پیشنهادهای Amir (١٤١)
گیرانداختن کسی
اعمال نفوذ از طریق سرنخ قدرت رو در دست داشتن
بهتره که. . . . برای پیشنهاد بانجام کاری که بنظرمان بهتر است انجام شود. I would be better go She would be better leave این ترکیب با فعلBase form و ...
اصلا حرفشم نزن!!!امکان نداره!!!!!حتی فکرشم نکن
بغ کردن از چیزی یا کسی
عجب حالگیری ای!
خفن ( در مفهوم مثبت )
در جملات منفی : اون قدر هم It's not that hard اونقدر هم سخت نیست It's not that difficult اون قدرهم پیچیده نیست
مکدر شدن
تلقی شدن Be attributed
بهم ریختن ( روحی و عصبی )
بهم ریختن ( از نظر روحی و احساسی )
اونا هارت و پورت میکنن ما میزنیم
دلایل He left the organization on personal grounds.
باصطلاح "آبیه که ریخته شده. . "
دست دست کنی باختی
عمقی بودن That issue runs deep
Be disgrace to sth مایه ننگ چیزی یا کسی بودن His deeds were a disgrace to his family.
خیلی کنجکاو بودن درباره دانستن چیزی She 's itching to know the answer.
پر از منیت
منعطف شدن عمل کردن در شرایط ناخوشایند و سخت
مشمول چیزی شدن Subject to taxation مشمول مالیات
Do you mind?! Stop it!میشه بسه لطفا؟!
درسته که. . .
حزب باد
لاشخور
Have you got a screw loose?! مغزت تاب داره؟!
حالا کت تن کس دیگه ایه
به حساب اومدن Honesty counts in a good friendship
تمرکزکافی داشتن ، ذهن جمع وجور داشتن موقع فکر کردن I can't think straight here in this noise!!
از آب درومدن! بودن His judgements usually prove unfair معمولا قضاوتهاش غیرمنصفانه از آب در میاد.
یکی از اقوام ساکن در غرب جزیره جاوه کشور اندونزی
چه قاراشمیشی چه شیر تو شیری
Justified for. . حقه برای. . Imprisonment is justified for anyone who trespasses
*ناکلامی سازی* در علوم ترجمه ، ازدیدگاه "دانیکا سازکوویچ" ، امری ست که درآن مترجم نباید به کلمات و ساختار متن مبدا پایبند باشد و باید درعوض مفهوم را ...
Practice what you preach
خُل و چِل
خیلی بعید
پته رو آب ریختن
یه استراحتی به کلّت ( ذهنت ) بده
میزون بودن Something doesn't sit right یه چیزی میزون نیست
کم کمش. .
hard to absorb هضمش سخته ( در قبول یک موضوع ناخوشایند یا بعید )
هضمش سخته ( در قبول یک موضوع ناخوشایند یا بعید )
لاپوشونی کزدن
زور نزن
در روابط ، چیزی نمونده دیگه کم بیارم
قاطی چیزی یا کاری شدن I told you not to get hands on that case of fraud
بخدا که. . . I literally didn't know! I'm literally tired I just lirerally woke up