پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٤)
رکن رکین
رکن رکین
رکن رکین
رکن رکین
رکن رکین
رکن رکین
رکن رکین
رکن رکین
به رسمیت شناختن
اهالی ایران
رفض
از آن سان. [ اَ ] ( ق مرکب ) زانسان ( مخفف ) . آن سان. همان گونه. آن قسم : بر آن روی جیحون یکی رزمگاه بکردیم زانسان که فرمود شاه. فردوسی.
از آن سان. [ اَ ] ( ق مرکب ) زانسان ( مخفف ) . آن سان. همان گونه. آن قسم : بر آن روی جیحون یکی رزمگاه بکردیم زانسان که فرمود شاه. فردوسی.
از آن سان. [ اَ ] ( ق مرکب ) زانسان ( مخفف ) . آن سان. همان گونه. آن قسم : بر آن روی جیحون یکی رزمگاه بکردیم زانسان که فرمود شاه. فردوسی.
از آن سان. [ اَ ] ( ق مرکب ) زانسان ( مخفف ) . آن سان. همان گونه. آن قسم : بر آن روی جیحون یکی رزمگاه بکردیم زانسان که فرمود شاه. فردوسی.
از آن سان. [ اَ ] ( ق مرکب ) زانسان ( مخفف ) . آن سان. همان گونه. آن قسم : بر آن روی جیحون یکی رزمگاه بکردیم زانسان که فرمود شاه. فردوسی.
از آن سان. [ اَ ] ( ق مرکب ) زانسان ( مخفف ) . آن سان. همان گونه. آن قسم : بر آن روی جیحون یکی رزمگاه بکردیم زانسان که فرمود شاه. فردوسی.
از آن سان. [ اَ ] ( ق مرکب ) زانسان ( مخفف ) . آن سان. همان گونه. آن قسم : بر آن روی جیحون یکی رزمگاه بکردیم زانسان که فرمود شاه. فردوسی.
باورداشت ( ایمان ، اعتقاد )
باورداشت ( ایمان ، اعتقاد )
معتقدات
سب
صبحدم
بر همین اساس
عالی همت. [ هَِ م ْ م َ ] ( ص مرکب ) آنکه همت عالی دارد. بلندهمت و شریف. بزرگوار. کریم و سخی. جوانمرد. ( ناظم الاطباء ) : گر از شمشیر برگردی نه عالی ...
عالی همت. [ هَِ م ْ م َ ] ( ص مرکب ) آنکه همت عالی دارد. بلندهمت و شریف. بزرگوار. کریم و سخی. جوانمرد. ( ناظم الاطباء ) : گر از شمشیر برگردی نه عالی ...
عالی همتی. [ هَِ م م َ ] ( حامص مرکب ) بلندهمتی. جوانمردی. سخاوت. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به عالی همت شود : ز عالی همتی گردن برافراز طناب هرزه از گرد ...
بر مبنای . . . . . . . . . . .
بر مبنای . . . . . . . . . . .
بر مبنای . . . . . . . . . . .
بر مبنای . . . . . . . . . . .
ابناء دهر ، اهل روزگار ، ابناء بشر ، ابناء جهان ، ابناء روزگار ، ابناء زمان ، خلایق ، مردم روزگار ، ابناء نوع
اناس
ابناء دهر ، اهل روزگار ، ابناء بشر ، ابناء جهان ، ابناء روزگار ، ابناء زمان ، خلایق ، مردم روزگار ، ابناء نوع
ابناء دهر ، اهل روزگار ، ابناء بشر ، ابناء جهان ، ابناء روزگار ، ابناء زمان ، خلایق ، مردم روزگار ، ابناء نوع
ابناء دهر ، اهل روزگار ، ابناء بشر ، ابناء جهان ، ابناء روزگار ، ابناء زمان ، خلایق ، مردم روزگار ، ابناء نوع
ابناء بشر
ابناء عصر
ابناء عصر
ابناء عصر
ابناء عصر
ابناء عصر
( گویش تهرانی ) پستون خربزه = دارای پستان بزرگ
پَک و پستان ( گویش تهرانی )
- پستان سفید کردن ؛ بازکردن طفل از شیر. فطام. بر روی پستان چیزی بدمزه مالیدن : الفتی میدید با بخت سیاهم زان سبب کرد در روز نخستین دایه ام پستان سفید. ...
پستان دادن
ابناء درزه
ابناء درزه
ابناء جهان
ابناء جهان