پیشنهادهای Amir (٤٨)
در قبال My neighbors behave nice towards me
Intonation Low - high ( To encourage )
همینه ! خودشه ! ( در context تشویق و تایید و واکنش به نتیجه پس از تلاش مکرر )
وانمود کردن He looked like he was working but was actually texting
متلک انداختن
ظاهر و باطن هرچیزی یا هرکسی لزوما یکسان نیست
شانس بزرگی آوردن
بطور بیش از اندازه بطور اضافی
بنجل
ذهن مشغولی concern/noun/
کسی که علاقه به جمع آوری تمبر دارد
اوراق شدن
خونه تکونی سازمانی
کاشتن تخمک در رحم دیگری
ندای درون
۱ - حل وفصل کردنمشکلی ۲ - مصمم شدن بانجام کاری
باد به غبغب انداختن به نشانه افتخار و غرور
To split the costs: To share the costs ( expenses ) تقسیم هزینه ها بین چندنفر
حق مسلم و همیشگی دانستن چیزی یا کسی
He's always having a tissy fit when he's hungry ( Fizzy fit ) Noun الم شنگه و قشقرق بپا کردن
Tizzy fit ( Tissy fit ) Part of speech: Noun Having anxiety and meltdown قشقرق و الم شنگه به راه انداختن He's always having tizzy fit when he's hun ...
کسالت آور و پیش پا افتاده
خم به ابرو نیاوردن، تاب آوردن شرایط سخت
از این قبیل used to show that what you have just said is only an example from a much larger group of things: They sell souvenirs, postcards, that sor ...
رهایی از موقعیتی سخت و نامطلوب مانند رهایی از جهل، پریشانی، . . . move from a state of ignorance, confusion, or suffering into understanding, cla ...
Beat up on سرزنش و خودزنی Don't beat up on yourself ( don't blame yourself )
مطلع از کلیت یک امر
خوب شد اشاره کردی
باانگیزه
کسی که نم پس نمیده توی دادن اطلاعات
سرمایه گذاری ( هزینه اولیه ) Initial outlay
لنگه هم بودن
قائله را خواباندن
علامتی که انگشتان دست جمع شده و به لب چسبانده میبوسیم برای گفتن مفهوم "هلو" بودن ( عالی و ایده آل بودن ) یک ایده یا کاری یاچیزی
Virtual
موفقیت برهه ای و گذرا
زمینه بودن برای آنچه پیش روست
Steal someone's thunder ایده کسی رو دزدیدن They stool our thunder before the establishment of the project.
لامصب ( اشاره به بیش از اندازه خوب بودن ) She has got wicked blue eyes
Sunshine and roses گل وبلبل The life is not always sunshine and roses
قابلیت چیزی داشتن This sentence is open to interpretation.
دبه درآوردن
دبه درآوردن
I was left hanging till late night.
بلاتکلیف گذاشتن کسی نسبت به خبری که منتظرش است.
سنگ تمام گذاشتن در انجام کاری