پیشنهادهای kianoosh hossani (٢٠٩)
سلیم ذریّت: فرزندان یک تبار، ادامه فرزندان پس از دیگری در یک تبار یا خانواده.
سلیم ساطع: نمایان، بسیار درخشان.
سلیم ظهوری: ظهوری: پیدایشی، پیدایی.
سلیم محکوم: داوری شده، سر نوشت پذیر، گناهکار، فرمان برده داوری.
سلیم موسوم: هنگام
سلیم مفسر: روشنگر آیین.
سلیم حضرت او: منظور خداوند ست که حضرت دوست هم گفته می شود و در فارسی به معنای آن بزرگوار ست.
سلیم واچب الوجود: بایستگی هستی بخش، بایستگی خداوند.
سلیم الهیات: دانش خدا شناسی.
سلیم حکیم الهی: فرزانه آیینی، بالاترین رده در میان دانشمندان آیینی.
سلیم اصطلاحات: جمع اصطلاح و در فارسی نوین واژگان معنی می دهد.
سلیم کلامی: واژه ای اربی که به فارسی گفتاری معنی می دهد وقتی می گوییم علم کلام یعنی دانش گفتاری، مباحث کلامی یعنی در گیری های گفتاری یا ستیزه های گفت ...
سلیم الهی گری: خدا پنداری
سلیم ابایی: پرهیزی، خود داری ای، مانند اینکه بگوییم از گفتن این حرف ابایی ندارد یعنی از گفتن این سخن پرهیزی ( خود داری ای ) ندارد.
سلیم حوزه: بخش، گستره.
سلیم منطق: درست اندیشی، خرد سنجی، سخن خرد ورزی.
سلیم منطق: درست اندیشی، خردورزی، سخن خردورزی.
سلیم فلسفه: خرد دوستی، دانش و خرد ورزی.
سلیم قلمرو: واژه ای فارسی به معنی سرزمین، گستره فرمانروایی یک پادشاه، خاندان، جمهوری؛ در میان جانوران هم همین معنی را دارد.
سلیم معابد: جمع معبد یعنی نیایشگاه ها، پرستشگاه ها.
سلیم مراکز: کانون ها.
سلیم دبیر: آموزش دهنده، نویسنده.
سلیم دبیر: آموزش دهنده، نویسنده
سلیم مشغول، در گیر، سرگرم
سلیم سکوت فکری: آرامش اندیشه
سلیم عقل نظری: خرد اندیشی
سلیم عقل عملی: خرد کاربردی
سلیم فلسفه ی علم: خردوری دانشی.
سلیم فلسفه ی اخلاق: خردورزی نیک زیستی.
سلیم مفاهیم: اندیشه ها، پنداره ها، دریافتنی ها.
سلیم اختیار: آزاد اندیشی، توان، گزینش.
سلیم جبر: سرنوشت پذیری، زور
سلیم منطق: درست اندیشی، خرد سنجی.
سلیم اخلاق: درست زیستی، نیک رفتاری، خاندن رفتار خوب و درست آدمی.
سلیم اپیستمولوژی: دانش سنجی، بررسی چیستی.
سلیم متافیزیک: دانش هستی شناسی
سلیم فیلسوف: اندیشمند، خردورز، دوسار دانایی.
سلیم متغیر: دگرگون، چیزی که اندازه گیری مس شود.
سلیم مدل: چارچوب، نمونه سازی.
سلیم عالمانه: دانش مندانه، خردمندانه.
سلیم علمی: دانشی، صفتی ست برای پژوهش یا دانش.
سلیم تحلیل: بررسی، سنجش، کاوش
سلیم نظریه: اندیشه، پنداره
سلیم روش علمی: راه و روش دانشی
سلیم دیدگاه علمی: دیدگاه دانش نگری،
سلیم اروج: درخت سرو کوهی، بین نیشابور و مشهد روستایی ست بنام علی کوری که پس از انقلاب علی آباد نام گرفت و به این روستا در قدیم کلاته اروج می گفتند.
سلیم به جهت: بجهت، به انگیزه ی
سلیم شوق و ذوق: شادی و شادمانی
سلیم صوری: پیکری، ریختی، نما گونه برابری های صوری در فارسی* * منطق صوری: خرد سنجی ریختی * قضیه صوری: گزاره ساختاری * علم صوری: دانش ساعتاری * هنر صور ...
سلیم مابعد الطبیعه: فرا هستی
سلیم فلسفه: خرد دوستی
سلیم سفسطه: فریب سنجی
سلیم جدل: ستیز گفتاری
سلیم برهان: خرد سنجی، که گونه های آن به قرار زیر ست: * برهان قاطع: خرد سنجی روشن * برهان لِمّی: خرد سنجی سببی * برهان إنّی: خرد سنجی پیامدی * برهان خ ...
سلیم برهان قاطع: خرد سنجی بی گمان، خرد سنجی روشن.
سلیم قضیه: گفتار سنجی
سلیم معقول: اندیشیدنی
سلیم منطق مادی: خرد سنجی مادی
سلیم منطق صوری: خرد سنجی شکلی، سنجشگر شکلی
سلیم ذهن: اندیشه، خرد، هوش یا اندیشه گاه. * خرد: بیشتر برای نیروی شناخت و داوری بکار می رود. * هوش: به هنگام دریافتن داده ها و آموزش ها ی گوناگون ب ...
سلیم می سراید: می خاند، می گوید.
سلیم سراید: خاند، گوید، که معمولن برای شعر خاندن یا شعر گفتن شاعران استفده می شود.
سلیم سراید: خاندن، البته برای شعر خاندن کاربرد دارد.
سلیم می سراید: می خاند و معمولن برای شاعری که شعرهایش را می خاند بکار می برند.
سلیم جالب: خوشایند، دیدنی، دلکش، دلنشین، شگفت انگیز، شنیدنی، گیرنده.
سلیم اوضاع و احوال: روزگار، گذراندن روزگار
سلیم مشورت: گمانه زنی
سلیم وفاداری: پیمان داری، سرسپردگی، با هم بودن تا پایان راه.
سلیم لمس: دست زدن، دست کشیدن، گرفتن، مالیدن
سلیم تفحص: پژوهیدن و کاوش در کارهای علمی، پژوهش.
سلیم ذایقه: که ذائقه هم می نویسند یعنی چشنده، بیشتر برای حس چشایی بکار می رود.
سلیم شاهدان: گواهی دهندگان، گواهان
سلیم اشکال: پیچیدگی ها
سلیم طالبان: خاهندگان، خاستارن.
سلیم ضروری: فوری
سلیم فهم: پی بردن، شناخت، فرا گیری.
سلیم حس مشترک: آگاهی همگانی، دریافت همگانی، شناخت همگانی.
سلیم منقوشه: نگاریده، نگار شده، نگاره دار.
سلیم محسوسه: واژه ای اربی که در فارسی برابر با دریافت شدنی ست. قابل درک، قابل حس کردن.
سلیم مرتسمه: بازتاب یافته
سلیم غضبی: خشمی، خشمگیری
سلیم غضبی: خشمگینی
سلیم منهیه: یکی از نیروهای هشتگانه بدن ست که جنین را تا هنگام نوزادی در رشد و نمو یاری می کند.
سلیم وارث: جانشین، سفارش شده ویژه، مانده بران
سلیم ارث بر: مانده بر
سلیم ارث: مانده
سلیم غزل: چکامه های آهنگین
سلیم ذات الصفائح یا ذات الصفایح: صفحه گردان آسمانی ابزاری که ستاره شناسان قدیم برای پیرامون های گوناگون آسمانی بکار می بردند. این ابزار نسخه ای چند ...
سلیم ذات الحلق: مدار نگار، ابزاری کره ای شکل که ستاره شناسان از آن برای نشان دادن و گردش آسمان بکار می بردند.
سلیم ربع المجیب: زاویه سنج خورشیدی، از ابزارهایی که ستاره شناسان در قدیم اندازه گیری ارتفاع خورشید یا ستارگان از کرانه ها به کار می بردندو
سلیم اصطرلاب: ستاره سنج که این ابزار را ستاره شناسان برای اندازه گیری جایگاه ستارگان و خورشید در گذشته بکار می بردند.
سلیم زیج: زیگ، جدول هایی که ستاره شناسان برای شناسایی چگونگی و جنبش ستارگان و سیارگان، راه شیری و کهکشانها می کشند و در نسخه ای گرد آوری می کنند. پر ...
سلیم رصدخانه: جایگاه دیده بانی و بررسی آسمان و ستارگان، جایگاه سنجش آسمان، ستارگان و سیارگان.
سلیم لطیف: خوش پیکر
سلیم ممثله: نیروی دگرگون کننده خوراک به تخمک یا همان اسپرم.
سلیم منضجه: نیروی نرم کننده خوراک پیش از گوارش در شکم.
سلیم فضولات: پس مانده های خوراکی درون شکم.
سلیم نیروی اجرایی: نیروی انجام دهنده
سالیم مَدو و هَدو: آرامش نیروهای درونی بدن پس از تلاش و کشش.
سلیم هَدو: آرامش، آرامش در بدن که پس از جنب و جوش بدست می آید.
سلیم مَدو:کشش، نیروی کششی خوراک به درون معده
سلیم نَدو: آرامش، ایستایی
سلیم بر عکس: نا همسو
سلیم قوت: انگیزش درونی، نیرو، نیرو گرفتن
سلیم خَفَت: خاب، خاب آلود، سستی. خِفّت: زبونی، ننگ، رسوایی خِفت: یقه گرفتن کسی
سلیم مزیق: واژه ای در فارسی کهن و بر گرفته از اربی ست به معنای گرفتاری، تنگنای سخت مانند: بواسطه این نابینایی و مزیق جهل برهد یعنی به میانجی این نا ب ...
سلیم دانست: آگاهی یافتن.
سلیم مصیقل: براق کننده، تابش دهنده
سلیم بجهت: به انگیزه
سلیم بینات: اربی ست و برابر انگیزه های آشکار و روشن در فارسی ست.
سلیم غرائب: غرایب یعنی بیگانه ها، دور ها.
سلیم عجایب: شگفت آوری ها، شگفت زده گان، شگفتی ها.
سلیم بدایع: تازه ها، نو آوری ها
سلیم سبحانه تعالی: سبحانه تعالا یعنی پاک و منزه ست خداوند بالا رده. البته رده برابر فارسی واژه مرتبه ست.
سلیم کثیراً کثیراً: به اندازه بسیار بسیار زیاد
سلیم کثیراً: کثیرن، بسیار زیاد، به اندازه زیاد. کثیراً کثیراً: به اندازه بسیار بسیار زیاد
سلیم اهل بیت: همنشینان یک خانه، خاندان و بیشتر این واژه اربی به خاندان پیغمبر اسلام گفته می شود.
سلیم ذرّه: ریزه، ریزه ای
سلیم غبرایی: خاک غبار آلود
سلیم حیض: پایین ترین، مانند اوج گنبد خضرا تا حیض مرکز غبرایی خاک یعنی بلندای قبه ی سبز تا پایین ترین یا مرکزی ترین نقطه ی خاک غبار آلود
سلیم بواسطه: به انگیزه
سلیم واجبات: جمع واجب یعنی بایسته ها
سلیم واجبات ممکن: بایسته های شدنی در برابر واجبات ممتنع واجبات ممتنع: بایسته های نا شدنی
سلیم خادمان: جمع خادم یعنی فرمانبران نه فرمانبرانان
سلیم نفس طبیعی: سرشت وجودی
سلیم نفس طبیعی: سرشت جان
سلیم گنبد خضرا: گنبد سبز
سلیم نقوت: اربی و جمع نقته ست به معنی غذای جان ( روح )
سلیم ملک و ملکوت: جهان نادیدنی، مولوی می گوید *بگذران از ملک تا ملکوت تا شوی در قرب حضرت بی نقوت یعنی از جهان آشکار گذشت کن تا در نزدیک سرورمان بی نی ...
سلیم بصارت: باریک بینی، ریز بینی
سلیم آفاق و انفس: کرانه های آسمان و جان ها = اندیشیدن در وجود آدمی و چگونگی هستی
سلیم بیعد: بی اندازه
سلیم مُرکب: پیچیده
سلیم انجمن باز سازی ست که اشتباهن باز سلزی تایپ شده.
سلیم خائن: پیمان شکن
سلیم وهمی: نادرست
سلیم معلول: وابسته
سلیم عاجل: با شتاب.
سلیم اجل: پس آیند، ، زمان فرا رسیدن مرگ.
سلیم تپیدن: بی قراری دل ها، لرزیدن دل ها.
سلیم له: نرم
سلیم برین: ابر نرین، بالاترین، گسترده ترین.
سلیم عمل جراحی: کار بهبود بخشی برای زخم های ناشی از برش و بریدگی تن و بدن.
سلیم جراحی: دستکاری ولی معمولن برای کارهای پزشکی استفاده می کنند.
سلیم جراح: زخم پزشک، پزشکی که کارش درمان بریدگی و برش ها در هر جای بدن ست.
سلیم بی دفاع: بی پناه، بی توان
سلیم کاخ: ساختمانهای بزرگ چندین اطاقی با زیباترین سازه های هنری مانند کلیساهای واتیکان، البته کاخ های ایرانی بیشتر هنگام جابجایی حکومتها ویران شده ان ...
سلیم ویران: در هم ریختن هر چیزی چه سرزمین باشد چه وسیله که با واژه اربی خراب برابری دارد.
سلیم دریغا: افسوس و هزار افسوس، دردا
سلیم دلفریب: اغوا گر، گمراه کننده
سلیم وقتیکه: زمانی که
سلیم انعام: پاداش، نام ششمین سوره قرآن و به معنی چهارپایان یا چارپایان می باشد.
سلیم عمل خیر: کار نیک
سلیم حدود: کرانه ها ولی در آیه یکم سوره طلاق معنی دستورات هم می دهد: و تلک حدود الله یعنی این دستورات خداوندی ستف و من یتعد حدود الله فقد ظلم نفسه: و ...
سلیم حدود: کرانه ها
سلیم اولی الامر: دارندگان دستور خداوندی، که اشاره به آیه 59 سوره نسا�زنان� دارد و مفهوم اصلی آن امام و پیشوایان پاک که جانشینان پیامبر اسلام هستند می ...
سلیم بر عهده: بر دوش، به گردن
سلیم صفحه آرایی:واژه ای انگلیسی ست که در فارسی یعنی برگه آرایی معنی می دهد.
سلیم مناسک: روش های آیین های نیایشی
سلیم تدریس: آموزندگی
سلیم recreation: باز سازی، باز نگری
سلیم recreation club: انجمن باز سلزی
سلیم * مُبلغ: پیام رسان، پیغام رسان. * مَبلغ: ارزش، بها
سلیم مرآت المحققین: آینه پژوهشگران، نام یکی از کتاب های دانای خردمند ناصرخسرو قبادیانی جهانگرد ایرانی.
سلیم محققین: پژوهشگران، پژوهندگان، کوشندگان
سلیم دفتر: * چندین برگ کاغذی که یک پوشش در آغاز و پایان آن دارد. * اطاق کار آموزگاران، دبیران، پزشکان، مدیران، مهندسان، کارمندان اداره های گوناگون ...
سلیم شاعرانه: دلبرانه
سلیم درایت: دور اندیش، دور نگر
سلیم حساب کردن: باور کردن، پشت گرم شدن. مانند اینکه بگوییم روی کار تو حساب کردم یعنی کار تو را باور کردم یا به کار تو پشت گرم شدم.
سلیم شرم و حیا: پرهیز از بی آبرویی
سلیم شرم: پرهیز کردن
سلیم آلایندگی: آلودگی هوا
سلیم مرتفع: بالا بلند مانند ساختمان های مرتفع یعنی سازه های بالا بلند.
سلیم * بَکر: شتر جوان * بِکر: دست نخورده، چه از گونه های آدمی باشد چه از گونه های زیستگاهی.
سلیم اجابت: هنگام پذیرش دعا و نماز، پذیرش
سلیم جرعه: قورت
سلیم فرسخ: واحد اندازه گیری مسافت که فارسی آن فرسنگ ست و برابر با شش کیلومتر کنونی ست.
ضمانت: برگشت دار، پذیرا دار
سلیم ضامن:آزاد کن، رها کن. * مانند اینکه می گوییم یا ضامن آهو یعنی ای آزاد کننده آهو، ای رها کننده آهو. * ضامن نارنجک: رها کننده آتشزنه نارنجک.
سلیم واقع: براستی، قرار گرفتن
سلیم واقع: براستی
سلیم مدفون: زیر خاک شده، خاک شده
سلیم پارتیزان: نمی توانم باور کنم که فرانسوی ست بلکه این واژه از پیکار جویان اشکانی که به پارتی آوازه داشتند می آید و واژه ای پارسی ست که به کشور فرا ...
سلیم شرایط: چگونگی ها، پیمان ها
سلیم وفاداری: با هم بودن، با هم بودن تا پایان راه
سلیم خیال: خوش باور، سایه های اندیشه و گمان
سلیم خیال پرداز: خوش باورانه
سلیم کافی: اندازه
سلیم ناقص: آفرینش نا درست، عیب ناک
سلیم سوت و کور: بدون آواز و فروغ، تنهای تنها
سلیم مَلاک: مایه، نمونه مَلّاک: زمین دار
سلیم خیال: سایه های اندیشه و گمان.
سلیم گمند: در روستاهای نیشابور به سیر شدن پس از غذا خوردن می گویند.
سلیم اوهام: آرزوهای دست نیافتنی، پنداشته ها
سلیم طاسین الازل: رازهای همیشه پنهان در قرآن
سلیم شطحیات: سخنان ناسازگار با پایه های آیینی
سلیم حرص: بسیار خاهی
سلیم بغض: اندوه
سلیم حریر: پارچه ای نرم و نازک ساخته شده از ابریشم، دیبا
سلیم ظُهر: نیمروز، نیمی از روز ظَهر: پشت کاغذ یا نامه
سلیم شرجی: آب و هوای گرم و مرطوب، دَمدار
سلیم نحس: بد شگون، نا فرخنده
سلیم ایمان: باور درست
سلیم حیاط: زمین دیوار کشی در جلو هر سازه. حیات: آب زندگانی.
سلیم تدریجی: آهستگی
سلیم وجدان: نیروی درونی اندیشه آدمی
سلیم غریبانه: بیگانه وار
سلیم جنس: گونه
سلیم غل: پای بند