پیشنهادهای استاد حسین جعفری خویی (٢١٤)
زکات: از ریشه �زَ کَ و� به معنای پاک کردن برای رشد دادن است، هنگام بهار شاخه هایی از درختان را می بُرند تا باعث رشد آن شود، به این کار �زکات� گویند. ...
شَکیَ: بیرون بردن یک بدی یا خوبی را از یک محدوده گویند که ممکن است درست یا نادرست باشد. قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجَادِلُکَ فِی زَوْجِهَا ...
شَکیَ: بیرون بردن یک بدی یا خوبی را از یک محدوده گویند که ممکن است درست یا نادرست باشد. قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجَادِلُکَ فِی زَوْجِهَا ...
غَسَق : ۱ - پوشاندن زمین توسط شرارت و بدی های اجنه و شیاطین در ابتدای شب را غَسَق گویند. ۲ - باز شدن و گسترده شدن تاریکی از مشرق را غَسَق گویند، با م ...
دُلُوک ِ: از ریشه "دَلَکَ" به معنای مالیدن ( روغن مالیدن ) مشتق شده است، أَقِم ِ الصَّلاةَ لِدُلُوک ِ الشَّمس ِ إِلی غَسَق ِ اللَّیل ِ، این آیه در دو ...
نُقِرَ: به کوبیدن بر یک شئ برای ایجاد صدای بلند نَقَرَه گفته می شود. منقار پرنده را از آن جهت گویند چون در درخت یا چیز دیگری کوبیده و صدا ایجاد می کن ...
تسویف: تسویف از سوف یعنی �به زودی�، مشتق است و در معنی به معنی تعلل و تأخیر در امری است. معادل فارسی تسویف، �دست دست کردن� یا �امروز و فردا کردن موضو ...
خَذَل: به معنی رها کردن است، و کَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا؛ یکی از سنت های الهی این است که اگر بشر توکل خود را از خدا قطع و چشم امید به ...
خَذَل: به معنی رها کردن است، و کَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا؛ یکی از سنت های الهی این است که اگر بشر توکل خود را از خدا قطع و چشم امید به ...
خَذَل: به معنی رها کردن است، و کَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا؛ یکی از سنت های الهی این است که اگر بشر توکل خود را از خدا قطع و چشم امید به ...
مُخلِص: به معنی کسی است که می خواهد خود را در اعمال و نیات برای خدا خالص کند و وقتی در این مرحله وارد شد، مخلَص می شود یعنی خدا او را خالص برای خود م ...
خَمر: به معنی پوشاندن است، خوردن مشروب را از آن جهت شُرب خَمر گویند که عقل را می پوشاند و انسانِ مست هر کاری می کند. انسانِ مشروب خورده را خُمار گوین ...
ذَهُول: از ریشه ذَهَل، به معنای شغلی است که موجب فراموشی شود، مثال: کسی به علت درد دندان، غذا خوردن یادش برود و اشتها نداشته باشد. یوْمَ تَرَوْنَهَا ...
قانِت: به معنی عبادت با خضوع است. ( امَّن هوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیْلِ سَاجِدًا ) قنوت را از آن حهت گویند که بهتر است دعا با خضوع و خم کردن گردن انجا ...
سفن: به معنی تراشیدن، مانند تراشیدن چوب و غیره. کشتی را سفینه گویند چرا که سطح آب را می تراشد و جلو می رود.
رَهِین: به معنی گِرویی سنگین در قبال امانتی است که به انسان سپرده می شود. کلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ، این گرویی حبس است تا زمانی که امانت دا ...
عَجْز: به حالتی گویند که انسان نه می تواند و نه می خواهد. مثال، کسی که منزل خود نشسته نه می تواند، و نه می خواهد که به فضا سفر کند. کسیکه دست اش از آ ...
ضَعْف: به معنی ناتوان شدن از انجام دادن چیزی که انسان به انجام آن مایل است. مثال کسی که بیمار است خیلی دوست دارد برخاسته و راه برود ولی نمی تواند.
استضعاف: از ضَعف، به معنای ناتوان ساختن و بر دو نوع است، ۱ - استضعاف شیطانی: انسان بر اثر رفتن تحت ولایت شیطان خود را ضعیف می کند طوری که حتی اگر خود ...
مُضاعف: از ضَعف، و به معنای ناتوان ساختن است؛ ( هرچند به علت پیچیدگی معنا آن را دوچندان نیز ترجمه کرده اند ) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَأْک ...
نَکَس: فرود تدریجی از یک فراز را گویند. ( وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْق ) مثال انسان تا پنجاه سال قدرت بدنی او به اوج هرم خود می رسد و ...
تَرَبُّص: تربص را انتظاری منفی گویند که یک کافر آرزو می کند و شوق دارد که بر یک مؤمن وارد شود. قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلَّا إِحْدَی الْحُسْنَیَ ...
تَرقّب: به معنای منتظر شدن برای وقوع اتفاقی ناگوار می باشد که نتیجه اعمال زشت یا گناه کسی است. موسی ع زمان خروج از مصر، به علت قتل یک قبطی، منتظر دست ...
امتلاء: پُرکردن یک فضا یا یک شئ از یک شئ را گویند. یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ: جهنم از یک شئ پر می شود ( شیاطین انس و جن ) وَأَنَّا ...
انتظار: صبر کردن به امید روزی که در آن گشایش و فرج و پیروزی مؤمنان بر کافران باشد، انتظار نام دارد. مثال امید به فتح مکه برای مسلمین یک انتظار بود، پ ...
عَوَر: به معنای شرم توام با مراقبت است. عَوْرَاتِ النِّسَاءِ: عورت شرمگاه زنان است و باید محافظت شود تا نامحرمی آن را نبیند. "ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَکُم ...
امانت: به حالتی گویند کسی یک شئ را به کسی که امین اوست برای نگهداری و مراقبت برای زمان خاصی بسپارد. مثال کسی که سفر می رود از ترس دزد طلاهای خود را ب ...
مَاعُون: از ریشه مَع، یعنی وسایلی که به قدری ضروری هستند که باید در خانه هر کسی همراه او باشد. اگر معادل فارسی برای آن بسازیم باید بگوییم مراد از ماع ...
مُسْتَقَرّ: به معنای قرار گرفتن از بُعد زمان و قرار گرفتن از بُعد مکان است. ( لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ - إِلى رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ ) ...
مُسْتَوْدَع: از ودیعه، وداع و خداحافظی است. ودیعه را از آن جهت نامند که روزی باید به نزد صاحبش به طور کامل و بدون تصرف برگردد، کسی که یک شمشیر امانت ...
شَمائِل: شمایل آن سایه و قسمت سرد و بی روح اشیاء است که اگر آسیب ببینند به خود شئ آسیبی نمی رسد. ( وَالشَّمَائِلِ ) به تصویر یک انسان شَمایل گویند چو ...
شَمائِل: شمایل آن سایه و قسمت سرد و بی روح اشیاء است که اگر آسیب ببینند به خود شئ آسیبی نمی رسد. ( وَالشَّمَائِلِ ) به تصویر یک انسان شَمایل گویند چو ...
غرب: به معنای دور افتادن است، خورشید بعد از ظهر، با رفتن به غرب از ما دورتر می شود. کسی که از وطن خود دور افتاده است غریب خوانده می شود.
شَرْق: شرق به معنای نزدیکی خورشید است، چرا که خورشید با طلوع از مشرق به سمت ما نزدیک تر می شود. "وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا" یعنی نور خد ...
شَکّ: دو دلی در باور کردن امری را گویند. مثال کسی به ما می گوید: فردا حتما باران می آید ما اگر در کلام او دو د، در باور یا ردّش باشیم این را شَکّ گوی ...
طَرَی: سرزندگی و شادابی کوتاه مدت را گویند. "طراوت" از این ریشه است، گویند لاله های یک دشت با طراوت است، یعنی شادابی آن تازه و گذرا است. وَهُوَ الَّذ ...
زَیْت: وقتی روغن تصفیه شده و ناخالصی ها از آن جدا می گردد و طلایی و روشن و صاف می شود، زَیت نام دارد. ( یَکادُ زَیْتُها یُضِیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَس ...
عَذْب: به معنی گرفته شدن شوری یک آب است. ( وَهُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هَٰذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ ) تصفیه آب در اصل عَذب آب است که املاح آن از آن ...
رُقُود: از رقد، به معنای دیدن با چشمان بسته فیزیکی است. ( وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ ) قبر انسان را مَرْقَد گویند. چون انسان در مَرْقَد ...
خَاوِیَة: به شکستن و فرو ریختن هر شئ که درون آن تهی باشد گفته می شود. ( أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَى قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا ) مثال ...
طَواف: به حالتی گویند که یک شئ در اطراف شئ دیگر بچرخد.
طوی: اگر یک شئ در درون یک شئ بیفتد و بچرخد طوری که نتواند فرار کند به آن طُویٰ گفته می شود. یَوْمَ نَطْوِی السَّمَاءَ: یعنی آسمان در روز قیامت به حال ...
کَرَم: اکرام و تکریم به معنای بالا بردن جایگاه فردی است که یا فرد در آن جایگاه قرار دارد و به آن سمت بالا برده می شود. ( مانند اکرام یک پزشک ) ، و یا ...
رَجم: به معنای انداختن بی هدف یک شئ، یا سنگ در تاریکی است که آن سنگ هر کجا رود و هرچه کند برای پرتاب کننده اهمیتی ندارد. مراد از رَجْمًا بِالْغَیْبِ ...
مُقیت: از اسماء الهی و از ریشه قَوَتَ به معنای ذخیره و نگهداری غذای موجودات زنده در درون بدن آن ها است. خداوند موجودات زنده را طوری آفریده که غذا در ...
حَرَصَ: اگر تلاش انسان در دنیا برای رسیدن به امری محال و غیر ممکن باشد به آن حرص می گویند. مثال کسی که دنبال عمر بسیار طولانی هزار ساله باشد به او حر ...
وَرَد: ورود به ابتدای مکانی است که می توان به آن داخل شد. فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ فَأَدْلى دَلْوَهُ: یعنی سطل شان را از ورودی چاه ارسال کردند. "وَ إ ...
سَطر: به کلماتی که در کنار هم قرار می گیرند و مطلبی را با این امر انتقال می دهند سَطر گفته می شود. نوشته های باستانی دارای سطور نامفهومی هستند که پیا ...
بِطانَةً: از بطن، به معنای همراز و کسی که بطن و درون تان را در اختیار او قرار می دهید. ( یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ د ...
یُولِج: از وَلَج به معنای نفوذ و داخل شدن تدریجی در یک شئ و عبور کردن از آن است. یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ: ...