تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

A sharp knock and the door flies open. تقه تندی به در و در چارتاق باز می شود.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

I Wondering when everything is going to fall apart. نمیدانم کی قرار است همه چیز از هم بپاشد.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

We’re all trying to prepare ourselves to take down Warner and his men. همه مان سعی داریم خودمان را آماده کنیم تا وارنر و افرادش را به زیر بکشیم

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

But sometimes the old fears streak across my skin and I can't seem to break free of the claustrophobia clutching at my throat. اما گاهی ترسهای قدیمی ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

جزئیات کم اهمیت

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

He squints up at the fading sunlight. آفتاب رو به افول چشمش را می زند.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

I won't allow myself to get comfortable. اجازه نمی دهم خیالم راحت شود.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

چشم هاش گرد شده است .

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

I spin back to see Adam staring atme. چرخیدم تا آدام رو ببینم که به من زل زده بود.

پیشنهاد
٠

پیش خودت چی فکر می کرد؟

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

، کالوکیشن ( ترکیب کلمات ) اصلی عبارت "made up" است. این عبارت به معنای "دروغ گفتن" یا "تراشیدن" چیزی است که واقعیت ندارد. I thought they made tha ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

No wonder he wants you dead. تعجبی نداره که اون جنازه ات رو می خواد.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

He's calling after Adam. خطاب به آدام می گوید.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تو رسما خلی You're insane.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

I assume it has something to do with dislodging a bullet from her body. به گمانم باید مربوط به درآوردن گلوله از بدن اش باشد.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

She was a dream l lost a long time ago. اون رویایی بود که مد ت ها قبل از دست دادم.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

His kindly voice comforted me. صدای مهربانش به من آرامش می دهد

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Gloomy enfolded me. تاریکی مرا در بر می گیرد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با تمام نیرو

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

He is losing his edge. داره شور و اشتیاقش ر و از دست میده.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Take a tight breath. نفس کوتاهی می کشد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

He has no mercy for anyone. او نسبت به هیچ کس رحم ندارد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

He laughed a hard laugh. از ته دل خنده ای کرد

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زدن به جاده خاکی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

The rain prevented me from going. بارون مانع رفتن من شد. Ali prevented me from eating. علی مانع غذا خوردنم شد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بستری شدن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Cracking bad jokes. جوک های بی مزه تعریف کردن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

A fifty something guitar aficionado. مرد پنجاه و چند ساله عاشق سینه چاک گیتار.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

I forgot to set the alarm. یادم رفت که صبح ساعت بزارم.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

She loose makeshift ponytail. موهایش را شل وول دم اسبی بسته بود.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

An aficionado is a person who’s very enthusiastic about, or interested in, a particular subject. به کسی اطلاق می شود که درباره یک موضوع خاص خیلی م ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همه چی مرتبه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

He curled up into himself . تو خودش کز می کند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

I ridding myself of this world. خودم رو از این دنیا خلاص کنم

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

You are being very nasty. خیلی بدجنسی میکنی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Woollen bonnet. کلاهی پشمی

پیشنهاد
٠

برطرف کردن مشکل

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

احساس هم فکر ی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

She sat at a low table. پشت میز کوتاهی نشست

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Devoid of a brain. تهی مغز بودن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کف حموم

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

His eyes search me . چشم هایش مرا می کاود

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

I take shaky breath. عصبی نفس کشیدم.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

نامربوط، خارج از متن مورد بحث ( Beside the point/ question ) This question is beside the point. این سؤال نامربوط است.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از دست دادنِ حالت عادی ( beside oneself ) After the death of her daughter, she was quite beside herself with grief for several weeks. پس از مرگ د ...

پیشنهاد
٠

کثافت بی ارزش

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٤

الف ) مطلع کردن، با خبر کردن، آگاه کردن Example: He informed them of his arrival ایشان را از آمدنش آگاه کرد/ باخبر ساخت. ب ) شکل بخشیدن به، تحت تأثی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

She's watching her life turn to ashes along with the sofa and chairs. احساس می کند زندگی اش دارد همراه آن مبل ها و صندلی ها می سوزد و خاکستر می شود.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روی هم ریختن The men pile up the broken furniture and set fire to it.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Suppose the fire spread to the house اگه اتش به خانه سرایت کند