پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٤)
هرجایی
هرجایی
هرجایی
دل بدست. [ دِ ب ِ دَ ] ( ص مرکب ) عاشق هرجایی. ( لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ) .
بدستِ . . . . . . . . . . .
بدستِ . . . . . . . . . . .
ساقی
هم رکاب
( مجاز ) هم رکاب
- رکاب گران کشیدن ؛ باده پیمودن. قدح درکشیدن : می کشد عقل را به زیر رکاب چون رکاب گران کشند احرار. خاقانی.
- رکاب گران کشیدن ؛ باده پیمودن. قدح درکشیدن : می کشد عقل را به زیر رکاب چون رکاب گران کشند احرار. خاقانی.
- رکاب گران کشیدن ؛ باده پیمودن. قدح درکشیدن : می کشد عقل را به زیر رکاب چون رکاب گران کشند احرار. خاقانی.
- رکاب گران کشیدن ؛ باده پیمودن. قدح درکشیدن : می کشد عقل را به زیر رکاب چون رکاب گران کشند احرار. خاقانی.
- رکاب گران کشیدن ؛ باده پیمودن. قدح درکشیدن : می کشد عقل را به زیر رکاب چون رکاب گران کشند احرار. خاقانی.
باده پیما
- رکاب گران کشیدن ؛ باده پیمودن. قدح درکشیدن : می کشد عقل را به زیر رکاب چون رکاب گران کشند احرار. خاقانی.
- رکاب گران کشیدن ؛ باده پیمودن. قدح درکشیدن : می کشد عقل را به زیر رکاب چون رکاب گران کشند احرار. خاقانی.
سوار تنها
یک رکاب
یک رکاب
رکاب السحاب
- زیر رکاب یا به زیر رکاب ؛ مرکوب : دریاست شاه و زیر رکاب آتشین نهنگ. خاقانی.
باد
- رکاب گشادن از جایی ؛ رفتن و عزیمت کردن از آنجا. ترک آنجا گفتن : رکاب از شهربند گنجه بگشای عنان شیر داری پنجه بگشای. نظامی.
زیر رکاب یا به زیر رکاب
زیر رکاب یا به زیر رکاب
رکاب گرفتن
- رکاب گران کردن ؛ کنایه از تهیه ٔ سواری کردن. ( آنندراج ) . کنایه از تند راندن مرکوب. بسرعت حرکت دادن ستور. ( فرهنگ فارسی معین ) . استوار بنشستن و ا ...
شلاقی
شلاقی
شلاقی
شلاقی
شلاقی ( به سرعت )
شلاقی
شلاقی
شلاقی ( به سرعت )
شلاقی رفتن
رکاب کش ، بتاخت ، با شتاب هر چه تمام
به سرعت رفتن
رکاب کش ، با شتاب هر چه تمام
- چابک رکاب ؛ سوارکار ماهر و زبردست که تواند بسرعت و با مهارت اسب دواند: سوار هنرمند چابک رکاب.
- پا بر رکاب ؛ آماده ٔ حرکت. مهیای رفتن و کوچ کردن : وعده ٔ وصل به فردا مفکن ای نوخط که جهان پا به رکاب است و زمان این همه نیست. صائب.
- در رکاب کسی یا چیزی بودن ؛ مطیع او بودن. پیرو او بودن. همراه و ملازم او بودن. در خدمت او بودن : ای دولت در رکاب بختت چون جنت درعنان کعبه. خاقانی.
- در رکاب کسی یا چیزی بودن ؛ مطیع او بودن. پیرو او بودن. همراه و ملازم او بودن. در خدمت او بودن : ای دولت در رکاب بختت چون جنت درعنان کعبه. خاقانی.
- در رکاب کسی یا چیزی بودن ؛ مطیع او بودن. پیرو او بودن. همراه و ملازم او بودن. در خدمت او بودن : ای دولت در رکاب بختت چون جنت درعنان کعبه. خاقانی.
- در رکاب کسی یا چیزی بودن ؛ مطیع او بودن. پیرو او بودن. همراه و ملازم او بودن. در خدمت او بودن : ای دولت در رکاب بختت چون جنت درعنان کعبه. خاقانی.
- در رکاب کسی یا چیزی بودن ؛ مطیع او بودن. پیرو او بودن. همراه و ملازم او بودن. در خدمت او بودن : ای دولت در رکاب بختت چون جنت درعنان کعبه. خاقانی.
- در رکاب کسی یا چیزی بودن ؛ مطیع او بودن. پیرو او بودن. همراه و ملازم او بودن. در خدمت او بودن : ای دولت در رکاب بختت چون جنت درعنان کعبه. خاقانی.
- در رکاب کسی یا چیزی بودن ؛ مطیع او بودن. پیرو او بودن. همراه و ملازم او بودن. در خدمت او بودن : ای دولت در رکاب بختت چون جنت درعنان کعبه. خاقانی.
- در رکاب کسی یا چیزی بودن ؛ مطیع او بودن. پیرو او بودن. همراه و ملازم او بودن. در خدمت او بودن : ای دولت در رکاب بختت چون جنت درعنان کعبه. خاقانی.