پیشنهادهای kianoosh hossani (٢٨١)
سلیم صادر: سر زند، حسن صباح در پاسخ نامه ملکشاه سلجوقی می نویسد: . . . نعوذبالله از من که حسنم کاری صادر شود یعنی از وسوسه های بد کرداری و بد کاری ...
سلیم فبها: بنابراین، پس بر آن
سلیم تقدیر آسمانی: سرنوشت نقش خورده در آسمان، سرنوشت آسمانی
سلیم مدخل: المدخل الی المنطق یعنی سر آغاز سخن خردورزی.
سلیم مدخل: آغاز، سر آغاز، درگاه
سلیم حین عجز: هنگام درماندگی و ناتوانی.
سلیم نباء: هفتاد و هشتمین سوره قرآن به معنای آگاهی شگفت انگیز.
سلیم تخلفات: بد کرداری ها، نادرستی ها، لغزش ها، نافرمانی ها
سلیم ویراستن: آراستن و پاک کردن.
سلیم ویراستار: پیرایشگر نوشتار، کسی که نوشتاری را آراسته و درست می کند.
سلیم ویران روان: کسی که روانی آشفته دارد.
سلیم ویران خانه: خانه فرو ریخته
سلیم ویران دل: اندوهگین، دلسوخته
سلیم ویرانگر: تباه کننده، نابودگر، نابود کننده
سلیم ویرانه: جای خراب شده
سلیم خراب: * ویران شده ( در ساختمان سازی ) * آشفته ( برای دل ) * تباه ( برای چیزهای اخلاقی و معنوی )
سلیم بغَور: با تیز بینی و ژرفنگری بررسی کردن.
سلیم مستغاث: دادرس، فریاد رس، یار درماندگان
سلیم عباد: بندگان، نیایشگران، خدا پرستان
سلیم حرم زُهّاد: پارساکده
سلیم حرم زهاد: پناهگاه پارسایان و پرهیزکاران
سلیم عورات: زنان درون خانه
سلیم عرف: پذیرفته شده
سلیم فریفته: گول خورده، کلاه سرش رفته
سلیم مبطل: ناشایست
سلیم انصاف: راست بینی.
سلیم نظام: شالوده
سلیم ندما: جمع ندیم یعنی هم نشینان و همدمان شاه یا خلیفه.
سلیم زنا و اغلام: پیمان شکنی زناشویی و همجنسگرایی.
سلیم شرب مدام: در فارسی یعنی نوشیدنی همیشگی, خوردنی همیشگی وای ار آنجایی که با معانی اربی آمیخته و در بین مردم جا افتاده همان شرابخور دایمی را معنی م ...
سلیم اطراف و اکناف عالم: از سراسر جهان، چهار گوشه ی جهان.
سلیم هَرِق: دود بلند شدن از آتشسوزی، سوختن، بخار شدن آب ار گرما
سلیم هرق دما: تباه کردن یا سوزاندن مردمان� کشتار و خونریزی�. واژه هی سن که در فارسی کنونی گویشی ندارد.
سلیم سبیل اجمال: کوتاه گویی، چکیده سخن.
سلیم واقعات: پیش آمدها، رویداد ها
سلیم فساد: آلودگی، آلوده
سلیم تشنیع: زشت گویی، رو کردن، ناسرا گویی
سلیم دیانت: آیین داری
سلیم عشره مبشره: مژده گیرندگان دهگانه، ده تن از یاران پیامبر اسلام که از وی مژده بهشت رفتن را گرفتند و آنان عبارتند از: ابوبکر، عمر، عثمان، علی، طلحه ...
سلیم مبشره: مژده دهنده، دانای مژده دهنده
سلیم فکیف: پس چرا
سلیم مجرا: گذرگاه های آب
سلیم خالصاً مخلصاً: پاک و راستکارانه، با دلی پاک و کرداری راست.
سلیم التفات: روی آوردن به چیزی یا کسی. * در علم بلاغت به دگرگونی ناگهانی ضمیر گویند.
سلیم دفع . قمع: دوری و سرکوب کردن.
سلیم دفع و قمع: دوری و سرکوب کردن
سلیم اغالیده: آشفته، بر انگیخته، هیجان زده، شورمند، بسته بندی شده، مهار شده
سلیم مستقر: آشکار، که در برابر مستتر بکار می رود.
سلیم استروار: سه بارِ قاطر
سلیم یکل الوجوه: واژه ای اربی و در فارسی به معنای به هر گونه ست.