ساطع

/sAte~/

مترادف ساطع: براق، پرتوافکن، تابان، درخشان، درخشنده ، آشکار، نمایان، هویدا

متضاد ساطع: تار، کدر

برابر پارسی: تابان، درخشان، رخشا، فروغ

معنی انگلیسی:
diffusive, radiant, clear

لغت نامه دهخدا

ساطع. [ طِ ] ( ع ص ) بلندشونده و برآینده. ( از منتهی الارب ) بلند شده چون بوی مشک. ( المنجد ). || بلند. ( غیاث از منتخب ) ( آنندراج ). افراخته شده و برداشته شده. ( استینگاس ) ( ناظم الاطباء ). برافراشته چون گردن. ( المنجد ). || برآمده. دمیده ، چون : آفتاب ساطع. صبح ساطع. || پراکنده و منتشر. ( ناظم الاطباء ). منتشر شده ( غبار یا نور ). ( المنجد ). شایع. || درخشنده. ( منتهی الارب ). منور و تابان. || هویدا. ( استینگاس ) ( ناظم الاطباء ). آشکار. واضح. بارز. بدیهی : این دو فتح عظیم و دو کار جسیم برهانی ساطعو حجتی قاطع بود بر علو جاه سلطان. ( ترجمه تاریخ یمینی ). بر عرق طاهر و محتد زاهر وی فضایل ذات او دلیلی قاطع و برهانی ساطع بود. ( ترجمه تاریخ یمینی ).

فرهنگ فارسی

بر آینده، برافراشته، درخشنده، درخشان، پراکنده
۱ - تابان درخشان . ۲ - آشکار هویدا . ۳ - افراشته افراخته بلند . ۴ - پراکنده منتشر .

فرهنگ معین

(طِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - تابان . ۲ - برافراشته . ۳ - آشکار. ۴ - پراکنده .

فرهنگ عمید

۱. برآینده، برافراشته.
۲. درخشنده، درخشان، تابان.
۳. دمنده.
۴. دمیده.
۵. [قدیمی] پراکنده.
۶. [قدیمی] آشکار.

مترادف ها

clear (صفت)
صریح، معلوم، ظاهر، اشکار، پیدا، باصفا، طاهر، صاف، زلال، واضح، شفاف، بارز، جلی، سلیس، روان، ساطع

manifest (صفت)
ظاهر، اشکار، بارز، ساطع، فاش

evident (صفت)
ظاهر، اشکار، پیدا، بدیهی، مشهود، سلیس، ساطع، مفهوم

radiant (صفت)
متشعشع، تابناک، ساطع، درخشنده، شعاعی، پر جلا

splendent (صفت)
مشعشع، ساطع، پر فروغ

پیشنهاد کاربران

🇮🇷 همتای پارسی: تابان 🇮🇷
متلألئ_مشعشع
جذب یا اشکار
کسانیکه محربانی خداگونه دارند انرژی آنها به اطرافیان سرایت میکند وآن سرایت به نظراینجانب همان ساطع شدن است . واز نامهر بانان نیز انرژی منفی به اطراف ساتع میشود.
اینجانب از این واژ در کتاب راه نجات استفاده نموده ام خلاصه کتاب در کانال تلگرام موجود است آدرس کانال تلگرام: https://t. me/tasviriazeslam2
...
[مشاهده متن کامل]

آدرس ایمیل: abdollahahad100@gmail. com
باتشکراز همه جستوجوگران حقیقت

تابش

بپرس