تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی لپه

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پارچه ارزانی که برای دوختن و تولید کیسه یا گونی از آن استفاده می شود.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عددی که از یک عدد دیگر کوچکتر است، و زمانی که آن عدد دیگر را بر آن تقسیم کنیم، باقیمانده وجود خواهد داشت. مثل عدد ۵، برای عدد ۱۶.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نشانگری بر روی میز هواپیما ابزاری برای نقشه برداری توپوگرافی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درمان شناسی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سولفریک اسید

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

قبه سیر گلمیخ برجستگی، قوز

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گل گندم یکجور خرمگس آبی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حب الغار

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ج ش: جانورشناسی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گیاه شناسی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آلاچیق

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چاره اندیشی پس از انجام واقعه عدم تدبیر

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غصب کردن صحیح است، نه غضب کردن.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قبولی برات

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بنظرم املای صحیح این واژه، Acataleptic باشد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موجودی که برای تولدش عمل تلقیح صورت نگرفته باشد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مترادف accelerative

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کسی که خودش را ( یا شاید بقیه را ) از شر یک چیزی که موجب مزاحمت و دردسر است، خلاص می کند. همچنین سابقا، این واژه به کسی اطلاق می شد که بدون گرفتن اج ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دژ: بد و زشت نام: اسم دژ نام: اسم بد، آوازه زشت

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به محکمه بالاتر طلبیدن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به مصوت های ( آ، او، ای ) مصوت های بلند گفته می شود.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به مصوت های ( ــَـ، ــِـ، ــُـ ) ، مصوت های کوتاه گفته می شود.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گیاهی به نام ( ( اسارون ) )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حرف نکره بانگلیسی: indefinite article در زبان فارسی، یائی است که در اواخر اسما نکره می نویسند: میزی، معلمی، چتری. در زبان انگلیسی، به کلمات a و an گ ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حلقه زحل

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوعی از نژاد گربه. بنظرم مترادف با turkish angora باشد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دانه چشم خروس

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

منبر

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دارای خاصیت پادزهری

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یک نوع انگل گیاه

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نای

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

مسابقه های سه گانه یونانیان در ورزش و موسیقی و دو

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

Not in my backyard

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مترادف abolishable

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

شکوت: شکایت ( ( شنیدم که در حبس چندی بماند نه شکوت نوشت و نه فریاد خواند. ) )

پیشنهاد
٠

( ( ابو زید را اسب و فرزین نهد ) ) یعنی پیش از شطرنج بازی کردن با ابو زید، مهره های اسب و وزیر خودش را کنار می گذارد تا بر او آسان بگیرد ( و تازه با ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شنیدم که یک هفته ابن السبیل نیامد به مهان سرای خلیل

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اگر تیغ دورانش انداخته است نه شمشیر دوران هنوز آخته است

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نخواهی که باشی پراکنده دل پراکندگان را ز خاطر مهل

پیشنهاد
٠

دندان به خون در بردن: انتقام گرفتن ( ( که بندی چو دندان به خون در برد ز حلقوم بیدادگر خون خورد ) )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لشگرگه: اردوگاه ( ( حذر کار مردان کارآگه است یزک سد رویین لشگرگه است ) )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گوی دولت بردن: مجازا پیشی گرفتن ( ( ز نام آوران گوی دولت برند که دانا و شمشیرزن پرورند ) )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست چیر بودن: مسلط بودن ( ( ملک را بود بر عدو دست چیر چو لشگر دل آسوده باشند و سیر ) )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مگو شهد و شیرین شکر فایقست کسی را که سقمونیا لایقست

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

گرفت آتش خشم در وی عظیم سرش خواست کردن چو جوزا دو نیم

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شب خلوت: شب زفاف ( ( شب خلوت آن لعبت حورزاد مگر تن در آغوش مأمون نداد ) )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بزرگان نشستند و خوان خواستند بخوردند و مجلس بیاراستند

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حواله کردن دست خر: دشنامی بسیار زشت که حتی مردم لاابالی نیز با شنیدن آن به خشم می آیند ( محمد خزائلی ) ، دشنام ناموسی. ( ( کسی پای مرغی نیاورد پیش ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

شهنشه نیارست کردن حدیث که بر وی چه آمد ز خبث خبیث

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نزل: غذا و خوراکی که با آن از مهمان پذیرایی کنند. ( ( رعیت چه نزلت نهادند دوش که ما را نه چشم آرمید و نه گوش ) ) یعنی: دیشب رعایا چطور از تو پذیرا ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیارم از مصدر یارستن، بمعنی: نمی توانم، طاقت ندارم. ( ( پسر گفت راهی دراز است و سخت پیاده نیارم شد ای نیکبخت ) ) پسر گفت که ای نیکبخت، راه طولانی ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غور: ولایتی در نزدیکی قندهار ( ( بزرگی جفاپیشه در حد غور گرفتی خر روستایی بزور ) ) یعنی: فرمانروایی ستمگر در ولایت غور، خر روستاییان را بزور می گرف ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جوان دولت: جوان بخت، کسی که نوبت بهره مندی اش باشد. ( ( چو دیرینه روزی سرآورد عهد جوان دولتی سربرآرد ز مهد ) ) یعنی: زمانی که مهلت زندگانی سالخورد ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چو دیرینه روزی سرآورد عهد جوان دولتی سر برآرد ز مهد

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بری: مبرا ( ( اگر گنج قارون بدست/چنگ آوری بماند/نماند مگر آنچه بخشی، بَری ) ) یعنی: حتی اگر گنج قارون را بدست آوری هم غیر از آن جزئی که با آن احسان ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لاجوردی طبق: کنایه از آسمان ( ( چنان نادر افتاده در روضه ای که بر لاجوردی طبق بیضه ای ) ) یعنی: آن دژ سفید که در بوستان سرسبزی بود، شگفت انگیز مثل ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در بیت زیر منظور از ( ( بیضه ) ) خورشید است. ( ( چنان نادر افتاده در روضه ای که بر لاجوردی طبق بیضه ای ) ) یعنی: آن دژ سفید که در بوستان سرسبزی بو ...

پیشنهاد
٠

به دست نمایاندن: با دست اشاره کردن، نشان دادن ( ( در آن دم ترا می نماید بدست که دهشت زبانش ز گفتن ببست ) ) در آن لحظه وی به وسیله ی دست هایش با تو ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جانگداز: تلف کننده، ناتوان کننده ( ( کند خواجه بر بستر جانگداز یکی دست کوتاه و دیگر دراز ) ) بزرگوار در بستر مرگ، یک دستش را می کشد و دست دیگرش را ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( ( مرو بر سر رشته بار دگر مبادا که دیگر کند رشته سر ) ) دوباره رفتار سابقت را پیش نگیر، که مبادا وضع سابق دوباره پیش آید.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جفاجوی: ستمگر ( ( چو حجت نماند جفاجوی را بپرخاش در هم کشد روی را ) ) یعنی: زمانی که برای ستمگر برهان یا حجتی نماند تا با آن مذاکره کند، عصبانی می ش ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرو بردن: سبقت گرفتن، جلو افتادن ( ( سوار نگونبخت بیراه رو پیاده برد زو برفتن گرو ) ) یعنی: کسی که پیاده راه درست را می پیماید از سواری که به بیراه ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاف کن: مشیت الهی ( ( چو بختش نگون بود در کاف کن نکرد آنچه نیکانش گفتند کن ) ) محمد خزائلی: کن در مصراع اول فعل امر است از کان یکون یعنی هستی بیاب ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( ( به حکم نظر در به افتادِ خویش گرفتند هر یک یکی راه پیش ) ) هر کدام برای بهبود و تقویت خود، طبق نظری که داشت راهی را پیش گرفت.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکم را پر کردن ( ( بجز سنگدل ناکند معده تنگ چو بیند کسان برشکم بسته سنگ ) ) غیر از آدم سنگدل هیچکس زمانی که ببیند مردم از شدت فقر، سنگ به شکم بسته ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سبکدل شاید به معنای نیک نهاد و پاکیزه رای نیز باشد. ( ( سبکدل چو یاران به منزل رسند نخسید که واماندگان از پسند ) ) یعنی: شخص نیک نهاد وقتی که یارا ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

منغص بود عیش آن تندرست که باشد بپهلوی بیمار سست

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فریادخوان: فریادخواه، مظلوم، دادخواه ( ( نه باران همی آید از آسمان نه بر می رود دود فریادخوان ) ) نه از آسمان باران می بارد، نه دعای مظلوم به آسمان ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شخ: شاخه ( ( نه در کوه سبزی نه در باغ شخ ملخ بوستان خورده مردم ملخ ) ) یعنی: نه در کوه سبزی مانده بود و نه در باغ شاخه ای از گیاهی مانده بود، چرا ک ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چو درویش بی برگ دیدم درخت قوی بازوان سست و درمانده سخت

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

خوشیدن: خشک شدن ( ( بخوشید سرچشمه های قدیم نماند آب جز آب چشم یتیم ) ) یعنی: تمام چشمه های قدیمی که دائم آب داشتند نیز خشکیدند، و غیر از اشک یتیمان ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

املای صحیح این واژه، Zucchini است.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سر پنجه ی ناتوان بر نپیچ که گر دست یابد برآئی به هیچ

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( ( که هر ناتوان را که دریافتی بسرپنجگی پنجه برتافتی ) ) یعنی: با استفاده از قدرتی که داشت، به هر ناتوانی که می رسید ستم می کرد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بهل: بگذار ( ( بهل تا بدندان گزد پشت دست تنوری چنین گرم و نانی نبست ) ) یعنی: بگذار که حسرت بخورد، چرا که چنین فرصتی مهیا بود اما فایده ای نبرد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کمان پادشاهی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ده یک گرفتن: به اندازه ی یک دهم مالیات گرفتن ( ( چو دشمن خر روستائی برد ملک باج و ده یک چرا می خورد ) ) یعنی: وقتی که دشمن الاغ روستایی را می دزدد، ...

پیشنهاد
٠

شاید کنایه از ساکت و مبهوت شدن باشد، یا منظور عصبی شدن و ناخن جویدن باشد. ( ( تبسم کنان دست بر لب گرفت کزو هر چه آید نیاید شگفت ) )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مستسقی: مبتلا به مرض استسقا ( ( چو دیده بدیدار کردی دلیر نگردی چو مستسقی از دجله سیر ) ) اگر چشم ها را به دیدن عادت دادی، مثل کسی که دائم تشنه باشد ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تیر به معنای بهره و نصیب هم هست. ( ( میازار پرورده ی خویشتن چو تیر تو دارد بتیرش مزن ) ) کسی را که خود پرورانده ای و از تو بهره مند است را میازار.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

گویا می تواند مخفف ( را است ) هم باشد. ( ( ملک راست رای ) ) یعنی: فرمانروا باید حکم کند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سدیگر: سوم ( ( دو پاکیزه پیکر چو حور و پری چو خورشید و ماه از سدیگر بری ) ) این دو نفر، مانند خورشید و ماه یا حور و پری در زیبایی نظیر نداشتند، و ه ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از معانی تپیدن: گرم شدن، روشن شدن شاید با ( ( تفیدن ) ) از یک ریشه باشد. به معنی: در آفتاب یا آتش گرم شدن، از گرما ترکیدن و شکاف خوردن ( ( حسودی که ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سخن نیکو و خوب گفتن، با فصاحت حرف زدن ( ( سخن گفت و دامان گوهر فشاند ) ) یعنی: با فصاحت و بلاغت سخن گفت

پیشنهاد
٠

به معنی دست افشاندن، رقصیدن ( ( سخن گفت و دامان گوهر فشاند بلطفی که شه آستین برفشاند ) ) یعنی: به قدری صحبت های تاثیرگذار گفت، که شاه را به رقص و و ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رهی: بنده، چاکر، غلام ( ( در آمد بایوان شاهنشهی که بختت جوان باد و دولت رهی ) ) به کاخ شاه وارد شد و گفت: خوشبخت باشی، و اقبال چاکر و بنده ی تو باش ...

پیشنهاد
٠

گویا به معنی: با فروتنی پذیرا بودن، مهمانپذیر بودن، خدمتگزار بودن ( ( که طبعی نکونامی اندیش داشت سر عجز در پای درویش داشت ) ) یعنی: به نکونامی و خو ...

پیشنهاد
٠

کنایه از اظهار بیچارگی، تضرع و زاری ( ( چو مفلس فرو برد گردن به دوش ازو بر نیاید دگر جز خروش ) ) چون بینوا تضرع و زاری کند، از او دیگر جز ناله و زا ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رسم: مقرری، مواجب ( ( شنیدم که شاپور دم در کشید چو خسرو به رسمش قلم در کشید ) ) شنیده ام زمانی که خسرو مواجب شاپور را قطع کرد، او سکوت کرد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد

هرم: بسیار پیر شدن ( ( گرو را هرم دست خدمت ببست ترا بر کرم همچنان دست هست ) ) اگر او آن قدر پیر شد که دیگر نمی توانست خدمتی انجام دهد، ولی از تو هن ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گماشتن: مسلط کردن، مسئول کردن ( ( همانجا امانش مده تا به چاشت نشاید بلا بر دگر کس گماشت ) ) مجازات خلافکار را حتی تا نیم روز هم عقب نینداز، و او را ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صنعا: پایتخت یمن ( ( وگر پارسی باشدش زاد و بوم بصنعاش مفرست و سقلاب و روم ) ) در ادامه ی بیت قبل: اگر مجرم از اهالی همین سرزمین است، به صنعا، سقلاب ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زی: لباس، پوشش ( ( ز بیگانه پرهیز کردن نکوست که دشمن تواند بود در زی دوست ) ) پرهیز از بیگانه کاری عاقلانه و رفتاری پسندیده است، چرا که می تواند با ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سیاح: سیاحت کننده، سیاحت گر، مسافر، جهانگرد ( ( غریب آشنا باش و سیاح دوست که سیاح جلاب نام نکوست ) ) با غریبه جوری رفتار کن که انگار آشناست و مسافر ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خستن: آزردن، جریحه دار کردن ( ( شهنشه که بازارگان را بخست در خیر بر شهر و لشگر ببست ) ) یعنی: پادشاهی که خاطر تجارت پیشه را آزرده کرد، در رفاه را ب ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مردانگی: دلیری، شجاعت، مردی، دلاوری ( ( چو مردانگی آید از رهزنان چه مردان لشگر چه خیل زنان ) ) یعنی: در زمانی که دزدان می توانند دلاوری کنند، سپاهی ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سمر: حکایت ( ( گریزد رعیت ز بیدادگر کند نام زشتش بگیتی سمر ) ) یعنی: رعایا از فرمانروای ستمکار می گریزند و در همه جا با تعریف جور او، بدنامش می کنن ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیش بین: آینده نگر ( ( خرابی و بدنامی آمد ز جور رس پیش بین این سخن را بغور ) )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غور: تامل، بررسی ( ( خرابی و بدنامی آمد ز جور رسد پیش بین این سخن را بغور ) ) یعنی: خرابی و رسوایی در نتیجه ی ستم می آیند. مرد خردمند و آینده نگر، ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیخ: ریشه ( ( رعیت چو بیخند و سلطان درخت درخت ای پسر باشد از بیخ سخت ) ) یعنی: اگر شاه را به درخت تشبیه کنی، رعایا و عامه مردم برای او مانند ریشه ی ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( ( مقیمش در انصاف و تقوی بدار مرادش بدنیا و عقبی برآر ) )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کان: معدن ( ( زهی بحر بخشایش و کان جود که مستظهرند از وجودت وجود ) )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( ( هم از بخت فرخنده فرجام تست که تاریخ سعدی در ایام تست ) )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نژاده، والاتبار ( ( چنوئی خردمند فرخ نژاد ندارد جهان تا جهانست یاد ) )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برار: برآور، برآورده کن. ( ( طلبکار خیر است و امیدوار خدایا امیدی که دارد برار ) )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوشین روان یعنی انوشیروان؛ بنابراین، معنی بیت �سزد گر بدورش بنازم چنان، که سید بدوران نوشین روان� از �بوستان سعدی� این است: از این که در روزگار ابوبک ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از معانی هول، هیبت و هراس است. پس به نظرم، معنای بیت �چو بانگ دهل هولم از دور بود، بغیبت درم عیب مستور بود� از �بوستان سعدی� این است: مثل طبل توخالی ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به طور خلاصه، ختن ولایتی بوده که در بیابان های اطراف آن، آهوی مشگ دار فراوان پیدا می شده؛ بنابراین معنای بیت �همانا که در فارس انشا من، چو مشگست بی ق ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به معنی تظاهر و خودنمایی به صفت و مزیتی است که انسان از آن بی بهره است.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

�چو در دوستی مخلصم یافتی عنانم ز صحبت چرا تافتی� یعنی: چون در محبت و دوستی اخلاص مرا آزمودی، چرا از مصاحبت با من روگردان شدی و اعراض کردی.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در توضیحات کتاب بوستان سعدی صفحه ی نوزدهم، دکتر خلیل خطیب گفته اند که کلمه ی شفیع، هم معنی �شفاعت کننده� می دهد، هم معنی �شفاعت پذیرفته شده�.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نویسنده ای که بدون ایجاد طرح کلی، شروع به نوشتن کتابش می کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به احساس شدید بی کفایتی، وتردید داشتن به خود، گفته می شود. این احساس بعدا به وضعیتی دیگر تبدیل شده که در آن، فرد خودش را لایق موفقیت هایش نمی داند، ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در سیستم عصبی، به شبکه ای از نورون های به هم پیوسته و متصل گفته می شود، به ویژه در مغز.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تسهیل کننده، کمک رسان، گره گشا، راهگشا، گشاینده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لطفا دقت کنید، املای صحیح این واژه "Comprehension" می باشد. به معنی: دریافت، ادراک، فهمیدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تطبیق دادن، بر اساس یک متد یا فرمول تشخیص دادن، بر اساس الگو یا تصویری مرجع چیزی را یافتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سیستم عصبی پاراسمپاتیک، برخلاف سیستم سمپاتیک، بدن را در حالت استراحت قرار می دهد. و به ویژه بعد از دوره های اضطراب، بدن را آرام می کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

روش و رفتار جنگجویانه، پیکارجویی، رزم خویی، اهل جنگ و دعوا بودن، ستیزگرایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لطفا توجه کنید، املای صحیح این واژه "bereavement" می باشد. به معنی فقدان، داغدیدگی، عزاداری.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کیتو همچنین، نام رژیمی است که برای کاهش وزن و حفظ سلامتی بسیار مفید است. در این رژیم، می بایست مقدار کربوهیدرات مصرفی را کاهش داد و آن را با چربی جای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مخفف عبارت default mode network می باشد. به زمانی گفته می شود که مغز بیدار است اما مشغول کاری نیست و استراحت می کند، بر عکس task positive network.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

زمانی که مغز بیدار است اما مشغول کاری نیست و استراحت می کند. مخفف این عبارت dmn می باشد.