پیشنهادهای kianoosh hossani (٩٢)
سلیم ذرّه: ریزه، ریزه ای
سلیم غبرایی: خاک غبار آلود
سلیم حیض: پایین ترین، مانند اوج گنبد خضرا تا حیض مرکز غبرایی خاک یعنی بلندای قبه ی سبز تا پایین ترین یا مرکزی ترین نقطه ی خاک غبار آلود
سلیم بواسطه: به انگیزه
سلیم واجبات: جمع واجب یعنی بایسته ها
سلیم واجبات ممکن: بایسته های شدنی در برابر واجبات ممتنع واجبات ممتنع: بایسته های نا شدنی
سلیم خادمان: جمع خادم یعنی فرمانبران نه فرمانبرانان
سلیم نفس طبیعی: سرشت وجودی
سلیم نفس طبیعی: سرشت جان
سلیم گنبد خضرا: گنبد سبز
سلیم نقوت: اربی و جمع نقته ست به معنی غذای جان ( روح )
سلیم ملک و ملکوت: جهان نادیدنی، مولوی می گوید *بگذران از ملک تا ملکوت تا شوی در قرب حضرت بی نقوت یعنی از جهان آشکار گذشت کن تا در نزدیک سرورمان بی نی ...
سلیم بصارت: باریک بینی، ریز بینی
سلیم آفاق و انفس: کرانه های آسمان و جان ها = اندیشیدن در وجود آدمی و چگونگی هستی
سلیم بیعد: بی اندازه
سلیم مُرکب: پیچیده
سلیم انجمن باز سازی ست که اشتباهن باز سلزی تایپ شده.
سلیم خائن: پیمان شکن
سلیم وهمی: نادرست
سلیم معلول: وابسته
سلیم عاجل: با شتاب.
سلیم اجل: پس آیند، ، زمان فرا رسیدن مرگ.
سلیم تپیدن: بی قراری دل ها، لرزیدن دل ها.
سلیم له: نرم
سلیم برین: ابر نرین، بالاترین، گسترده ترین.
سلیم عمل جراحی: کار بهبود بخشی برای زخم های ناشی از برش و بریدگی تن و بدن.
سلیم جراحی: دستکاری ولی معمولن برای کارهای پزشکی استفاده می کنند.
سلیم جراح: زخم پزشک، پزشکی که کارش درمان بریدگی و برش ها در هر جای بدن ست.
سلیم بی دفاع: بی پناه، بی توان
سلیم کاخ: ساختمانهای بزرگ چندین اطاقی با زیباترین سازه های هنری مانند کلیساهای واتیکان، البته کاخ های ایرانی بیشتر هنگام جابجایی حکومتها ویران شده ان ...
سلیم ویران: در هم ریختن هر چیزی چه سرزمین باشد چه وسیله که با واژه اربی خراب برابری دارد.
سلیم دریغا: افسوس و هزار افسوس، دردا
سلیم دلفریب: اغوا گر، گمراه کننده
سلیم وقتیکه: زمانی که
سلیم انعام: پاداش، نام ششمین سوره قرآن و به معنی چهارپایان یا چارپایان می باشد.
سلیم عمل خیر: کار نیک
سلیم حدود: کرانه ها ولی در آیه یکم سوره طلاق معنی دستورات هم می دهد: و تلک حدود الله یعنی این دستورات خداوندی ستف و من یتعد حدود الله فقد ظلم نفسه: و ...
سلیم حدود: کرانه ها
سلیم اولی الامر: دارندگان دستور خداوندی، که اشاره به آیه 59 سوره نسا�زنان� دارد و مفهوم اصلی آن امام و پیشوایان پاک که جانشینان پیامبر اسلام هستند می ...
سلیم بر عهده: بر دوش، به گردن
سلیم صفحه آرایی:واژه ای انگلیسی ست که در فارسی یعنی برگه آرایی معنی می دهد.
سلیم مناسک: روش های آیین های نیایشی
سلیم تدریس: آموزندگی
سلیم recreation: باز سازی، باز نگری
سلیم recreation club: انجمن باز سلزی
سلیم * مُبلغ: پیام رسان، پیغام رسان. * مَبلغ: ارزش، بها
سلیم مرآت المحققین: آینه پژوهشگران، نام یکی از کتاب های دانای خردمند ناصرخسرو قبادیانی جهانگرد ایرانی.
سلیم محققین: پژوهشگران، پژوهندگان، کوشندگان
سلیم دفتر: * چندین برگ کاغذی که یک پوشش در آغاز و پایان آن دارد. * اطاق کار آموزگاران، دبیران، پزشکان، مدیران، مهندسان، کارمندان اداره های گوناگون ...
سلیم شاعرانه: دلبرانه
سلیم درایت: دور اندیش، دور نگر
سلیم حساب کردن: باور کردن، پشت گرم شدن. مانند اینکه بگوییم روی کار تو حساب کردم یعنی کار تو را باور کردم یا به کار تو پشت گرم شدم.
سلیم شرم و حیا: پرهیز از بی آبرویی
سلیم شرم: پرهیز کردن
سلیم آلایندگی: آلودگی هوا
سلیم مرتفع: بالا بلند مانند ساختمان های مرتفع یعنی سازه های بالا بلند.
سلیم * بَکر: شتر جوان * بِکر: دست نخورده، چه از گونه های آدمی باشد چه از گونه های زیستگاهی.
سلیم اجابت: هنگام پذیرش دعا و نماز، پذیرش
سلیم جرعه: قورت
سلیم فرسخ: واحد اندازه گیری مسافت که فارسی آن فرسنگ ست و برابر با شش کیلومتر کنونی ست.
ضمانت: برگشت دار، پذیرا دار
سلیم ضامن:آزاد کن، رها کن. * مانند اینکه می گوییم یا ضامن آهو یعنی ای آزاد کننده آهو، ای رها کننده آهو. * ضامن نارنجک: رها کننده آتشزنه نارنجک.
سلیم واقع: براستی، قرار گرفتن
سلیم واقع: براستی
سلیم مدفون: زیر خاک شده، خاک شده
سلیم پارتیزان: نمی توانم باور کنم که فرانسوی ست بلکه این واژه از پیکار جویان اشکانی که به پارتی آوازه داشتند می آید و واژه ای پارسی ست که به کشور فرا ...
سلیم شرایط: چگونگی ها، پیمان ها
سلیم وفاداری: با هم بودن، با هم بودن تا پایان راه
سلیم خیال: خوش باور، سایه های اندیشه و گمان
سلیم خیال پرداز: خوش باورانه
سلیم کافی: اندازه
سلیم ناقص: آفرینش نا درست، عیب ناک
سلیم سوت و کور: بدون آواز و فروغ، تنهای تنها
سلیم مَلاک: مایه، نمونه مَلّاک: زمین دار
سلیم خیال: سایه های اندیشه و گمان.
سلیم گمند: در روستاهای نیشابور به سیر شدن پس از غذا خوردن می گویند.
سلیم اوهام: آرزوهای دست نیافتنی، پنداشته ها
سلیم طاسین الازل: رازهای همیشه پنهان در قرآن
سلیم شطحیات: سخنان ناسازگار با پایه های آیینی
سلیم حرص: بسیار خاهی
سلیم بغض: اندوه
سلیم حریر: پارچه ای نرم و نازک ساخته شده از ابریشم، دیبا
سلیم ظُهر: نیمروز، نیمی از روز ظَهر: پشت کاغذ یا نامه
سلیم شرجی: آب و هوای گرم و مرطوب، دَمدار
سلیم نحس: بد شگون، نا فرخنده
سلیم ایمان: باور درست
سلیم حیاط: زمین دیوار کشی در جلو هر سازه. حیات: آب زندگانی.
سلیم تدریجی: آهستگی
سلیم وجدان: نیروی درونی اندیشه آدمی
سلیم غریبانه: بیگانه وار
سلیم جنس: گونه
سلیم غل: پای بند