اسم - صفحه 83

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

عیسا

عیسی، معرب از عبری، نجات دهنده، نام پیامبر مسیحیت


پسر

عبری
عین الدین

چشم دین، عزیز در دین


پسر

عربی
عین الزمان

چشم خداوند


پسر

عربی
عینعلی

چشم علی، نام یکی از امامزادگان که مزار شریفش در تهران است


پسر

عربی
غاتفر/ghatfar/

از شخصیتهای تاریخی شاهنامه، نام پادشاه هیتال در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی، نیز نام شهری در آسیای ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
غاثر

معرب از عبری، نام پسر ارم نوه نوح ( ع )


پسر

عبری
قوام الملک

آن که موجب استحکام و استواری سرزمین است، لقب کلانتر فارس در زمان فتحعلی شاه قاجار


پسر

عربی
قیدافه/ghidafe/

از شخصیتهای شاهنامه، نام زنی جهانجوی و بخشنده و پادشاه اندلس در زمان اسکندر مقدونی


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
قیزبس/ghizbas/

دختر بس، در قدیم برای اینکه فرزند بعدی دختر نباشد روی نوزاد دختر تازه به دنیا آمده این اسم را می گذ ...


دختر

ترکی
قیصر/gheysar/

لقب پادشاهان روم و بعضی از کشورهای اروپایی، معرب ار لاتین


پسر

لاتین
قیطران/qeytarān/

گیاهی زینتی از تیره شمعدانی


دختر

فارسی

گل
قیطون/gheyton/

از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه مصر در زمان حکومت اسکندر مقدونی


پسر

عربی

تاریخی و کهن
قیوم/qayyum/

بسیار پایدار، از نامهای خداوند، قائم به ذات


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
گئو/geo/

بزرگ


پسر

کردی
گئورگ/George/

از پیامبران بنی اسراییل بود


پسر

عبری
گئومات/geumat/

پسر کوروش و برادر کمبوجیه


پسر

فارسی
گابریل/gabril/

قوی، شجاع


پسر

فرانسوی
گارنیک/garnik/

پری کوچک


پسر

ارمنی
گاسپار/gaspar/

نام یک دانشمند است


پسر

ارمنی
گالان/galan/

جاویدان


پسر

ترکی
گالیا/gallia/

موج خدا


دختر

عبری
گایار/gayar/

یار بزرگ یار قدرتمند، یار بزرگ یار قدرتمند ( نگارش کردی


پسر

کردی
گرازه/goraze/

از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار ایرانی در سپاه کیکاووس پادشاه کیانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
گرامی/gerāmi/

محترم، عزیز، از شخصیتهای شاهنامه، بسیار ارجمند و دوست داشتنی، [این نام در ایران باستان پسرانه بوده ...


دختر، پسر

فارسی

تاریخی و کهن
گرامیدخت/g.-dokht/

دختر محترم و عزیز، ( گرامی، دخت = دختر )، دختر بسیار ارجمند و دوست داشتنی، دختر عزیز


دختر

فارسی
گران خوار/gerankhar/

از شخصیتهای شاهنامه، نام وزیر اردشیر بابکان، پادشاه ساسانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
گرانمهر/gerān mehr/

دارای مهر محبت زیاد و فراوان، آن که دارای محبت زیاد است


دختر

فارسی
گراهون/gerahon/

از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری زابلی در سپاه گرشاسپ پادشاه کیانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
لطف الدین/lotfoddin/

بخشش دین و آیین، لطف دین


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
لطفعلی/lotf ali/

آن که دارای لطف و مهربانی ای چون لطف و مهربانی علی ( ع ) است


پسر

عربی
لعل/laal/

نام سنگی قیمتی به رنگ قرمز، گاهی سبز و زرد تا سیاه، معرب از فارسی، لال


دختر

فارسی

طبیعت
لمیس/lamis/

زنی با پوست نازک و لطیف


دختر

عربی
لنبک

از شخصیتهای شاهنامه، نام سقائی جوانمرد در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
لنیا/leniya/

دختر ملیح، نمکین، مرکب از لن ( سنسکریت ) + ی نسبت ( فارسی ) + الف تانیث ( فارسی )


دختر

فارسی، سانسکریت
لهاک/lahhak/

از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر ویسه برادر پیران و جزو سپاهیان افراسیاب تورانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
لهراسپ

صاحب اسب تندرو، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر اروندشاه از نژاد کیقباد پادشاه کیانی


پسر

فارسی
لواده/lavade/

از شخصیتهای شاهنامه، نام جد گروهی از سپاهیان کیخسرو پادشاه کیانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
لوترا/lutara/

لهجه، شکسته زبانی


دختر

فارسی
لوتوس/lotos/

گل نیلوفر آبی یا سوسن شرقی، همچنین درخت صدر یا کنار، نماد مذهب در تمدنهای قدیمی آسیایی و نماد اهورا ...


دختر

فارسی

گل
لورا/lura/

نام سازی است، چنگ، نام یکی از صورتهای فلکی شمالی


دختر

یونانی

کهکشانی
لوران/luran/

لر زاده، پسر لر


پسر

لری
لوکاس/lukas/

نام یکی از حواریون حضرت مسیح ( ع )


پسر

ارمنی
مدوسا/medusa/

یکی از سه خواهران خدایان افسانه ای یونان


دختر

یونانی
مدیار/madyar/

همیار و دوستدار قوم ماد


پسر

کردی
مدیحا/madiha/

ستایش


دختر

عربی
مدیسا/medisa/

زیباروی چون ماه


دختر

عبری
مدیسه/madise/

نام روستایی در استان اصفهان، ( در گویش شیرازی ) همان فلکه یا بادریسه، ( اَعلام ) نام روستایی در شهر ...


دختر

فارسی
مدینا/madina/

لغت زند و پازند به معنی شهر است


دختر

عربی
محمد تحسین/m.-tahsin/

ترکیب دو اسم محمد و تحسین ( ستوده و تعریف )، از نام های مرکب، ا محمّد و تحسین


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
محمد تکین/m.-takin/

ترکیب دو اسم محمد و تکین ( ستوده و پهلوان )، از نام های مرکب، ا محمّد و تکین


پسر

ترکی، عربی

مذهبی و قرآنی
محمد ثاقب/m.-sāqeb/

ترکیب دو اسم محمد و ثاقب ( ستوده و روشن )، از نام های مرکب، ا محمّد و ثاقب


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
محمد ثامن/m.-samen/

ترکیب دو اسم محمد و ثامن ( ستوده و هشتمین )


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
محمد جبار/m.-jabbār/

ترکیب دو اسم محمد و جبار ( ستوده و دارای سلطه و قدرت )، از نام های مرکب، ا محمّد و جبار


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
محمد جمشید/m.-jamšid/

ترکیب دو اسم محمد و جمشید ( ستوده و پادشاه روشن )، از نام های مرکب، محمّد و جمشید


پسر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
محمد حاتم/m.-hātam/

ترکیب دو اسم محمد و حاتم ( ستوده و حاکم )، از نام های مرکب، ا محمّد و حاتم


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
محمد حلیم/m.-halim/

ترکیب دو اسم محمد و حلیم ( ستوده و صبور )، از نام های مرکب، ا محمّد و حلیم


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
محمد خالق/m.-khāleq/

ترکیب دو اسم محمد و خالق ( ستوده و آفریننده )، از نام های مرکب، ا محمّد و خالق


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
محمد خسرو/m.-khosro(w)/

ترکیب دو اسم محمد و خسرو ( ستوده و پادشاه )، از نام های مرکب، ا محمّد و خسرو


پسر

عربی، پهلوی

مذهبی و قرآنی
محمد دارا/m.-dārā/

ترکیب دو اسم محمد و دارا ( ستوده و دارنده )، از نام های مرکب، ا محمّد و دارا


پسر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
محمد دانش/m.-dāneš/

ترکیب دو اسم محمد و دانش ( ستوده و علم )، از نام های مرکب، ا محمّد و دانش


پسر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
محمد راد/m.-rād/

ترکیب دو اسم محمد و راد ( ستوده و جوانمرد )، از نام های مرکب، ا محمّد و راد


پسر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
محمد رسام/m.-rassām/

ترکیب دو اسم محمد و رسام ( ستوده و تصویرگر )، از نام های مرکب، ا محمّد و رَسّام


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
محمد رستگار/m.-rast(e)gār/

ترکیب دو اسم محمد و رستگار ( ستوده و رها شونده )، از نام های مرکب، ا محمّد و رستگار


پسر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
محمد ساسان/m.-sāsān/

ترکیب دو اسم محمد و ساسان ( ستوده و درویش )، از نام های مرکب، ا محمّد و ساسان


پسر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
محمد ساعد/m.-sāed/

ترکیب دو اسم محمد و ساعد ( ستوده و ممدکار )، از نام های مرکب، ا محمّد و ساعد


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
ماه فروز/m.-foruz/

ترکیب دو اسم ماه و فروز ( زیبا و تابش )، افروزنده ی ماه، روشن کننده ی ماه، ( به مجاز ) زیبارو


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
ماه فروغ/m.-foruq/

ترکیب دو اسم ماه و فروغ ( زیبا و روشنی )، فروغ و روشنایی ماه، ( به مجاز ) زیبارو


دختر

فارسی، عربی

طبیعت، کهکشانی
ماه گشسپ

نام پسر بهرام گور پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
ماه لقا

ماه ( فارسی ) + لقا ( عربی )، مه لقا مه لقا


دختر

فارسی، عربی
ماه مهر

مرکب از ماه + مهر ( محبت یا خورشید )، نام پدر ماهیار در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
ماه نیلا/m.-nilā/

ترکیب دو اسم ماه و نیلا ( زیبا و آبی دریا )، ( فارسی ـ سنسکریت ـ فارسی )، ماه کبود رنگ، ماه آسمان ک ...


دختر

فارسی، سانسکریت

طبیعت، کهکشانی
ماها/māhā/

منسوب به ماه، ( به مجاز ) زیبا و دوست داشتنی، ( ماه، ا ( پسوند نسبت ) )، م ماه


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
ماهانداد/mahandad/

داده ماه، بخشیده ماه، نام یکی از دادوران نامدار در زمان ساسانیان


پسر

پهلوی، اوستایی
ماهانه/mah-ane/

منسوب به ماه، دختر ارمنشاه شاه ماچین در داستان سمک عیار


دختر

فارسی

کهکشانی
ماهایا/mahaya/

مادر خورشید و ماه


دختر

ارمنی، سانسکریت
ماهتا/māhtā/

همتای ماه، لنگه ماه، ( به مجاز ) زیبارو، مهتا، مانند ماه


دختر

فارسی

کهکشانی
ماهتاج/mah-taj/

آن که تاج او چون ماه می درخشد


دختر

فارسی

کهکشانی
ماهتیسا/mahtisa/

ماه تنها، اسمی است مازندرانی، در گویش مازندران ماه تنها


دختر

فارسی، مازندرانی

کهکشانی
ماهتینار/mahtinar/

ماه تنها


دختر

مازندرانی
ماهدیس/mahdis/

آن که مانند ماه زیباست


دختر

فارسی

کهکشانی
ماهریز/m.-riz/

ریزنده ماه، ( به مجاز ) زیباروی، ( ماه، ریز= جزء پسین بعضی از کلمه های مرکّب به معنی «ریزنده» )


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
ماهزاد/mahzad/

زاده ماه، زیبا


دختر

فارسی
ماهسار/mahsar/

مانند ماه


دختر

فارسی
ماهسون/mahson/

به زیبایی ماه


پسر

ترکی

کهکشانی
ماهگل/mah-gol/

آن که چون ماه و گل زیباست، زیبا روی، ان که چون ماه و گل زیباستف زیبا روی


دختر

فارسی

طبیعت
ماهلی/mahli/

صاحب ماه


دختر

ترکی، فارسی

کهکشانی
ماهلین/mahlin/

هاله ماه


دختر

فارسی
ماهم/maham/

ماه من


دختر

ترکی
ماهنا/mahna/

عشق سوزان، شور عشق


دختر

فارسی

کهکشانی
ماهناک/mahnak/

روشنی ماه، روشنی ماه و مهتاب


دختر

فارسی

کهکشانی
ماهنور/mah-nur/

دارای درخشش ماه


دختر

فارسی، عربی

کهکشانی
ماهو/maho/

نام حاکم سیستان در زمان یزگرد پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
ماهوار/māhvār/

مانند ماه، مثل ماه، [مجاز] زیبا، نیکوروی، ماهیانه، شهریه، ( ماه، وار ( پسوند شباهت ) )، شبیه به ماه ...


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
ماهورا/mahoora/

زیباتر از ماه


دختر

کردی
ماهونداد/mahondad/

نام پدر دستور آذرباد از موبدان


پسر

فارسی
ماهونیا/mahoniya/

زینت خانواده و نیاکان


دختر

فارسی
ماهویه/mahuye/

ماهوی


دختر

فارسی

کهکشانی
ماهی/mahi/

جانوری مهره دار، آبزی معروف


دختر

فارسی

طبیعت
ماهیدا/mahida/

ماه مادر


دختر

لری، فارسی
ماهیسا/mahisa/

نوع خاصی گل زیبا و ظریف و کمیاب


دختر

فارسی

گل



انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها

اسم