پیشنهادهای kianoosh hossani (٢٥١)
سلیم اطراف و اکناف عالم: از سراسر جهان، چهار گوشه ی جهان.
سلیم هَرِق: دود بلند شدن از آتشسوزی، سوختن، بخار شدن آب ار گرما
سلیم هرق دما: تباه کردن یا سوزاندن مردمان� کشتار و خونریزی�. واژه هی سن که در فارسی کنونی گویشی ندارد.
سلیم سبیل اجمال: کوتاه گویی، چکیده سخن.
سلیم واقعات: پیش آمدها، رویداد ها
سلیم فساد: آلودگی، آلوده
سلیم تشنیع: زشت گویی، رو کردن، ناسرا گویی
سلیم دیانت: آیین داری
سلیم عشره مبشره: مژده گیرندگان دهگانه، ده تن از یاران پیامبر اسلام که از وی مژده بهشت رفتن را گرفتند و آنان عبارتند از: ابوبکر، عمر، عثمان، علی، طلحه ...
سلیم مبشره: مژده دهنده، دانای مژده دهنده
سلیم فکیف: پس چرا
سلیم مجرا: گذرگاه های آب
سلیم خالصاً مخلصاً: پاک و راستکارانه، با دلی پاک و کرداری راست.
سلیم التفات: روی آوردن به چیزی یا کسی. * در علم بلاغت به دگرگونی ناگهانی ضمیر گویند.
سلیم دفع . قمع: دوری و سرکوب کردن.
سلیم دفع و قمع: دوری و سرکوب کردن
سلیم اغالیده: آشفته، بر انگیخته، هیجان زده، شورمند، بسته بندی شده، مهار شده
سلیم مستقر: آشکار، که در برابر مستتر بکار می رود.
سلیم استروار: سه بارِ قاطر
سلیم یکل الوجوه: واژه ای اربی و در فارسی به معنای به هر گونه ست.
سلیم اقرار: بازگویی، گواهی دادن
سلیم احوال و اوضاع: سرگذشت و چگونگی، سرگذشت ها و رویدادها
سلیم کتب: نسخه ها، نوشار ها
سلیم غنایم: واژه ای اربی و در فارسی به معنای دستاوردها ست.
سلیم فاما: و اما، ولی
سلیم تحقیق: پژوهش گری
سلیم اصفا: پاک کردن، پاکیزه کردن، زدودن
سلیم مفاخرت: به خود بالیدن، می بالم.
سلیم متابعان: دنباله روان، پیروان
سلیم متابع: دنباله رو
سلیم طبع: دلخاه
سلیم جبال: کوهستان ها
سلیم روال: روش، شیوه
سلیم وفادار: پایدار، پیماندار، سرسپرده
سلیم تبلیغات: آگاهی رسان، آگاهی دهنده، بازرونده، پخش آگاهی، پخشا،
سلیم تبلیغات: آگاهی رسانی، بازرونده، پخشا، پخش آگاهی.
سلیم صحیفة الناظرین: نامه ای برای جویندگان راستین. نام نوشتاری از سید سهراب ولی بدخشانی از اندیشمندان شیعیان اسماعیلی ست که یه سی و شش صحیفه هم شناخ ...
سلیم اختیار مطلق: همه ی نیرو
سلیم یقیین: یقیین یا یقین واژه ای اربی که در فارسی با بی گمانی، دانستنِ استوار، باور راستین، دریافتنی روشن.
سلیم تحلیل: بررسی، درون نگری، ریشه کاوی، سنجش، کاوش، گشایش اندیشه، واکاوی
سلیم بداء: هویدا شدن، پشیمان شدن
سلیم شهرت: شناخته شده
سلیم ذریّت: فرزندان یک تبار، ادامه فرزندان پس از دیگری در یک تبار یا خانواده.
سلیم ساطع: نمایان، بسیار درخشان.
سلیم ظهوری: ظهوری: پیدایشی، پیدایی.
سلیم محکوم: داوری شده، سر نوشت پذیر، گناهکار، فرمان برده داوری.
سلیم موسوم: هنگام
سلیم مفسر: روشنگر آیین.
سلیم حضرت او: منظور خداوند ست که حضرت دوست هم گفته می شود و در فارسی به معنای آن بزرگوار ست.
سلیم واچب الوجود: بایستگی هستی بخش، بایستگی خداوند.