گرو بردن

لغت نامه دهخدا

گرو بردن. [ گ ِ رَ / رُو ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) پیروز شدن در شرطبندی چنانکه مستحق گرفتن گروشود. سبق بردن. پیشی گرفتن. غلبه کردن :
کنون چون گرو برد پیمان ور است
چه خواهم زمان زو که فرمان ور است.
( گرشاسب نامه ).
ز گور آن تک ربودم در دویدن
گرو بردم ز مرغان در پریدن.
نظامی.
بدان نرگس که از نرگس گرو برد
بدان سنبل که سنبل پیش او مرد.
نظامی.
گفت هان ای محتسب بگذار و رو
از برهنه کی توان بردن گرو.
مولوی.
جمالی گرو برده از آفتاب
ز شوخیش بنیاد تقوی خراب.
سعدی ( بوستان ).
چو از چابکان در دویدن گرو
نبردی هم افتان و خیزان برو.
سعدی ( بوستان ).
گر فراقت نکشد جان بوصالت ندهم
تو گرو بردی اگر جفت و اگر طاق آید.
سعدی.
زاغ بدو گفت که پرواز کن
گر گرو از من ببری ناز کن.
( زهر الریاض ).
چشم بد دور ز خال تو که در عرصه حسن
بیدقی راند که برد از مه و خورشید گرو.
حافظ.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - موفق شدن در شرط بندی چنانکه شایست. دریافت گرو گردند سبق بردن : گر فراغت نکشد جان بوصالت ندهم تو گرو بردی اگر جفت و اگر طاق آید . ( سعدی ) ۲ - پیش افتادن سبقت گرفتن : زگوران تک ربودم در دویدن گرو بردم زمرغان در پریدن . ( نظامی )

فرهنگ معین

( ~ . بُ دَ ) (مص ل . ) پیروز شدن در شرط بندی .

پیشنهاد کاربران

بپرس