشش حضرت علی ( ع )
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی فضیل
دارای فضل
پسر
عربی فغان
افغان شیون، فریاد
دختر
فارسی فغانیش
از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه هیتال در زمان حکومت پیروز یزدگرد پادشاه ساسانی
پسر
فارسی فغستان
از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر کید شاه هندوستان و یکی از زنان اسکندر مقدونی
دختر
فارسی فقیهه
داننده ی فقه، ( مؤنث فقیه )، آگاه به فروع احکام شرع
دختر
عربی فلامک
الماس صورتی رنگ، نوعی الماس
دختر
لاتین، هلندی فلق
سپیده صبح، فجر، نام سوره ای در قرآن کریم
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی فلور
گل
دختر
فرانسوی
گل فلورا
الهه گل ها و باروری، فلوریا، در رم باستان، الاهه گلها و بارآوری
دختر
لاتین
گل فلوریا
فلورا، در رم باستان، الهه گلها و بارآوری، الاهه گلها و بارآوری
دختر
لاتین فلک الدین
نام طایفه ای از کردان
پسر
عربی فلک تاج
فلک ( عربی ) + تاج ( فارسی ) مرکب از فلک ( آسمان ) + تاج
دختر
فارسی، عربی فلک وش
فلک ( عربی ) + وش ( فارسی ) مانند آسمان بلند و رفیع
دختر
فارسی، عربی فلکناز
آن که موجب نازش آسمان است، بسیار زیبا، فلک ( عربی ) + ناز ( فارسی )، نام ندیمه شیرین همسر خسروپرویز ...
دختر
کردی، عربی، فارسی