پیشنهادهای نمیخوام بنویسم (١٦٣)
این لغت کاملا فارسی هست و دهخدا اشتباه نوشته که عربی هست. در گویش دشتی نمی گویند زنجبیل، بلکه میگویند زنجفیل که در واقع همان زنگ فیل و زنگ پیل هست که ...
ارامش، از رامیدن هست، در واقع الف در اول آن الف نفی هست که در اثر مرور به آ دگرگون شده است. در واژه های مانند اناهید ( ناالوده ) امرتات ( نامیرا ) و ...
سِیل به معنی دیدن، تماشا، شاید از سِیر عربی به معنی گشتن و گردیدن باشد در گویش دشتی. بنابراین پیشنهادم برای جایگزین کردن تماشا با آن را پس میگیرم. ...
گَر با فتحه روی گ، به معنای دستی شده، کمی بیش از حد اهلی شده. مثلا میگوییم بُز گَر، یعنی بزی که به آدمی خو و عادت کرده است و راحت توسط انسان گرفته می ...
شی به معنای زیر در گویش دشتی همچنین به معنی شوهر. ( ی همانند ی در عدد سی تلفظ شود ) شِی به معنای با هست ، برابر حرف با در فارسی معیار ( با کسره زیر ...
کُم به معنی شکم ( ضمه روی ک ) کَم به معنی قیف ( فتحه روی ک )
در فارسی میگوییم سخن چینی کردن و نمی گوییم تمامی کردن، اصلا بیشتر مردم واژه نمام و تمامی جزو واژگانشان نیست در ایران. در گویش های جنوب ایران و در لر ...
البته در گویش دشتی گور با ضمه روی و یا همان تلفظ معیار معنی قبر را میدهد، همانند فارسی معیار. ولی گُور با الفظی همانند روشن ، برای حرف و؛ معنی گاهی ...
در گویش دشتی تاک میشود یکی، البته تاک معنی برهنه هم میدهد ولی بیشتر در گویش آری معنی برهنه میدهد. تاک در گویش دشتی همان معنی تک فارسی معیار را دارد ...
همچنین سِیل که در گویش دشتی گفتم معنی تماشا کردن، تماشا، نگاه کردن و دیدن میدهد از ترکی هم نیامده است و ربطی به واژه سیراتمک ترکی ندارد زیرا در گویش ...
من میگویم از سِیل در گویش دشتی یا سِی در گویش بوشهری که به همان معنای تماشا، و دیدن هست بعنوان برابر فارسی استفاده شود. توجه کنید که سِی در انگلیسی ...
میتوان واژه سِیل، که در گویش دشتی همان تماشا هست را برابر پارسی این نهاد یا واژه سِی که در گویش بوشهری به معنای تماشا و نگاه کردن هست. توجه شود در ه ...
کوباد در گویش لری و لیراوی به معنی شرق هست
در گویش آری به معنی شرق هست
در گویش دشتی ما به آلت تناسلی مردانه یا بیضه، گُند ( با ضمه روی گ ) نمی گوییم ولی در بین برخی افراد در جنوب ایران معمول است و لرها هم بدین معناها دار ...
گِند، با کسره زیر گ به معنی دوخت روی پارچه هست به معنی بخیه در گویش دشتی. گَند با فتحه روی گ به معنی یادشده همان از فعل گندیدن همانند فارسی.
به سید محمد مجلسی که خیال میکند زبان عربی همان دین اسلام هست، از تعصب بیجا و نادرست مذهبی و دروغ پراکنی دست بردارید، البته عجیب نیست که شما نسبت به ع ...
در گویش دشتی پیش به معنی جلو، و قبل تر هم هست
نوشته بودم خوی در گویش دشتی ریخت دیگر خایه است. میخواهم کاملتر توضیح بدهم و اصلاح کنم. خوی با کسره زیر خ و سپس ضمه ریخت دیگر خایه است. و خوی با تلف ...
همچنین تنگیدن در گویش دشتی به معنی استعاری از کوره در رفتن برای کسی هم هست. مثلا : میتنگت سیم= با عصبانیت و از سر خیره سری یکدفعه حرف درشت بهم میزند ...
تنگیدن با کسره زیر ت به معنای پریدن در گویش دشتی
تنگیدن در گویش دشتی به معنی پریدن و جهیدن هست. بتنگ= بپر.
دیدی تو زیر و کام بدو اندرون بسی با ریدکان مطرب بودی به فر و زیب " رودکی" ریدکان= رودکان= رودک ها، جمع کرد به معنی خردسال و عزیز یا کوچک و عزیز یا ک ...
گَرد، با فتحه روی گ به معنی پودر هم به کار میرود.
بچه ده روزه ترک انده به پدر و مادرم و پدران و مادرانشان در دشتی که گرخیدن را به معنی گر گرفتن و در حال برافروختن به کار میبردند ایراد گرفته و میخواهد ...
جِخی با کسره زیر ج، جخی، به دویدن و به گریختن گویند در گویش دشتی، جَس گذشته آن ( بن ماضی ) هست. میجخی= می دوی جسی= گریختی، دویدی
مِزی، با کسره زیر م، در گویش دشتی همان خواستن یا بن ماضی فعل خواه هست. اُم مِزی= میخواستم. اِت میت= میخواهی. در گویش دشتی همانند دوران های باستان ...
در گویش دشتی آن را مُشک گویند
رُبیون، با ضمه روی ر، در گویش دشتی به میگوی رودخانه مند گویند
رُبیون، با ضمه روی ر، به میگوهای درون رودخانه مند در منطقه دشتی میگفتند. میگو
سیلَک، با برگ درخت نخل درست میکردند برای نگهداشتن ماهی های که از رود میگرفتند در منطقه دشتی درست میکردند و به کار میبردند
ریَه، با فتحه روی ی، در گویش دشتی نوعی نخ که با ان تور ماهیگیری می بافتند .
سِدِدو، با کسره زیر س و د ، و " و" آخر را " او" بخوانید نوعی ماهی رودخانه ای در رودخانه مند در منطقه دشتی
هَدر، با فتحه روی ه، نوعی دام تور صیادی که با گرز ( شاخه ) درخت نخل درست میکردند، و با آن در رودخانه مند ماهی می گرفته اند در منطقه دشتی.
کُله، با ضمه روی ک، در گکیش، دشتی به معنی آغل و خس که بز و گوسفند را د آن نگه می داشتند
لُوکه، و را مانند" او "در جور و نو و دو ( دویدن ) و روشن" بخوانید، نوعی تختخواب که با گرز ( شاخه ) درخت نخل میساختند در منطقه دشتی
گُردنه، با ضمه روی گ، گردینه، سته، دسته صدتایی گرز ( شاخه درخت خرما ) نخل، که کنار هم پیچیدند و با آن در برای آغل و خس ( کله در گویش دشتی ) را با آن ...
در گویش دشتی و بوشهر آن را سپسو گویند
سپسو، سپسون، در گویش دشتی
در گویش دشتی آن را سِپَک گویند، با کسره زیر س و فتحه روی پ، تویزه
در دشتی چندین نوع زنبیل از برگ درخت خرما درست میکردند. بزرگترین را بَل میگفتند با فتح روی ب بخوانید، بعد زنبیل، بعد گلیله و در انتها پَرسدو
در گویش دشتی هم کوگ گویند، او را مانند او در "جور، نو، روشن و. . . " بخوانید نه مانند او در "رو "، " گو" و . . .
چُغول، با ضمه روی چ ، و "و" را " او" بخوانید.
چُغول، پرنده ای کمی بزرگتر از گنجشک، تاجدار، تلاش کمی بزرگتر از گنجشک در منطقه دشتی ( احتمالا نوعی هد هد ( نوعی شانه به سر، نوعی پوپک ) .
در گویش دشتی مار ملوسک هم میگفتند در قدیم. نمیدانم الان بگویند یا نه
در گویش دشتی آن را از لیست گویند، بز لیسک نوعی تمساح ، همان بزمجه درست تر هست. سمی بوده و هست
بُز لیسک، نوعی جاندار شبیه پمبزک و مارمولک در منطقه دشتی، نیشش سمی بوده و هست
پمبزک، جانوری شبیه مارمولک، آفتاب پرست را گویند، هنگام بیرون آمدن آفتاب می انده زیر آفتاب و آفتاب می گرفته است در منطقه دشتی
هُوانه، با ضمه روی ه و واو را واو بخوانید، نوعی ظرف ذخیره سازی آب که با خاک رس درست میکردند در منطقه دشتی، دیر و کنگان
بَل ، نوعی زنبیل بلندتر از زنبیل، با برگ نخل ( پیش مُه ( درخت خرما ) ) در گویش دشتی گویند. بل بزرگتر از زنبیل، زنبیل بزرگتر از گلیله و گلیله بزرگتر ...