اسم - صفحه 80

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

قائد/qā’ed/

رهبر، پیشوا، پیش رو، آن که جمعی از مردم را رهبری می کند، ( در قدیم ) رئیس قافله، کاروان سالار، ( در ...


پسر

عربی
قابل/ghabel/

شایسته، لایق، از نامهای خداوند


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
قابوس/qābus/

کاووس، نام پسر وشمگیر از امرای آل زیار، ( اَعلام ) شمس المعالی قابوس وشمگیر: امیر [، قمری] سلسله ی ...


پسر

عربی، فارسی
قابیل/ghabil/

به دست آوردن، نام پسر آدم ( ع ) و برادر هابیل، معرب از عبری


پسر

عبری
قارن/qāran/

از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر کاوه آهنگر و سپهدار فریدون پادشاه پیشدادی، ( اَعلام ) ) از خاندان های ...


پسر

فارسی، اوستایی، پهلوی

تاریخی و کهن
قارون/gharun/

نام مردی ثروتمند از بنی اسرائیل معاصر موسی ( ع )، معرب از عبری


پسر

عبری
قازان/ghazan/

پادشاه مغولی ایران


پسر

مغولی
قاصدک/qāsedak/

چیزی بسیار سبک و گِرد متشکل از پرهای چتر مانندی که در هوا پرواز می کند، ( در گیاهی ) چیزی بسیار سبک ...


دختر

فارسی

طبیعت
قالوس/ghalos/

از شخصیتهای شاهنامه، نام پیری رومی و پیغام گزار قیصر روم به لهراسب پادشاه کیانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
قانته/gānete/

زن فرمانبردار، ( مؤنث قانت )، زنِ فرمانبردار و مطیع، ( به مجاز ) زنِ نمازگزار


دختر

عربی
قاهر/qāher/

چیره، توانا، مقهور کننده، ( اَعلام ) قاهر: ( = ابومنصور محمّد ) خلیفه ی عباسی [، قمری] پسر معتضد، ک ...


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
قاهره/ghahere/

مؤنث قاهر، نام پایتخت مصر


دختر

عربی
قبیله

توانایی، توان، سلطه و نفوذ


پسر

عربی
قدم خیر/ghadam-kheyr/

خوش قدم، نیک قدم، آن که دارای قدم مبارک است


دختر

عربی
قدیر محمد/q.-mohammad/

ترکیب دو اسم قدیر و محمد ( توانا و ستوده )، از نام های مرکب، قدیر و محمّد


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
قدیس/ghedis/

مؤمن، پرهیزکار و پاکدامن


پسر

عربی
قدیسه/qeddise/

زن پاک، منزه، مؤمن پرهیزگار و متقی، ( مؤنث قِدیس )، ( در ادیان ) زنی که از بزرگان دین مسیح باشد، در ...


دختر

عربی
قدیم/qadim/

دیرینه، کهن، قدیمی، زمان گذشته، ( در حالت قیدی ) در زمان گذشته، سابقاً، ( در قدیم ) سابق، پیشین، از ...


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
قراتکین/gharatkin/

نام یکی از امیران سامانی، غلام سیاه


پسر

ترکی

تاریخی و کهن
قربان/ghorban/

قربانی، فدایی، نزدیک شدن، چیزی که بوسیله آن به خدا تقرب یابند


پسر

عربی
قربانعلی/ghorban-ali/

ترکیب دو اسم قربان و علی ( صدقه در راه خدا و شریف )


پسر

عربی
قرنفل/gharanfol/

نام یک گل زینتی، معرب از یونانی، گلی زینتی معمولاً به رنگ قرمز یا صورتی


دختر

یونانی

گل
قرة العین/qorratoleeyn/

آن که موجب روشنایی چشم است، نور دیده، ( به مجاز ) فرزند عزیز، ( اَعلام ) زرین تاج دختر محمّدصالح قز ...


دختر

عربی

تاریخی و کهن
لطف الدین/lotfoddin/

بخشش دین و آیین، لطف دین


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
فریرو/fari ru/

دارای چهره زیبا و با شکوه، ( = فریچهر )، فریچهر


دختر

فارسی
فریس/faris/

مهربان، مهرورز


پسر

فارسی
فریسان/farisān/

به سان خجستگی و مبارکی، ( فری = خجسته، مبارک، خجستگی و شکوه، شکوهمند، سان = پسوند شباهت )، ( به مجا ...


دختر

فارسی
فریشا/farišā/

ستوده شده و ستایش شده، ( فَریش = ستودن، ستایش کردن، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به فَریش، پریسا، زیبا ...


دختر

فارسی
فریشاد/farishad/

با شکوه و خوشحال، مرکب از فری ( با شکوه ) + شاد ( خوشحال )


پسر

فارسی
فریضه/farize/

عمل واجب، امر واجب


دختر

عربی
فریمانه/farimāne/

منسوب به فریمان، دارای اندیشه خجسته، ( فریمان، ه ( پسوند نسبت ) )، منتسب به فریمان، ( اَعلام ) نام ...


دختر

فارسی
فریمن/fariman/

زیبا اندیش، خوش فکر


پسر

فارسی
فریمند/farimand/

صاحب زیبایی و شکوه


پسر

فارسی
فرین دخت

مرکب از فرین+ دخت ( دختر )


دختر

فارسی
فرینار/farinār/

زیبا روی باشکوه و شکوهمند، ( فری = خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته، نار = انار ) ...


دختر

فارسی
فرینام/farinām/

دارای نام با شکوه و زیبا، ( فری = خجسته و مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند، نام )، نامِ خجسته و ...


دختر، پسر

فارسی
فرینای/farinay/

ماه با شکوه


دختر

ترکی، فارسی

کهکشانی
فرینو/farinu/

دارای شکوه و جلال، ( فرین، او /، u/ ( پسوند دارندگی ) )، ( اَعلام ) نام مزرعه ای در شاهرود


دختر

فارسی
فریهام/farihām/

همراه با خجستگی و شکوه، ( فری = خجسته، مبارک، خجستگی و شکوه، شکوهمند، هام = هم )، ( به مجاز ) ویژگی ...


دختر

فارسی
فریوار/farivār/

خجسته و با شکوه، ( فری= خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته، وار ( پسوند شباهت ) )، ...


دختر

فارسی
فریین/fariin/

بیننده شکوه و جلال


پسر

فارسی
فصیح الدین

دارای روشنی و فصاحت در دین


پسر

عربی
فصیح الزمان

آن که در زمان خود در فصاحت از همه بالاتر است


پسر

عربی
فصیح الملک

آن که در کشور خود در فصاحت از همه بالاتر است


پسر

عربی
فضل علی/fazl-ali/

بخشش حضرت علی ( ع )


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
فضیل/fazil/

دارای فضل


پسر

عربی
فغان

افغان شیون، فریاد


دختر

فارسی
فغانیش

از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه هیتال در زمان حکومت پیروز یزدگرد پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
فغستان

از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر کید شاه هندوستان و یکی از زنان اسکندر مقدونی


دختر

فارسی
فقیهه/faqihe/

داننده ی فقه، ( مؤنث فقیه )، آگاه به فروع احکام شرع


دختر

عربی
فلامک/falamak/

الماس صورتی رنگ، نوعی الماس


دختر

لاتین، هلندی
فلق/falagh/

سپیده صبح، فجر، نام سوره ای در قرآن کریم


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
فلور/felor/

گل


دختر

فرانسوی

گل
فلورا/felora/

الهه گل ها و باروری، فلوریا، در رم باستان، الاهه گلها و بارآوری


دختر

لاتین

گل
فلوریا/feloriya/

فلورا، در رم باستان، الهه گلها و بارآوری، الاهه گلها و بارآوری


دختر

لاتین
فلک الدین

نام طایفه ای از کردان


پسر

عربی
فلک تاج

فلک ( عربی ) + تاج ( فارسی ) مرکب از فلک ( آسمان ) + تاج


دختر

فارسی، عربی
فلک وش

فلک ( عربی ) + وش ( فارسی ) مانند آسمان بلند و رفیع


دختر

فارسی، عربی
فلکناز/falak naz/

آن که موجب نازش آسمان است، بسیار زیبا، فلک ( عربی ) + ناز ( فارسی )، نام ندیمه شیرین همسر خسروپرویز ...


دختر

کردی، عربی، فارسی
گهربار/gohar bār/

گوهربار، گوهر افشان، ( به مجاز ) اشک بار، گریان، رسا و بلیغ، ( = گوهربار، ( در قدیم ) ( به مجاز ) ش ...


دختر

فارسی
گهردخت/gohar doxt/

دختر گوهرین، دختری که چون گوهر است، ( به مجاز ) والا، ارزشمند، زیبا و دارای اصل و نسب، دختر دارای ا ...


دختر

فارسی
گهرناز/gohar nāz/

گوهرناز، آن که نازش چون گوهر قیمتی است، ( = گوهرناز )، گ گوهرناز


دختر

فارسی
گوارا/govārā/

هر چیز خوردنی یا آشامیدنی که لذیذ و خوشمزه باشد، خوراکی که زود هضم شود، ویژگی آنچه به ذائقه خوش می ...


دختر

فارسی
گوران/goran/

نام یکی از طوایف کرد


پسر

کردی
گورنگ/gorang/

نام برادر گرشاسپ و پدر نریمان


پسر

فارسی
گوشیار/goshyar/

نام حکیمی از فارس


پسر

فارسی
گوطلا/go-tala/

آنچه به زیبایی طلا باشد، چیزی با ارزش همچون طلا


دختر

لری
گولد/gold/

طلا، پول، ثروت


دختر

لاتین
گولر/guler/

خندان


دختر

ترکی
گولن/gulan/

خنده رو، خندان


دختر

ترکی
گولی

یک گل ( نگارش کردی


دختر

کردی
گونش/gunash/

آفتابی


دختر

ترکی
گونل/gonel/

زیبا


دختر

ترکی
گوهر ملک/gohar malek/

پادشاه زاده، گوهر ( فارسی ) + ملک ( عربی ) پادشاه زاده


دختر

فارسی، عربی

تاریخی و کهن
گوهرآرا/gohar-ara/

آراینده گوهر، آراینده جواهر


دختر

فارسی
گوهرافروز/gohar-afroz/

افروزنده گوهر


دختر

فارسی
گوهرافشان/g.-afšān/

گوهرریز، گوهربار، منظور فصیح و بلیغ، نثار کننده ی گوهر، ( به مجاز ) فصیح و بلیغ، ( به مجاز ) گوهر ا ...


دختر

فارسی
گوهرالشریعه/go(w)harroššariee/

شخص ( زن ) والا و نفیس در شریعت و دین


دختر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
گوهران/go(w)harān/

عناصر اربعه ( خاک، آب، هوا و آتش )، جمع گوهر، ع گوهر


پسر

فارسی
گوهربانو/gohar-bano/

بانوی گرامی و اصیل


دختر

فارسی
گوهرتاب/gohar tab/

تابنده چون گوهر


دختر

فارسی
علیراد/ali-rad/

بزرگ جوانمرد


پسر

فارسی، عربی
علیرام/aliram/

مطیع حضرت علی


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
علیم ا/alimā/

علیم، دانا، ا ( پسوند نسبت ) )


دختر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
علیهان/alihan/

هدیه خدا


پسر

ترکی، عربی

مذهبی و قرآنی
عما/ama/

ابر باران ریز


دختر

عربی

مذهبی و قرآنی
عمادالملک

تکیه گه کشور


پسر

عربی
عمادعلی/e.-ali/

ترکیب دو اسم عماد و علی ( ستون و شریف )، از نام های مرکب، عماد و علی


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
عمادمحمد/e.-mohammad/

ترکیب دو اسم عماد و محمد ( تکیه گاه و ستوده )، از نام های مرکب، عماد و محمد


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
عمانوئیل/amanoeil/

بمعنای خدا با ماست


پسر

عربی
عمرو/amro/

نام پسر لیث دومین پادشاه صفاری


پسر

عربی
عمیدالدین/amidoddin/

آن که در دین دارای مقام و منصب بزرگ است، آن که در دین تسلط دارد


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
عمیدمهدی/a.-mahdi/

ترکیب دو اسم عمید و مهدی ( عاشق و هدایت شده )، از نام های مرکب، عَمید و مهدی


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
عناب

میوه ای به رنگ قرمز که خواص درمانی فراوانی دارد


دختر

عربی
عنبر/anbar/

ماده ای چرب، خوشبو، و معطر، و معطر که از معده یا روده نوعی ماهی گرفته می شود و امروزه در عطرسازی به ...


دختر

عربی
عنبربو

عنبر+ بو، معطر


دختر

فارسی
عندلیب/andalib/

بلبل


پسر

عربی

پرنده
عنقا/angha/

مرغی افسانه ای، سیمرغ


دختر

عربی
عنیف/'anif/

سخت گیر


پسر

عربی
عیسا

عیسی، معرب از عبری، نجات دهنده، نام پیامبر مسیحیت


پسر

عبری



انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها

اسم