پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٢)
از آن سان. [ اَ ] ( ق مرکب ) زانسان ( مخفف ) . آن سان. همان گونه. آن قسم : بر آن روی جیحون یکی رزمگاه بکردیم زانسان که فرمود شاه. فردوسی.
از آن سان. [ اَ ] ( ق مرکب ) زانسان ( مخفف ) . آن سان. همان گونه. آن قسم : بر آن روی جیحون یکی رزمگاه بکردیم زانسان که فرمود شاه. فردوسی.
از آن سان. [ اَ ] ( ق مرکب ) زانسان ( مخفف ) . آن سان. همان گونه. آن قسم : بر آن روی جیحون یکی رزمگاه بکردیم زانسان که فرمود شاه. فردوسی.
از آن سان. [ اَ ] ( ق مرکب ) زانسان ( مخفف ) . آن سان. همان گونه. آن قسم : بر آن روی جیحون یکی رزمگاه بکردیم زانسان که فرمود شاه. فردوسی.
از آن سان. [ اَ ] ( ق مرکب ) زانسان ( مخفف ) . آن سان. همان گونه. آن قسم : بر آن روی جیحون یکی رزمگاه بکردیم زانسان که فرمود شاه. فردوسی.
از آن سان. [ اَ ] ( ق مرکب ) زانسان ( مخفف ) . آن سان. همان گونه. آن قسم : بر آن روی جیحون یکی رزمگاه بکردیم زانسان که فرمود شاه. فردوسی.
باورداشت ( ایمان ، اعتقاد )
باورداشت ( ایمان ، اعتقاد )
معتقدات
سب
صبحدم
بر همین اساس
عالی همت. [ هَِ م ْ م َ ] ( ص مرکب ) آنکه همت عالی دارد. بلندهمت و شریف. بزرگوار. کریم و سخی. جوانمرد. ( ناظم الاطباء ) : گر از شمشیر برگردی نه عالی ...
عالی همت. [ هَِ م ْ م َ ] ( ص مرکب ) آنکه همت عالی دارد. بلندهمت و شریف. بزرگوار. کریم و سخی. جوانمرد. ( ناظم الاطباء ) : گر از شمشیر برگردی نه عالی ...
عالی همتی. [ هَِ م م َ ] ( حامص مرکب ) بلندهمتی. جوانمردی. سخاوت. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به عالی همت شود : ز عالی همتی گردن برافراز طناب هرزه از گرد ...
بر مبنای . . . . . . . . . . .
بر مبنای . . . . . . . . . . .
بر مبنای . . . . . . . . . . .
بر مبنای . . . . . . . . . . .
ابناء دهر ، اهل روزگار ، ابناء بشر ، ابناء جهان ، ابناء روزگار ، ابناء زمان ، خلایق ، مردم روزگار ، ابناء نوع
اناس
ابناء دهر ، اهل روزگار ، ابناء بشر ، ابناء جهان ، ابناء روزگار ، ابناء زمان ، خلایق ، مردم روزگار ، ابناء نوع
ابناء دهر ، اهل روزگار ، ابناء بشر ، ابناء جهان ، ابناء روزگار ، ابناء زمان ، خلایق ، مردم روزگار ، ابناء نوع
ابناء دهر ، اهل روزگار ، ابناء بشر ، ابناء جهان ، ابناء روزگار ، ابناء زمان ، خلایق ، مردم روزگار ، ابناء نوع
ابناء بشر
ابناء عصر
ابناء عصر
ابناء عصر
ابناء عصر
ابناء عصر
( گویش تهرانی ) پستون خربزه = دارای پستان بزرگ
پَک و پستان ( گویش تهرانی )
- پستان سفید کردن ؛ بازکردن طفل از شیر. فطام. بر روی پستان چیزی بدمزه مالیدن : الفتی میدید با بخت سیاهم زان سبب کرد در روز نخستین دایه ام پستان سفید. ...
پستان دادن
ابناء درزه
ابناء درزه
ابناء جهان
ابناء جهان
ابناء جهان
ابناء جهان
ابنای/ابناءِ جنس
ابنای/ابناءِ جنس
ابنای/ابناءِ جنس
ابنای/ابناءِ جنس
ابناء جنس
ابناء نوع
ابناء نوع
ابنای ملوک ، ابناء ملوک
- معترف آمدن ؛ اعتراف کردن. اقرار کردن. خستو شدن. اذعان کردن : آخر به عجز خویش معترف آیند کای اله دانسته شد که هیچ ندانسته ایم ما. عطار. حور فردا ک ...
- معترف آمدن ؛ اعتراف کردن. اقرار کردن. خستو شدن. اذعان کردن : آخر به عجز خویش معترف آیند کای اله دانسته شد که هیچ ندانسته ایم ما. عطار. حور فردا ک ...