پیشنهادهای هاشم رضازاده (١٤٠)
سنگ یده است مهره ی گهواره ی یتیم جز گریه کار نیست دل داغدار را صائب
هر روز از این خرابِ غم آباد می روند جمعی که هفته ی دگر از یاد می روند گلشن آزادی
لِخ کشید در گویش خراسانی به کشیدن پای افزار بر زمین هنگام راه رفتن گویند اگر چه لِخ بکشد اشک روی گونه ی ما مسیر نازکی از چشمه را به چاه کشد
غربیل یا غلبیل در زبان دری گمان کنم چون غله را با آن می بیختند این نام را بر آن گذاشتند
نگارشیوه برگرفته از دو واژه ی شیوه و نگارش
گویا واژه فابل در زبان فارسی معادلی ندارد. دکتر زرین کوب با تردید واژه �مثل� را پیشنهاد کرده اند. دکتر وحیدیان کامکار از فابل به عنوان قصه و افسانه ی ...
گلی که خاستگاه آن خراسان و شهر مرو بوده و سرخی آن زبان زد. فردوسی می فرماید:�که ایران چو باغی ست خرم بهار/ شکفته همیشه گل کام گار�
نوشیدنی گیاهی، مقدس و سُکرآور که در نزد قوم آریایی هئومه نامیده می شد و ایرانیان آن را در مراسم جشن و قربانی و . . . می نوشیدند
هرمیاس: ( هم درس و آشنای ارسطو که در قسمتی از ولایت میزیه ی آسیای صغیر برای خود فرمانروایی کوچکی تحت حمایت هخامنشی ها به وجود آورده بود. . . در این ب ...
زهومت: گندیدگی ( نبوَد از زهومتی خالی آب صافی که در شمر باشد ) ( مقامات حمیدی، فی صفة الشتاء )
سونِش: گَرد فلزات ( سونِشِ سیمِ خام، بر فرق خاک می ریخت ) ( مقامات حمیدی، فی صفة الشتاء )
جِراب: همیان، خورجین، کوله پشتی به زبان امروزی ( جرابِ اغتراب بر دوش نهادم ) ( مقامات حمیدی، فی صفة الشتاء )
مُعْلَم: دارای نقش و نگار ( هر که در صف ماتم، اطلس مُعْلَم پوشد. . . ) ( مقامات حمیدی، فی التصوف )
به هم آمدن زخم، بهبودی خستگی ( . . . جروح کهنه را اندمال [بوَد] ) ( مقامات حمیدی، فی التصوف )
دریغ داشتن، برای خود خواستن ( در کوی تصوف ضنّت نیست ) ( مقامات حمیدی، فی التصوف )
وزش، وزیدن ( چون باد به همه ی اجزا ببزیدم ) ( مقامات حمیدی، فی التصوف )
باید و نباید، حلال و حرام مجازاً ظاهر اعمال ( من از ولایت یجوز و لایجوز می آیم، بدین رموز و کنوز چه آلایم؟ ) ( مقامات حمیدی، فی التصوف )
ستاننده ی بدهی، شرخر ( غریم حوادث، آن دَیْن از وی طلب کند ) ( مقامات حمیدی، فی التصوف )
جایگاه ها
به درد نخور، بی استفاده و بدون کاربرد، بیهوده و قلابی ( ای خوبِ تو نُفایه و ای نیکِ تو بدل ) ( مقامات حمیدی، فی السیاح )
هم سخنی، گفت وشنود، پرسش وپاسخ ( که را افتد که بی ملافظه، ملاحظه کند ) ( مقامات حمیدی، فی السیاح )
فرولغزیدن ( چون عذارِ رومیِ روز بدرخشید و قدم زنگیِ شب بشخشید. . . ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )
مأمونی: خورش گیاهی که ماده ی اصلی تشکیل دهنده ی آن پونه است
فکاهی، شوخی
هر وسیله ای که آشپزخانه است ( یک دست در تنور و دیگر در خنور ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )
واحد اندازه گیری مسافت به اندازه ی یک سوم فرسخ که هر فرسخ ۲۶۴۰ متر است ( تا به خانه ی ما میلی را [مانده] ( مقامات حمیدی، فی السکباج )
انگیزش ها، تحریکات، بداندیشی ها ( نزغات شیطانی ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )
عصای دارای سرنیزه، عصایی که ظاهراً چوب است ولی انتهایش آهنی تیز دارد
سفارش شده، مورد تأکید قرار گرفته: ( رسم محبوب و سنت مندوب ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )
هم سفره شده، نان و نمک خوردن ( رسم ضیافت، قدیم است و حق ممالحت، عظیم ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )
مخایل: نشانه ها ( من در شمایل تو، مخایل فضایل می بینم ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )
در معنای خوش حالی: ( خواجه ی بزّاز، با اعزاز و اهتزاز، روی به من کرد ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )
آغاز ( وقتی در اقتبال شباب. . . به نیشابور رسیدم ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )
ناز پروردِ تَنَعُّم نَبَرَد راه به دوست عاشقی شیوهٔ رندانِ بلاکش باشد
این بیت از حضرت حافظ را دهخدا در نمونه های بالا نیاورده است: همچو گلبرگِ طَری هست وجودِ تو لطیف همچو سروِ چمنِ خُلد سراپای تو خوش طری: تر و تازه
جَمْر: آتش افروخته ( در این قالب مجوّف، چه خَمْر و چه جَمْر ) مقامات حمیدی، فی السکباج
ناخواندگی به میهمانی شدن، سرزده ( تنزل به طریق تطفل، عادت کریمان نیست ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )
خوش گوار، نوشین ( اقداح راحاتتان مهنّا[باد] ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )
شاخسار ( غُصن امانی از نسیم جوانی اهتزازی[داشت] ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )
آرایه های پولکی یا نخی و رنگارنگی که گرداگرد جامه یا دامان بدوزند؛ مجازاً زیبایی یا برتری
در معنای: گمراه کردن ( شیطان شباب در غیّ خویش بود ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )
گَلّه ی اسب های آزاد، مجازاً میدان تاخت و تار ( چو در حَلبه ی عشق لختی بتازی ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی پنجم )
عَجْم: نقطه گذاری: ( . . . بنویسی بی عجم و اِعراب ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی پنجم )
در معنای ( سود ) : ( ذکر او تطویل بی طایل است ) ( مقامات حمیدی، مقاله ی پنجم )
رمنده، خشن، انعطاف ناپذیر، بی روح: ( لغات شَموس شَرود ) ( مقامات حمیدی، مقاله ی پنجم )
وَجِل: بیم ناک، ترسنده ( از دهشت آن حالت . . . وجل گشتند ) ( مقامات حمیدی، مقاله ی پنجم )
خِدْر: نهان خانه، مقصود پشت پرده است ( در خِدْر افکار نهفته است ) : ( مقامات حمیدی، مقاله ی پنجم )
کَرْم: تاک، انگور که از آن باده سازند ( آتش گرم با آب کَرْم در هم آمیخته ) ( مقامات حمیدی، مقاله ی پنجم )
کفش کَن، مجازاً پایین مجلس ( صدر رجال و صفّ نعال برابر بود ) ( مقامات حمیدی، مقاله ی پنجم )
هنگام سپیده دم صراحی صباحی: جام سپیده دم