متورم

/motevarrem/

مترادف متورم: بادکرده، پف کرده، دمیده، ورم دار

برابر پارسی: ( متورّم ) باد دار | آماس کرده، آماسیده، باد کرده، برآمده

معنی انگلیسی:
swollen, inflated, [fig.] inflated, tumescent, tumid, turgid

لغت نامه دهخدا

متورم. [ م ُ ت َ وَرْ رِ ] ( ع ص ) آماسنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).آماسیده. ورم کرده و برآمده و بادکرده. ( ناظم الاطباء ). آماسیده. آماهیده. خاسته. منتفخ. برآماهیده. بادکرده. برآماسیده. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

ورم کرده، آماس کرده، آماسیده
( اسم ) ورم کننده آماسنده دارای ورم : با صورت متورم وارد شد .

فرهنگ معین

(مُ تَ وَ رِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) آماسیده ، ورم کرده .

فرهنگ عمید

ورم کرده، آماس کرده، آماسیده.

واژه نامه بختیاریکا

باتِنیدِه؛ دف دفکی؛ پُلُفنیده؛ پَندَونیده

جدول کلمات

اماسیده

مترادف ها

inflamed (صفت)
مشتعل، متورم

swollen (صفت)
ورم کرده، مغرور، متورم، اماس کرده

inflated (صفت)
پر باد، متورم

ventricose (صفت)
باد کرده، شکم دار، متورم، یک طرفه

dropsical (صفت)
استسقایی، خیزدار، متورم، پف الود

turgid (صفت)
باد کرده، متورم، اماس دار، متسع

gouty (صفت)
متورم، نقرسی، نقرس دار

tumorous (صفت)
گستاخ، متورم، غده ای، دشپل دار، دشپلی

tumid (صفت)
ورم کرده، باد کرده، متورم، پر اب و تاب، ورقلنبیده، اماس کرده، اماسیده

turgescent (صفت)
باد کرده، متورم، پرطمطراق، اماس کننده

torose (صفت)
برجسته، متورم، شکم داده

tumefacient (صفت)
متورم

پیشنهاد کاربران

ورم کرده، آماسیده، برآمده، وَرَمیده
آماسیدن
دارای تورم

بپرس