- تا خون همراه بودن ؛ کنایه از کمال عداوت و دشمنی است :
بی همنفسی در سفر عشق نبودم
تا خون همه جا همره من بخت زبون بود.
دانش ( از آنندراج ).
- تا قتل همراه بودن ؛ تا خون همراه بودن. کنایه از کمال عداوت و دشمنی.در خصومت پای فشردن و دست بردار نبودن : با محرمان عشق توام سینه صاف نیست
تا قتل همرهم چه نسیم و چه شانه را
کلیم ( از آنندراج ).
با ما به سیر باغ نیایند دوستان نازم به خصم خویش که تا قتل همره است.
طاهر وحید ( از تذکره نصرآبادی ).