پیشنهادهای kianoosh hossani (٣٠٧)
سلیم استخراجات: برداشت ها، بیرون کشیده ها
سلیم آیات متشایه: نشانه های همسان
سلیم بدعت: نو اندیشی ناپسند� البته در آیین�
سلیم نظران مقصور: دیدگاه بسته، نگاه بسته.
سلیم اطراف و اکناف: گوشه و کنار، چهار سوی پیرامون.
سلیم داعی: آیین گستر پنهان، پیام آور آیین، فراخان آیین
سلیم اخزاه الله: خداوند او را فرو گیرد، نفرین خدا بر او باد، خداوند ناپسندش دارد.
سلیم ترمد: درد چشم، سوزش و سرخی چشم * بی سامانی، درماندگی، گرفتاری
سلیم فرض: بایسته، بایست
سلیم وثوق: باور داشت، خوش باوری
سلیم مقیم: جای گیر، ماندگار
سلیم مقیمان: جای گرفتگان
سلیم جانبین: دو پهلو، دو سویه
سلیم یحتمل: شاید، ممکن ست.
سلیم زبان تشنیع: زبان نکوهش، گفتار سرزنش آمیز، سخن سرزنش آمیز.
سلیم اجابت التماس: پذیرش خاهش بسیار، به در خاست او گردن نهادن
سلیم امان:آرامش، آسودگی، آه از. . . ، ببخش، دریغ، دریغا، پناه، واویلا
سلیم شنعتی: وتژه ای اربی که در فارسی برابر ست با: بدکردازی، زشت کرداری، ناپسندی، نکوهیدگی. که زشتکار ( برای فرد ) زشت کارانه ( برای کار ) ناپسند ( ...
سلیم ثبت: ماندگار کردن، ماندگاری
سلیم نزع: برکندن و کشیدن چیزی، در آوردن، گرایش یا تمایل داشتن، در آویختن
سلیم منازعت: درگیر شدن، کشاکش، ستیز داشتن، دشمنی ورزیدن.
سلیم منازعات: درگیری ها، کشاکش ها، ناساز و ناهمسازی ها، جنگ و جدل ها.
سلیم شهیر: پر آوازه
سلیم بی علم: دور باشم، از نادانی برکنار باشم، با دانش همراه باشم, با خرد زندگی کنم.
سلیم رقصیدن: شادپیچ، پریدن و جنبیدن به شادمانی
سلیم منخرط: واژه ای اربی و از خَرَطَ می آید و در فارسی به معنای در آمیختن، در آمدن، پیوستن.
سلیم ره سپنج: راهی کوتاه و گذرا، راه نا پایدار
سلیم صادر: سر زند، حسن صباح در پاسخ نامه ملکشاه سلجوقی می نویسد: . . . نعوذبالله از من که حسنم کاری صادر شود یعنی از وسوسه های بد کرداری و بد کاری ...
سلیم فبها: بنابراین، پس بر آن
سلیم تقدیر آسمانی: سرنوشت نقش خورده در آسمان، سرنوشت آسمانی
سلیم مدخل: المدخل الی المنطق یعنی سر آغاز سخن خردورزی.
سلیم مدخل: آغاز، سر آغاز، درگاه
سلیم حین عجز: هنگام درماندگی و ناتوانی.
سلیم نباء: هفتاد و هشتمین سوره قرآن به معنای آگاهی شگفت انگیز.
سلیم تخلفات: بد کرداری ها، نادرستی ها، لغزش ها، نافرمانی ها
سلیم ویراستن: آراستن و پاک کردن.
سلیم ویراستار: پیرایشگر نوشتار، کسی که نوشتاری را آراسته و درست می کند.
سلیم ویران روان: کسی که روانی آشفته دارد.
سلیم ویران خانه: خانه فرو ریخته
سلیم ویران دل: اندوهگین، دلسوخته
سلیم ویرانگر: تباه کننده، نابودگر، نابود کننده
سلیم ویرانه: جای خراب شده
سلیم خراب: * ویران شده ( در ساختمان سازی ) * آشفته ( برای دل ) * تباه ( برای چیزهای اخلاقی و معنوی )
سلیم بغَور: با تیز بینی و ژرفنگری بررسی کردن.
سلیم مستغاث: دادرس، فریاد رس، یار درماندگان
سلیم عباد: بندگان، نیایشگران، خدا پرستان
سلیم حرم زُهّاد: پارساکده
سلیم حرم زهاد: پناهگاه پارسایان و پرهیزکاران
سلیم عورات: زنان درون خانه
سلیم عرف: پذیرفته شده