تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

An aficionado is a person who’s very enthusiastic about, or interested in, a particular subject. به کسی اطلاق می شود که درباره یک موضوع خاص خیلی م ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

همه چی مرتبه

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

He curled up into himself . تو خودش کز می کند.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

I ridding myself of this world. خودم رو از این دنیا خلاص کنم

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

You are being very nasty. خیلی بدجنسی میکنی

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Woollen bonnet. کلاهی پشمی

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

برطرف کردن مشکل

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

احساس هم فکر ی

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

She sat at a low table. پشت میز کوتاهی نشست

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Devoid of a brain. تهی مغز بودن

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کف حموم

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

His eyes search me . چشم هایش مرا می کاود

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

I take shaky breath. عصبی نفس کشیدم.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

نامربوط، خارج از متن مورد بحث ( Beside the point/ question ) This question is beside the point. این سؤال نامربوط است.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

از دست دادنِ حالت عادی ( beside oneself ) After the death of her daughter, she was quite beside herself with grief for several weeks. پس از مرگ د ...

پیشنهاد
٠

کثافت بی ارزش

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٢

الف ) مطلع کردن، با خبر کردن، آگاه کردن Example: He informed them of his arrival ایشان را از آمدنش آگاه کرد/ باخبر ساخت. ب ) شکل بخشیدن به، تحت تأثی ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
١

She's watching her life turn to ashes along with the sofa and chairs. احساس می کند زندگی اش دارد همراه آن مبل ها و صندلی ها می سوزد و خاکستر می شود.

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

روی هم ریختن The men pile up the broken furniture and set fire to it.

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Suppose the fire spread to the house اگه اتش به خانه سرایت کند

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

صرفا از روی احتیاط Just in case

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

روز ها پس هم می گذرد

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نسیم تابستانی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

He looked across the table, at the other bed. از این طرف میز به تخت دیگر نگاه کرد

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Through the window he could see a bare bough. از پشت پنجره می توانست شاخه عریانی را ببیند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

He turned suddenly upon his back. او ناگهان به پشت غلتید.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Rain tapped against the glass. باران به شیشه می خورد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

My cheeks go pink گونه هایم گل انداخته

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دزدکی نگاه کردن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرده شورت ببرن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Within living memory تا آنجا که مردم به یاد دارند Example: This is the worst recession within the living memory. تا آنجا که مردم به یاد دارند، رکو ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

You think you can cheat and get away with it? How dare you? فکر می کنی می توانی تقلب کنی و قسر در بروی؟ خیلی رو داری!

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

After all his lies, I am under no illusions about how he lives. بعد از آن همه دروغی که ازش شنیدم، دیگر کاملا میدانم چطور زندگی می کند. " دانستن وا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

It is only a matter of time before he is forced to resign. دیر یا زود مجبور می شود استعفا بدهد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شانس را امتحان کردن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

His work had a big influence on Picasso in particular. اثر/ کار او تأثیر زیادی به ویژه بر پیکاسو گذاشت.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

For instance هم معنای for example است اما اندکی از آن غیررسمی تر است. There is a great deal we can do to reduce the amount of pollution we produce. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

be a good / typical / classic / obvious etc example �مثال خوب/ معمول/ کلاسیک/ بارز/. . . . . � Example: Her case is a classic example of this kind o ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

�وجه مثبت، مزیت� Many native English plants and animals are under threat. The red squirrel is a case in point. بسیاری از گیاهان و حیوانات بومی انگل ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Revolutions often lead to dictatorships. By way of illustration, consider the events that followed the French Revolution. انقلاب ها اغلب به دیکتاتو ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Spending alot of time sitting down, and not moving or exercising very much.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

He stared at me without a word, and I know I had guessed right about those missing hours او بی آنکه کلمه ای بگوید به من خیره شد و می دانستم که درباره ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

You may then think that’s sentimental, but I mean it. شاید فکر کنی که این حرفم از روی احساساتم، اما جدی میگم

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

“my memory goes back to when first I met him”… خاطرات اولین دیدارم با او زنده شد

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

it was a sad time for all of us. روزهای غم انگیزی برای همه ما بود.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Such a mad act as that man did should make us all think. I cannot come down now as I am tied up in some very important business & cannot get mixed up ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

About three o’clock the quality of Wilson’s incoherent muttering changed. حدود ساعت سه بعدازظهر، کیفیت غرغرهای بی معنای ویلسون دگرگون شد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

followed by two carriages with drawn blind, & by more cheerful carriages for friends دنبال آن دو کالسکه با پرده های کشیده و چندین کالسکه با رنگ شادت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

The bar, where we glanced first, was crowded, but Gatsby was not there. She couldn’t find him from the top of the steps… on a chance we tried an impo ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

She held my hand impersonally, as a promise that she would take care of me in a minute & gave ear to two girls in twin yellow dresses who stopped at ...