پیشنهادهای kianoosh hossani (٢٧٦)
سلیم اخلاق: درست زیستی، نیک رفتاری، خاندن رفتار خوب و درست آدمی.
سلیم اپیستمولوژی: دانش سنجی، بررسی چیستی.
سلیم متافیزیک: دانش هستی شناسی
سلیم فیلسوف: اندیشمند، خردورز، دوسار دانایی.
سلیم متغیر: دگرگون، چیزی که اندازه گیری مس شود.
سلیم مدل: چارچوب، نمونه سازی.
سلیم عالمانه: دانش مندانه، خردمندانه.
سلیم علمی: دانشی، صفتی ست برای پژوهش یا دانش.
سلیم تحلیل: بررسی، سنجش، کاوش
سلیم نظریه: اندیشه، پنداره
سلیم روش علمی: راه و روش دانشی
سلیم دیدگاه علمی: دیدگاه دانش نگری،
سلیم اروج: درخت سرو کوهی، بین نیشابور و مشهد روستایی ست بنام علی کوری که پس از انقلاب علی آباد نام گرفت و به این روستا در قدیم کلاته اروج می گفتند.
سلیم به جهت: بجهت، به انگیزه ی
سلیم شوق و ذوق: شادی و شادمانی
سلیم صوری: پیکری، ریختی، نما گونه برابری های صوری در فارسی* * منطق صوری: خرد سنجی ریختی * قضیه صوری: گزاره ساختاری * علم صوری: دانش ساعتاری * هنر صور ...
سلیم مابعد الطبیعه: فرا هستی
سلیم فلسفه: خرد دوستی
سلیم سفسطه: فریب سنجی
سلیم جدل: ستیز گفتاری
سلیم برهان: خرد سنجی، که گونه های آن به قرار زیر ست: * برهان قاطع: خرد سنجی روشن * برهان لِمّی: خرد سنجی سببی * برهان إنّی: خرد سنجی پیامدی * برهان خ ...
سلیم برهان قاطع: خرد سنجی بی گمان، خرد سنجی روشن.
سلیم قضیه: گفتار سنجی
سلیم معقول: اندیشیدنی
سلیم منطق مادی: خرد سنجی مادی
سلیم منطق صوری: خرد سنجی شکلی، سنجشگر شکلی
سلیم ذهن: اندیشه، خرد، هوش یا اندیشه گاه. * خرد: بیشتر برای نیروی شناخت و داوری بکار می رود. * هوش: به هنگام دریافتن داده ها و آموزش ها ی گوناگون ب ...
سلیم می سراید: می خاند، می گوید.
سلیم سراید: خاند، گوید، که معمولن برای شعر خاندن یا شعر گفتن شاعران استفده می شود.
سلیم سراید: خاندن، البته برای شعر خاندن کاربرد دارد.
سلیم می سراید: می خاند و معمولن برای شاعری که شعرهایش را می خاند بکار می برند.
سلیم جالب: خوشایند، دیدنی، دلکش، دلنشین، شگفت انگیز، شنیدنی، گیرنده.
سلیم اوضاع و احوال: روزگار، گذراندن روزگار
سلیم مشورت: گمانه زنی
سلیم وفاداری: پیمان داری، سرسپردگی، با هم بودن تا پایان راه.
سلیم لمس: دست زدن، دست کشیدن، گرفتن، مالیدن
سلیم تفحص: پژوهیدن و کاوش در کارهای علمی، پژوهش.
سلیم ذایقه: که ذائقه هم می نویسند یعنی چشنده، بیشتر برای حس چشایی بکار می رود.
سلیم شاهدان: گواهی دهندگان، گواهان
سلیم اشکال: پیچیدگی ها
سلیم طالبان: خاهندگان، خاستارن.
سلیم ضروری: فوری
سلیم فهم: پی بردن، شناخت، فرا گیری.
سلیم حس مشترک: آگاهی همگانی، دریافت همگانی، شناخت همگانی.
سلیم منقوشه: نگاریده، نگار شده، نگاره دار.
سلیم محسوسه: واژه ای اربی که در فارسی برابر با دریافت شدنی ست. قابل درک، قابل حس کردن.
سلیم مرتسمه: بازتاب یافته
سلیم غضبی: خشمی، خشمگیری
سلیم غضبی: خشمگینی
سلیم منهیه: یکی از نیروهای هشتگانه بدن ست که جنین را تا هنگام نوزادی در رشد و نمو یاری می کند.