پیشنهادهای 𝕍ⅈ𝕧ⅈ𝕏 (٣,٧٣٣)
گندش بزنن!�لعنت بهش!
چپاندن� به زور جا کردن، پر کردن
عمیق ترین احساسات خود را بیان کردن
فعل امریش میشه: گمشو برو بیرون ! تنهام بزار ! دست از سرم بردار ! تمومش کن این کارارو ! کاری را کاملا خراب کردن ، گندزدن
به کاری ادامه دادن� همین طور ادامه دادن ( به کاری )
کوتاه کردن حرف�خلاصه کردن
راز نگه داشتن�فاش نکردن ( راز ) ، ( رازی را ) پیش خود نگه داشتن
راز نگه داشتن�فاش نکردن ( راز ) ، ( رازی را ) پیش خود نگه داشتن
اخم ها را باز کردن�ناامید نشدن، دید مثبت داشتن
زندگی معقول و واقع گرا داشته باشد�خود را گم نکردن
گزینه ها یا انتخاب های خود را باز نگه داشتن ( با عدم تصمیم گیری ) �گزینه ها یا انتخاب های خود را محدود نکردن
هشیار ماندن� حواس خود را جمع کردن
صبور بودن� صبر داشتن
سرحرف خود ایستادن�سر قول خود ماندن
وقت اضافه ( مسابقات اسب دوانی برای تعیین برنده )
حالا متوجه شدم حالا یادم اومد
لوله کشویی در سازهای بادی
زودجوش تندخو، کج خلق
چیزی را کاملا بلد بودن
چیزی را کاملا بلد بودن
( ورزش ) برگه یا دفتر یا کارتی که در آن امتیازهارو ثبت میکنن ( تجارت ) یک رکورد آماری که برای اندازه گیری موفقیت یا پیشرفت به سمت یک هدف خاص استفاد ...
( ورزش انگلیس ) بازیکنی که یک یا چند گل میزنه
بوی وسوسه انگیز
ناگهان خشمگین شدن جوش آوردن
موضوعات دارای حساسیت ( مذهبی، سیاسی و . . . )
موضوعات دارای حساسیت ( مذهبی، سیاسی و . . . )
فشار سخت وارد کردن بر روی چیزی با دست یا پا یا غیره. . . . .
اهمیت دادن
سکس کردن رابطه سکسی داشتن رفتار سکسی داشتن سکس خشن داشتن و اینو خوتون ترجمه کنید To �thrust—as hard as�physically� possible—your partner while h ...
کسی را جوری بکنیش که صبح نتونه از جاش بلند بشه
وقتی که چیزی واقعا خوبه و عالیه
ضربه سخت به چیزی زدن و باعث خرد شدن یا ایجاد سوراخ در آن شدن خسارات زیادی ایجاد کرد با زدن ضربه سنگین به چیزی
دیدین یا شنیدن یا فهمیدن و درک کردن کسی به سختی
دیدین یا شنیدن یا فهمیدن و درک کردن کسی به سختی
دوربین ( فردی که اجسام دور را بهتر از اجسام نزدیک می بیند )
مبهم کردن یا شدن، مه گرفته شدن یا کردن
زایل شدن نامرئی شدن ناپدید شدن محو شدن کمرنگ کردن
زایل شدن نامرئی شدن ناپدید شدن محو شدن کمرنگ کردن
( آتش منقل یا بخاری را ) با خاکستر پوشاندن، دم کردن
وارد میدان دید ( کسی ) شدن، به نظر آمدن یا رسیدن
پدیدار شدن دیده شدن، نمایان شدن
پدیدار شدن دیده شدن، نمایان شدن
نگاه گذرا انداختن چشم کسی به چیزی افتادن نگاه اجمالی انداختن
چشم کسی به چیزی افتادن ناگهان کسی را دیدن
کاهش دادن فقر
علایم بیماری را کاهش دادن نشانه های بیماری را تسکین دادن
وقتی به کسی پیام میدی و طرف میبینه ولی جواب نمیده
نابسامانی آشفتگی، اشتباه
محکم به چیزی کوبیدن محکم با چیزی برخورد کردن
محکم به چیزی کوبیدن محکم با چیزی برخورد کردن