تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

واژه ای دانشیک👇 رستاربندی: [ آنکه می داند کار می گیرد آنکه کار نمی گیرد، نادان است. ] رهیدن: رستن: ردن. ( کا پ ) . رهش و رستار. ره خلاف راه. رسته ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

کلاس ۱۹۹. راستیانه. [ برای کلاس اول ] به راستی که. [ برای کلاس های پایان ] کالاس چیست؟ مچم به فارسی 👈 رسته می گویند. رسته چیست؟ یعتی قصار، صنف و طب ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سیاست فرهنگی است.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

آیا مغز درست یا مزگ. پاسخ: مغز. مغز: تقلیب [ مزغ: مزگ ] در اینجا دیده می شود که مزگ تقلیب مغز است و در زبان پشتو افغانستان هم به تقلیب مزغه می گوین ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وُردَن دُژ و ضد آوُردن چون حرف واو به ب بدل شده که بُردن شده است. ترکیب: دَست وُر: دَستوُر مگر نه دَستُوُر. کلمه ای دست هم ترکی است و وردن هم ترکی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دریغندگی: نوستالوژی. دریغیدن: دریغ خوردن. دریغانیدن: دریغ دادن. باش که بدیغانمتان: باش که سر دریغ بیارومتان. دریغانندگی: نوستالوژی دادگی: سر نوست ...

پیشنهاد
٠

۱ - کاروُر: کارگیر. ۲ - بهرَوُر: بهره گیر. کار بر و بهره بر نادرست است. چون مصادر 👈 [ وُردن و آوُردن ] اند . دستوُر 👍 دستبر 👎 کاروُر👍 کاربر👎 ...

پیشنهاد
٠

بَهرَهوُر: استفاده کننده: User بهره وُردن: استفاده کردن.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

ذین : [ پهلوانی] ذهن: [ معرب ]. ذینانگی: [ پهلوانی ] ذهنیت: [ معرب ]. این آخرین واژه ام در نخستانیدن ( تاویل ) در این فرهنگ است همانچه را معنی کردم ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راز واژگان شاعران در خفا باید بود. آوازه: وازه. آستانه: ستانه. آلانه: لانه. . . . . . . . . . . باز راه خدا نیست که مفت و کله زین همه واژگان ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

افسون بزرگ برای پهلوانان! تک تک تک! 👈 دروازه است: ( آواز در است ) کدام کسی پشت در است. دروازه: درآوازه: آواز در. تک تک تک. چووووف افسون. 👈 از دو ک ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

متصوفین المتصوفات! به خود بیا از مستی برآی! او لوده در سُستی درآی.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد

افسون بزرگ برای پهلوانان: ( پثیدن ) = ( رهیدن ) : رفتن: گذرکردن. آزاد شدن ( پاثیدن ) = ( راهیدن ) : ماندن. ایستادن. بند و قید و گیر شدن. پثی: رهی: ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یاداشت: پژ به پس بدل شده. پژمردن👈 پس مردن. پژواک: پس واک: پس آواز. و غیره! پث هم به پت و هم به پس بدل شده و هم به پی👇 پثمودن: پهمودن: پیمودن: ر ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ویکی چالاک:👇 افغانستان بخشی از سرزمین پیشدادیان است. پیشدادیان👈 نیاک ایرج و نیاک فریدون👈 ایرج 👈 بادار ایران.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Path: پث: بدل: پت: راه. پته: راهه پته ای زینه: راهه ای زینه. پله ای نردبان. پت: پشم. پُخک. جاکت پت می دهد. پِشک یعنی گربه ( همو که میو میو می کند ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

مجبور شدم که معنی اشرا برتان بنویسم. ریشه ای و اژه ای سپاس! ۱ - پث: پت: ره. ( پته ای زینه: راهه ای زینه ) مصادر: ( پثیذن: پثیستن ) بدل: ( پسیدن: ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1 - بیا که برویم. ( مفرد. ) 2 - بیایید که برویم. ( جمع ) ( مفرد مودب ) در زبان پارسی دری افغانستان! آمدن: to let

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

درود بر پهلوانان زبان پارسی. زمانیکه می خواهید یک واژه ای عربی را مینش یا معنی کنید، شرط و پیمان اینست که آن مصدر را بشناسید چگونه مصدری است. نمونه ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عقل یعنی کوری پای.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تبع: پیرو. تابع: پیشرو. متبوع: میانه رو

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کامنت: ذیشن👍👉 ذیشنگاه: ذیدگاه. دیدگاه: دانشگاه. یگان بیست سال بعد از واژگان من پی خواهند برد.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هوشند و هوشنده: بدو بچیم مانند اسپ: هوشنده: هوشنگه: هوشنگها: هوشیانگها: هاوشینگها: هائوشیانگها. ( اکنون در کتاب اوستا درآمد ) هوشیدار و هوشیار، چگون ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رهنمایی برای سارا جان. هوشنگ بدل از هوشند است بر وزن قشنگ و قشنگ بدل از کَشند است. هوشند صیغه مبالغه ای فارسی از مصدر هوشیدن. یعنی کسی که بسیار هوش ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پَث؟ سِپث؟ پاث؟ سِپاث؟ تیز؟ ستیز؟ کسی معنی یک واژه را نمی داند نباید از دل خودجفنگ بنویسد. استادان گرامیان.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فت از مصدر فتیدن و فتادن به معنی خطا. فِت رفتن : خطا رفتن، خطا خوردن، به هدف نخوردن. از پهلوی هدف گذشتن.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد

ویرایش می شود.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

عملیه عملیات: اوپریشن ( قصابی )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد

مَرزِیدَن: حد و حدود. مَرزِیدَه: محدود مَرزِیدَگی: محدودیت.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مُرزِیدن: گناه کردن. آمُرزِیدن: بخشیدن.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پِیشَکان و پیشکانی یکی اند. پیشکان زدن و پیشکانی کردن: مسابقه دادن. پیشکانی کردن: همپیشی کردن: همدیگر را پیش کردن. پِیشَکایی:پِیشَکی: از پیش. پول ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیشه گان: همپیشه. فروردینگان: همفروردین. بازرگان: همبازار: همسوداگر: تاجر. دهگان: همده. شهرگان: همشهر: شهروند. شهرگانی: همشهری. شهرگانیان: شهرگ ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیشه گانی: همپیشه گی: هم مسلکی.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پِیشه گان: هم پیشه: هم مسلک. پیشه گانی: همپیشه گی: هم مسلکی.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پِیْشْگانی: پِیشَکانی: همپیشی: مسابقه. پیشکانی کردن: مسابقه دادن. پیشکانی زدن: مسابقه دادن. گان: هم گان: پسوند مشترک. هم: پیشوند مشترک. در پیشگ ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همپیش: پِیْشْگان.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آوُراننده شدن: مُتَحَمِّل شدن. ( کننده نام: اسم فاعل ) آوشتانیده شدن: مُتَحَمََل شدن. ( کُنسته نام: اسم مفعول ۱ - حمل: [ وُردن: وُشتن ] ( کاب م ) ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٤

پِیشَکانی: مسابقه. این در افغانستان رواج دارد. در اصل ( پیشگانی است. مانند دوستگانی ) [ پیش گان ی = هم پیش ی. ] پِیشگانی: همپیشی. پیشگان: همپیش. ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ای نیلگون دریای من باز آمدم، باز آمدم باز آمدم، باز آمدم ای جام و ای مینای من باز آمدم، باز آمدم اینک صدای پای من باز آمدم، باز آمدم باز آمدم، باز ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زبان من زبان پهلوانی است هنگامیکه بر پهلوانان آموزش می دهم آنان باید بجای مصدر کابذر بگویند چون ما پهلوانان استیم منبع همین واژگان خود پهلوان شاهین ا ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد

به زبان کوچه و بازاری می شود 👈 ( بگی خوده. بگی خوده که نیافتی. )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

عمل: کردار. عمل کردن: کردار کردن. ذهب: رفتار. ذهب کردن: رفتار کردن. گفتار نیک، رفتار نیک، پندار نیک. همینگونه تبدیلش کنیم درست است؟

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

آذر: آتش دهاک: صیغه ای مبالغه مونث از دهیدن. بسیار دها و دهنده. آذردهاک: آذدهاک: آژدهاک: آژدها: اژدها. ( در این ابدال حرف ری تلفظ نشده ) ۲ - ذردهاک ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مدآمد:رفت آمد. ترافیک. مد: رفت و شد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باید ویرایش شود.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیانا ( پ ) [ کنانا نام ] ۱ - مُعَلِّمة. ٢ - مُفَهِّمة. فهمانا.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دینا ( پ ) ( کنا نام ) ۱ - عالمة. ۲ - فاهمة. زن فهمنده.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مصدر : درگاه، کابذر، دربار. ( زبان شناسی ) این ۱۰ باب کابذران عربی در زبان پارسی دری بسیار کاروُرد دارند. اگر کدام فیلسوف پیدا شد که اینها را به پار ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرجامیدن: آخرشدن. ختم شدن. فرجام: آخر. فرجامگار: اخیر فرجامانند: موخر. آنکه همه کار ها را می فرجاماند. یا به فرجام می رساند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیانا