پیشنهادهای هاشم رضازاده (١٣٣)
نوشیدنی گیاهی، مقدس و سُکرآور که در نزد قوم آریایی هئومه نامیده می شد و ایرانیان آن را در مراسم جشن و قربانی و . . . می نوشیدند
هرمیاس: ( هم درس و آشنای ارسطو که در قسمتی از ولایت میزیه ی آسیای صغیر برای خود فرمانروایی کوچکی تحت حمایت هخامنشی ها به وجود آورده بود. . . در این ب ...
زهومت: گندیدگی ( نبوَد از زهومتی خالی آب صافی که در شمر باشد ) ( مقامات حمیدی، فی صفة الشتاء )
سونِش: گَرد فلزات ( سونِشِ سیمِ خام، بر فرق خاک می ریخت ) ( مقامات حمیدی، فی صفة الشتاء )
جِراب: همیان، خورجین، کوله پشتی به زبان امروزی ( جرابِ اغتراب بر دوش نهادم ) ( مقامات حمیدی، فی صفة الشتاء )
مُعْلَم: دارای نقش و نگار ( هر که در صف ماتم، اطلس مُعْلَم پوشد. . . ) ( مقامات حمیدی، فی التصوف )
به هم آمدن زخم، بهبودی خستگی ( . . . جروح کهنه را اندمال [بوَد] ) ( مقامات حمیدی، فی التصوف )
دریغ داشتن، برای خود خواستن ( در کوی تصوف ضنّت نیست ) ( مقامات حمیدی، فی التصوف )
وزش، وزیدن ( چون باد به همه ی اجزا ببزیدم ) ( مقامات حمیدی، فی التصوف )
باید و نباید، حلال و حرام مجازاً ظاهر اعمال ( من از ولایت یجوز و لایجوز می آیم، بدین رموز و کنوز چه آلایم؟ ) ( مقامات حمیدی، فی التصوف )
ستاننده ی بدهی، شرخر ( غریم حوادث، آن دَیْن از وی طلب کند ) ( مقامات حمیدی، فی التصوف )
جایگاه ها
به درد نخور، بی استفاده و بدون کاربرد، بیهوده و قلابی ( ای خوبِ تو نُفایه و ای نیکِ تو بدل ) ( مقامات حمیدی، فی السیاح )
هم سخنی، گفت وشنود، پرسش وپاسخ ( که را افتد که بی ملافظه، ملاحظه کند ) ( مقامات حمیدی، فی السیاح )
فرولغزیدن ( چون عذارِ رومیِ روز بدرخشید و قدم زنگیِ شب بشخشید. . . ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )
مأمونی: خورش گیاهی که ماده ی اصلی تشکیل دهنده ی آن پونه است
فکاهی، شوخی
هر وسیله ای که آشپزخانه است ( یک دست در تنور و دیگر در خنور ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )
واحد اندازه گیری مسافت به اندازه ی یک سوم فرسخ که هر فرسخ ۲۶۴۰ متر است ( تا به خانه ی ما میلی را [مانده] ( مقامات حمیدی، فی السکباج )
انگیزش ها، تحریکات، بداندیشی ها ( نزغات شیطانی ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )
عصای دارای سرنیزه، عصایی که ظاهراً چوب است ولی انتهایش آهنی تیز دارد
سفارش شده، مورد تأکید قرار گرفته: ( رسم محبوب و سنت مندوب ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )
هم سفره شده، نان و نمک خوردن ( رسم ضیافت، قدیم است و حق ممالحت، عظیم ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )
مخایل: نشانه ها ( من در شمایل تو، مخایل فضایل می بینم ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )
در معنای خوش حالی: ( خواجه ی بزّاز، با اعزاز و اهتزاز، روی به من کرد ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )
آغاز ( وقتی در اقتبال شباب. . . به نیشابور رسیدم ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )
ناز پروردِ تَنَعُّم نَبَرَد راه به دوست عاشقی شیوهٔ رندانِ بلاکش باشد
این بیت از حضرت حافظ را دهخدا در نمونه های بالا نیاورده است: همچو گلبرگِ طَری هست وجودِ تو لطیف همچو سروِ چمنِ خُلد سراپای تو خوش طری: تر و تازه
جَمْر: آتش افروخته ( در این قالب مجوّف، چه خَمْر و چه جَمْر ) مقامات حمیدی، فی السکباج
ناخواندگی به میهمانی شدن، سرزده ( تنزل به طریق تطفل، عادت کریمان نیست ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )
خوش گوار، نوشین ( اقداح راحاتتان مهنّا[باد] ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )
شاخسار ( غُصن امانی از نسیم جوانی اهتزازی[داشت] ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )
آرایه های پولکی یا نخی و رنگارنگی که گرداگرد جامه یا دامان بدوزند؛ مجازاً زیبایی یا برتری
در معنای: گمراه کردن ( شیطان شباب در غیّ خویش بود ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )
گَلّه ی اسب های آزاد، مجازاً میدان تاخت و تار ( چو در حَلبه ی عشق لختی بتازی ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی پنجم )
عَجْم: نقطه گذاری: ( . . . بنویسی بی عجم و اِعراب ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی پنجم )
در معنای ( سود ) : ( ذکر او تطویل بی طایل است ) ( مقامات حمیدی، مقاله ی پنجم )
رمنده، خشن، انعطاف ناپذیر، بی روح: ( لغات شَموس شَرود ) ( مقامات حمیدی، مقاله ی پنجم )
وَجِل: بیم ناک، ترسنده ( از دهشت آن حالت . . . وجل گشتند ) ( مقامات حمیدی، مقاله ی پنجم )
خِدْر: نهان خانه، مقصود پشت پرده است ( در خِدْر افکار نهفته است ) : ( مقامات حمیدی، مقاله ی پنجم )
کَرْم: تاک، انگور که از آن باده سازند ( آتش گرم با آب کَرْم در هم آمیخته ) ( مقامات حمیدی، مقاله ی پنجم )
کفش کَن، مجازاً پایین مجلس ( صدر رجال و صفّ نعال برابر بود ) ( مقامات حمیدی، مقاله ی پنجم )
هنگام سپیده دم صراحی صباحی: جام سپیده دم
شبانگاهانِ تازه رسیده، مقصود هنگامی از شب است که خستگی هنوز بر انسان چیره نشده ( راح رواح ) : باده ی شامگاهی مقامات حمیدی، مقامه ی پنجم )
نورستگی، شادابی، نودمیدگی: ( عالَم در نضرت بهار بود ) ( مقامات حمیدی، مقاله ی پنجم )
روی خوش نشان دادن، پذیرا شدن با شادمانی: ( هر یک در جواب هشاشتی نمود ) ( مقامات حمیدی، مقاله ی پنجم )
آسان گرفتن، سهل انگاری، مجازاً همراهی: ( مقامات حمیدی، مقامه ی پنجم ) : ( مسامحت حدود ) :همراهی و روی خوش نشان دادن بخت
رضایت داشتن، راضی بودن: ( به طریق ارتیاض در آن ریاض می گشتم ) ( مقامات حمیدی، مقاله ی پنجم )
زوایای پنهان: ( چون خبایای آن بلاد بدیدم ) ( مقامات حمیدی، مقاله ی پنجم )
نِصاب: سرمایه، شامل مال، آبرو، سخن و هر چه انسان در اختیار داشته باشد ( از نصاب خود نصیبی به یاران می دادم ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی پنجم )