پیشنهادهای حسین (٥٧)
مُزمِن، زمانی در پارسی میانه ( پهلوی ) : zamānīg پیشنهاد من : زَمانیک، زمانیگ بنمایه: فرهنگ مکنزی
دهخدا: منه. [ م َ ن َه ْ ] ( اِ ) فک اسفل که چانه و مرتبه پائین دهان باشد. ( برهان ) . فک را گویند و آن را چانه نیز نامند. ( جهانگیری ) .
دهخدا : مخ. [ م ُ ] درخت خرما را نیز گویند و لهذا خرمایستان را که نخلستان باشد مخستان گویند. خرمابن و درخت خرما.
در عربی : مردمکِ چشم در فارسی : کاسۀ چشم
در زبان انگلیسی پسوند یونانی تبارِ plegia - برای اشاره به فلجی به کار می رود. ممکنه میان این پسوند و واژۀ فلج پیوندی ریشه شناختی وجود داشته باشه؟
در پاسخ به ایرزاد �ویش� اوستایی در پارسی نو به شکل �بیش� بازمانده است که نام گیاهی سمّی می باشد. دهخدا : بیش. گیاهی سمی و مهلک و شبیه به گیاه زنجبی ...
واژه ی تومه همریشه با تخم، گرفته شده از tauhmā در پارسی باستان به معنای خانوده.
sensitivity درسته
پیازِ مو میشه hair bulb
A chronic systemic autoimmune disease characterized by hardening the skin or other organs through excessive deposits of collagen.
روادار
تخمدان آماسی، ااتهاب تخمدان
جمع genus ( سَرده، جنس )
نابهنجاری هایی که بطور ژنتیکی پدید میایند
پیشوند دُش - یا دُژ - هم ارز پیشوند Dys در زبان انگلیسی هست و به معنای بد و دشوار است و در زیست شناسی و پزشکی این پیشوند بیشتر نشانگر نابهنجاری هست
نوزادشناسی مامایی >> Midwifery
بیماری گره لنفی
shoot واژه مصوب : ستاک حوزه : مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل تعریف : اندام های هوایی ای که در امتداد محور گیاه رو به بالا رشد می کنند
برابر با دگرتمایزی ( transdifferentiation )
هودمیدگی تنفس بهنجار و طبیعی
ترجمه : دش دمیدگی، دُش دمی معنا: تنگی نفس، تنفس دشوار
لَجَن
ریشه و بن واژه انتها " ن ه ی" هست و نه "ت ه"
کاسهٔ صورت = بخشی از کاسهٔ سر ( جمجمه ) که حفرهٔ دهان، حلق و بخش بالایی مجرای تنفسی را در بر میگیرد
کاسهٔ مغز = بخشی از کاسهٔ سر ( جمجمه ) که مغز را در بر می گیرد
orthotopic graft پیوند همجا
ژیوه
Chronic >>> مزمن Acute >>> حاد
سرطان، cancer
( زیست شناسی ) عمومی، سرتاسری >> مربوط به کل بدن یک جاندار مثال: Systemic circulation ( گردش خون عمومی )
پرشی
جدایِش
در بافتارها و متن های زیست شناسی و پزشکی" پنجره دار" ترجمه درست تری هست تا "منفذدار" چون fenestration از pore ( منفذ ) بزرگ تره
ورم کرده، آماسیده، برآمده، وَرَمیده
( زیست شناسی و پزشکی ) گشادشدگی، گشادگی مثال : vasodilation ( رگ گشادی ) یا dilated pupil ( مردمک گشاد شده )
تمایز یافتنِ [یاخته] ( زیست شناسی )
سِتَبر
awareness واژه مصوب : آگاهی حوزه : روان شناسی تعریف : آگاه بودن از وقایع یا تجارب درونی یا بیرونی consciousness واژه مصوب : خودآگاهی حوزه : روان ش ...
Cure علاج Treatment درمان
بزاق
مننژ خودش یعنی پرده، پس پرده های مننژ بی معنیه
عایق بندی
بهترین ترجمه برای modification در مفهوم زبانشناختی، "دگرش" هست
احساس سیری
[کالِرا] وبا
ترجمه �یاده� بجای meme برای مفهومی که داوکینز مدنظر داشت، بسیار نارسا و زشته. داوکینز تأکید داشت که این واژه هموزن ژن gene باشه، فقط ترجمه کردن یک و ...
مغزی هم میشه ترجمش کرد مثلا cranial nerves >>> اعصاب مغزی
مربوط به psychiatry یا روانپزشکی. روانپزشکانه، روان ناهنجاری
Input درون داده Output برون داده
رخوت زا