پیشنهادهای omid amouaghaei (٤٢)
مهارت و زبدگی ( با دست ) “He can do any sort of work requiring handiness and dexterity” در دسترس بودن synonyms: accessibility, availability, availa ...
به سرعت خرج کردن پول ( اتش زدن به مال ) If we keep burning through cash like this, our company will be bankrupt by the end of the year!
نشستن پای کاری ( تمرکز روی کاری کردن و ان را انجام دادن یا مشکلی را حل کردن ) to try to solve a problem or deal with something that needs to be done ...
اعتقاد راسخ طرز فکر غیر قابل تغییر درباره یک موضوع دیدگاه ذهنی کلی درباره ان موضوع تعصب نسبت به یک موضوع
چیزی که جاگیره، فقط فضا رو اشغال کرده و کارایی نداره به شخص بی فایده و به درد نخور هم میگن
جسارت به خرج دادن to be willing to do something that is extreme:
در مظن اتهام بودن مورد ظن قرار گرفتن
هرچه پیش آید خوش آید
هدف، آرمان، خواست، خواسته، آرزو، تمایل/ عزم، شوق، انگیزه، میل، همت، اراده، جاه طلبی، بلند همتی شدید
برداشت غلط از یک موضوع یا شرایط
سد راه . . . . شدن
میمیک صورت
به کسی پاسخگو بودن در قبال چیزی مسئولیت داشتن
سرپا ( نگه داشته شده ) مرتب و ترتمیز
به طور نامتوازنی/ نامتناسبی
نوسازی شهری
دلیل موجه - دلیل قانع کننده make a case for something دلیل قانع کننده اوردن We will only publish a new edition if you can make a convincing case for ...
واقف بودن بر چیزی
جزیرهٔ گرمایی شهری ( به انگلیسی: Urban heat island ) به پدیدهٔ بالا بودنِ چشمگیرِ درجهٔ دمای برخی از شهرها یا مناطق شهری در مقایسه با حومه شهر یا محد ...
خاطر نشان کردن ( اهمیت و پرداختن به چیزی و یا مسئله ای را )
مشتری ثابت ( این واقعیت که مشتری برای خرید محصولات یا خدمات بیشتر از همان شرکت باز می گردد ) More than half our bookings came from repeat business l ...
در زمانبندی مناسب و درست
به تصویر توجه کنید
مورد پسند کسی بودن ( فرمال ) I hope everything was to your liking, sir. امیدوارم همه چیز مورد پسند شما بوده باشد قربان. The second half is more ...
موشکافانه
در جریان keep me in the loop منو در جریان بذار/نگه دار
پشم ریزون
شیطنت کردن بازیگوشی کردن
حرف خود با به کرسی نشاندن
در جواب سوال یک نفر به معنای حتما certainly; of course. "‘Can I watch?’ ‘Sure thing. ’"
برگ ریزون اتفاق/خبر/تجربه. . .
وقت میبره زحمت میبره تلاش میخواد
به هر دری زدن کنایه از تلاش زیاد کردن برای انجام کاری
Do - It - Yourself Books کتاب های خودخوان
حواست باشد تا فلان کار رو بکنی
stay with میشه سر کردن با چیزی : to continue using or doing ( something ) I know the work is hard, but if you just stay with it for a while longer, ...
نیروی حیات
کلمات قادر به بیان آن نیستند ( احساسات و. . . ) کلمات از بیان آن عاجزاند ( قابل توصیف نیستند )
در معنای فعل: زیر نظر داشتن یک چیزی ک میخواهی داشته باشه یا مشکوک است مدتیست چشمم دنبال ان چیزی است • The dog sat there eyeing my sandwich as I ate.
. Supposing we miss the bus, how will we get to the airport? به فرض که/گیریم که /فرض کن که از اتوبوس جا بمانیم، ( آن وقت ) چطور خود را به فرودگاه ب ...
جار زدن به همه گفتن اعلام کردن چیزی به عموم
برگ برنده داشتن