پیشنهادهای یویو (١,١٣٠)
معنی �رد شدن� هم میده. the proposal has been axed. این پیشنهاد رد شد.
لباسِ راحتی، لباسِ خانه
کشش عاطفی
جا افتادن، راه و چاه را یاد بگیریم
مرهم
تا اندازه ای تا حدودی تا حدی
کامبریا
پستانداران جفت دار
گُمم نکنید
داغ دل ( کسی ) را تازه کردن، تجارب تلخ گذشته را زنده کردن
داغ دل ( کسی ) را تازه کردن، تجارب تلخ گذشته را زنده کردن
زخم/ جراحت سطحی
زخم عمیق، جرراحت عمقی
۱. از ۲. از رویِ ۳. از طرفِ، از سویِ ۴. از هنگامِ، از زمانِ، از بَدوِ ۵. بین ۶. مانده به. . . در فاصلهٔ ۷. در مقابلِ، در برابرِ ۸. به علتِ، به خاطرِ، ...
۱. نزدیکِ، کنارِ ۲. از نزدیک، ازکنار، از بغلِ ۳. از ۴. از راهِ ۵. با ۶. به وسیلهٔ، ازطریقِ، توسطِ ۷. از روی ۸. به دست، از سوی ۹. طبقِ، مطابقِ ۱۰. تا ...
ضربهٔ روانی، ضربهٔ هیجانی، آسیب هیجانی یا ترومای روان شناختی به تأثیرات و پاسخی احساسی پس از یک رویداد وحشت انگیز مثل تصادف، تجاوز جنسی یا بلایای طب ...
مقرون به صرفه
نامگذاری کردن احساسات
خودآگاهی عاطفی
۱. تقریباً، در حدودِ ۲. دربارهٔ، درموردِ ۳. در اطراف، این طرف و آن طرف ۴. دوروبر، حوالی، حول و حوش ۵. دور، گرداگرد، اطراف ۶ . در جهت عکس، عکس ۷. با، ...
حاضر، موجود، در دسترس
تا تا اینکه تا وقتی که تا زمانی که
۱. سرسبزی، خرمی ۲. تازگی، شادابی ۳. طرفداری از حفظ محیط زیست ۴. بی تجربگی، خامی، ساده لوحی
۱. رویِ، بر رویِ، بر ۲. در ۳. به ۴. دربارهٔ ۵. بلافاصله بعد از ۶. به محضِ ۷. طبقِ
۱. جای باصفا و خوش منظره ۲. ( صورت ) خال
۱. رویِ، بر رویِ، بر ۲. به ۳. در ۴. دربارهٔ ۵. جلو، جلوتر ۶. به سوی ۷. به بعد ۸. طبقِ ۹. روشن ۱۰. موقعِِ
۱. به طرفِ ۲. ( در ) طرفِ، ( در ) سمتِ ۳. در ۴. به سوی ۵. به ۶. برای ۷. تا ۸. تا اینکه ۹. کنارِ ۱۰. با ۱۱. همراهِ ۱۲. نسبت به ۱۳. در مقایسه با ۱۴. ...
۱. آن قدر، آن قدرها، چندان ۲. بسیار، زیاد، خیلی ۳. چقدر ۴. این طور، این جور، چنین، بدین نحو، بدین سان ۵. همانطور، همان گونه، بدان سان ۶. طوری، به نحو ...
۱. در ۲. به ۳. از ۴. با ۵. تو، توی ۶. دَمِ ۷. پشتِ ۸. در حالِ ۹. وقتِ، موقعِ ۱۰. به خاطرِ، به سببِ ۱۱. به سوی، به طرفِ، طرفِ
۱. در ۲. تو، تویِ، درونِ۳. با ۴. به ۵. از ۶. از لحاظِ ۷. از ناحیهٔ ۸. با لباسِ، در لباسِ۹. در کارِ ۱۰. در ظرفِ، طیِّ ۱۱. به صورتِ ۱۲. به عنوانِ
پرسر و صدا
جمعه خوش بگذره
لنگ ظهر
همینه که هست ایناهاش ( موقع پیدا کردن چیزی )
شکاف
یکدفعه ساکت شدن The crowd fell silent when the President appeared. وقتی رئیس جمهور وارد شد جمعیت یکدفعه ساکت شدند.
۱. کهنه، فرسوده ۲. ( عبارت و مانند آن ) تکراری، بی محتوا، بی مزه
۱. تو، تویِ ۲. به ۳. به صورتِ ۴. در ۵. دربارهٔ، درموردِ ۶. تا ۷. به طرفِ، به سمتِ
( از ترس، تعجب ) کسی خشک زدن، سر جای خود میخکوب شدن
OS: Ordnance Survey ( در بریتانیا ) سازمان نقشه برداری کشوری
حفره های مکنده
با یک گل بهار نمی شود
فروچاله
بافت پیوندی رشته ای
کسی را تشویق کردن
اسم مونث
۱. وَ، و ( با تلفظ _ُ ) ۲. تا ۳. که ۴. با ۵. اما
Youth Hostels Association: انجمن خوابگاه های جوانان.
سری که درد نمی کنه رو دستمال نمی بندن