پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٥٥)
The time had come come for
wearisomeness
wearisomeness
wearisomeness
overcome with astonishment
palm terrace
زاده ٔ دهن . [ دَ / دِ ی ِ دَ هََ ] ( ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از سخن باشد اعم از نیک و بد یعنی ، هر چه از دهن برآید. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ...
اعم از ؛ خواه. چه. خواهی. یا. ( یادداشت بخط مؤلف ) : ذَفَر؛ تیزی و تندی بوی خواه خوش و خواه ناخوش. اعم از اینکه بیاید یانیاید؛ خواه بیاید خواه نیاید ...
قدم زنان دور شدن
از جای رمیدن ؛ پریدن از بیم و ترس. ( ناظم الاطباء ذیل رمیدن ) : رمیدند پیلان و اسبان ز جای سپردند مر خیمه ها را بپای. ( گرشاسب نامه ) .
از جای رمیدن ؛ پریدن از بیم و ترس. ( ناظم الاطباء ذیل رمیدن ) : رمیدند پیلان و اسبان ز جای سپردند مر خیمه ها را بپای. ( گرشاسب نامه ) .
از جای رمیدن ؛ پریدن از بیم و ترس. ( ناظم الاطباء ذیل رمیدن ) : رمیدند پیلان و اسبان ز جای سپردند مر خیمه ها را بپای. ( گرشاسب نامه ) .
از جای رمیدن ؛ پریدن از بیم و ترس. ( ناظم الاطباء ذیل رمیدن ) : رمیدند پیلان و اسبان ز جای سپردند مر خیمه ها را بپای. ( گرشاسب نامه ) .
از جای رمیدن ؛ پریدن از بیم و ترس. ( ناظم الاطباء ذیل رمیدن ) : رمیدند پیلان و اسبان ز جای سپردند مر خیمه ها را بپای. ( گرشاسب نامه ) .
از جای رمیدن ؛ پریدن از بیم و ترس. ( ناظم الاطباء ذیل رمیدن ) : رمیدند پیلان و اسبان ز جای سپردند مر خیمه ها را بپای. ( گرشاسب نامه ) .
از جای رمیدن ؛ پریدن از بیم و ترس. ( ناظم الاطباء ذیل رمیدن ) : رمیدند پیلان و اسبان ز جای سپردند مر خیمه ها را بپای. ( گرشاسب نامه ) .
break/shatter the silence
تقریرات . [ ت َ ] ( ع اِ ) ج ِ تقریر. بیانات و توضیحات و اقوال و گفتار. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به تقریر و دیگر ترکیبهای آن شود.
خسور. [ خ َ ] ( ع ص ) زیان کار. زیان دیده . زیان زده : اندر آن تقریر بودیم ای خسورکه خرت لنگ است و منزل دور دور. ( مثنوی ) .
تقریرات . [ ت َ ] ( ع اِ ) ج ِ تقریر. بیانات و توضیحات و اقوال و گفتار. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به تقریر و دیگر ترکیبهای آن شود.
خسور. [ خ َ ] ( ع ص ) زیان کار. زیان دیده . زیان زده : اندر آن تقریر بودیم ای خسورکه خرت لنگ است و منزل دور دور. ( مثنوی ) .
تقریر افتادن. [ ت َ اُ دَ ] ( مص مرکب ) گفتن. بیان کردن : اینقدر از فضایل این پادشاه تقریر افتاد. ( کلیله و دمنه ) . اینقدر از فضایل ملک که تالی و تا ...
تقریر افتادن. [ ت َ اُ دَ ] ( مص مرکب ) گفتن. بیان کردن : اینقدر از فضایل این پادشاه تقریر افتاد. ( کلیله و دمنه ) . اینقدر از فضایل ملک که تالی و تا ...
in shame Simon lowered his face in shame
a trifling or very small amount
leave someone in doubt
به دندان / نیش کشیدن
Ralph’s mouth watered
Ralph’s mouth watered
Ralph’s mouth watered
راست کردن جراحت ؛ سرو صورت دادن آن. عمل کردن آن. معالجه کردن زخم. درست کردن آن : در پرده خواب میبریم و آن جراحت ایشان راست میکنیم. ( کتاب المعارف ) .
راست کردن جراحت ؛ سرو صورت دادن آن. عمل کردن آن. معالجه کردن زخم. درست کردن آن : در پرده خواب میبریم و آن جراحت ایشان راست میکنیم. ( کتاب المعارف ) .
skewer
کمر سیخ کردن ؛قامت راست کردن. ( آنندراج ) : از نخستین نگهت مست و خرابم کردی کمری سیخ نکردم که کبابم کردی. تأثیر ( از آنندراج ) .
skewer
skewer
گل نشاط. [ گ ُ ل ِ ن َ / ن ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شراب لعل انگوری . ( برهان ) . کنایه از شراب که خوردنش نشاط می آورد. ( آنندراج ) . کنایه از ش ...
گل نشاط. [ گ ُ ل ِ ن َ / ن ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شراب لعل انگوری . ( برهان ) . کنایه از شراب که خوردنش نشاط می آورد. ( آنندراج ) . کنایه از ش ...
گل نشاط. [ گ ُ ل ِ ن َ / ن ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شراب لعل انگوری . ( برهان ) . کنایه از شراب که خوردنش نشاط می آورد. ( آنندراج ) . کنایه از ش ...
عیسی نه ماهه . [ سی ِ ن ُه ْ هََ / هَِ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از خوشه ٔ انگور است . ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) . خوشه ٔ انگوری که از ...
پور عذراء. [ رِ ع َ ] ( اِخ ) مراد عیسی بن مریم است . رجوع به عیسی شود. || ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شراب انگوری .
خانه ٔ سیل ریز. [ ن َ / ن ِ ی ِ س ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شراب انگوری . ( ناظم الاطباء ) ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) .
پور عذراء. [ رِ ع َ ] ( اِخ ) مراد عیسی بن مریم است . رجوع به عیسی شود. || ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شراب انگوری .
خانه ٔ سیل ریز. [ ن َ / ن ِ ی ِ س ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شراب انگوری . ( ناظم الاطباء ) ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) .
عیسی نه ماهه . [ سی ِ ن ُه ْ هََ / هَِ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از خوشه ٔ انگور است . ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) . خوشه ٔ انگوری که از ...
( آب انگور ) آب انگور. [ ب ِ اَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شراب. باده : آب انگور بیارید که آبان ماهست آب انگور خزانی را خوردن گاهست. منوچهری. ای ی ...
( آب انگور ) آب انگور. [ ب ِ اَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شراب. باده : آب انگور بیارید که آبان ماهست آب انگور خزانی را خوردن گاهست. منوچهری. ای ی ...
( آب انگور ) آب انگور. [ ب ِ اَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شراب. باده : آب انگور بیارید که آبان ماهست آب انگور خزانی را خوردن گاهست. منوچهری. ای ی ...
لعاب مگس . [ ل ُ ب ِم َ گ َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عسل . لعاب نحل . || کنایه از شراب انگوری نیز هست . ( برهان ) .
لعاب مگس . [ ل ُ ب ِم َ گ َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عسل . لعاب نحل . || کنایه از شراب انگوری نیز هست . ( برهان ) .