بیرون بردن


معنی انگلیسی:
evacuate

لغت نامه دهخدا

بیرون بردن. [ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) برون بردن. خارج کردن. خارج ساختن. مقابل درآوردن. نقل کردن بخارج :
بفرمود تا کوس بیرون برند
درفش بزرگی بهامون برند.
فردوسی.
ازین بند و زندان بناچار و چار
همان کش درآورد بیرون برد.
ناصرخسرو.
رجوع به برون بردن شود. || محو کردن. زدودن. زایل کردن :
بزرگواری و کردار اوو بخشش او
ز روی پیران بیرون همی برد آژنگ.
فرخی.
|| خارج ساختن. گرفتن :
پیش از آن کز دست تو بیرون برد
گردش گیتی زمام اختیار.
سعدی.
رجوع به برون بردن شود.
- بیرون بردن از راه ؛ گمراه کردن : و داعیان بهر جای بیرون کرد و بسیار خلق را از راه بیرون برد. ( تاریخ بخارای نرشخی ص 78 ).
- جان از مهلکه بیرون بردن ؛ نجات یافتن. ( از یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) بخارج بردن مقابل درون بردن اندرون بردن .

مترادف ها

bring off (فعل)
بیرون بردن، از تمت تبرئه شدن، به نتیجه موفقیت امیزی رسیدن

export (فعل)
بیرون بردن، صادر کردن

subduct (فعل)
ربودن، کشیدن، بیرون بردن، تفریق کردن، کسر کردن

فارسی به عربی

تصدیر ، اِخْلاءٌ

پیشنهاد کاربران

برون راندن ؛ بیرون بردن. حرکت دادن. بردن :
سوی پارس لشکر برون راند زو
کهن بود لیکن جهان کرد نو.
فردوسی.
بیرون کشیدن از جائی ؛ خود و گروهی را از آنجای بجای دیگر بردن. ( یادداشت مؤلف ) . خارج کردن و خارج شدن. بیرون رفتن و بیرون بردن :
شهنشه چو از گنگ بیرون کشید
سپه را ز تنگی بهامون کشید.
فردوسی.
سپه را ز بغداد بیرون کشید
سراپرده نو به هامون کشید.
فردوسی.
در بردن

بپرس