پیشنهادهای بهزاد عظیمی (٤٠)
از اقصی نقاط جهان
آخرش که خوب باشه بقیه اش مهم نیست. ( تمام مشکلاتی که در طول مسیر و انجام کاری بوده با پایان خوب فراموش میشه ) مثال: I'm sorry that it took so long t ...
باعث آزار و اذیت کسی شدن/رنجاندن کسی/از دماغ کسی آوردن
گفتم ( فکر کردم که ) یه حالی به خودم بدم/
I could use a vacation به تعطیلات نیاز دارم/دوست دارم برم تعطیلات.
نیاز داشتن/خواستن/احتیاج داشتن
پر رو نشو
پرکارترین و قابل اعتماد ترین ( ماشین، تجهیزات، شخص )
نپذیرفتن و قبول نکردن ( پیشنهاد و حرفی را ) . I said we should go back, but Dennis wouldn’t hear of it گفتم باید برگردیم، اما دنیس قبول نمیکرد.
انجام دادن کاری بر خلاف میل باطنی
We had similar ideas about the show, and the two of us hit it off right away. ما راجع به نمایش نظرات یکسانی داشتیم و این باعث شد تا خیلی زود با هم ا ...
تلاش ویژه ای انجام دادن
کمبود داشتن چیزی
بیرون رانده شدن
بیش از حد ستایش کردن
همیشه با هم بودن تا جایی که باعث مشکل بشه
غمگین و ناراحت شدن
به یکباره به کسی پرخاش کردن
از هم کدورت و کینه داشتن
خیلی دلم میخواد که. . .
بیخیال مذاکره شدن و ادامه ندادن
در حق کسی لطف کردن
شخص سنجیده نشده
احمق بودن/شل مغز بودن/
مشکلات را به روی خود نیاوردن
ضد حال
با این حال/درسته ولی. . .
ارزان و قابل قبول ( اتاق و . . . )
بسیارسفت و سخت و اذیت کننده My bed is as hard as nails.
عقلت رو از دست دادی
عمیقا ( احساسات )
به یاد روزهای خوش گذشته
کلی کار برای انجام داشتن
دست خالی بودن ( کار خاصی برای انجام نداشتن )
کنار گذاشته شده/ به درد نخور
حد اعتدال
موفقیت بزرگ
گواهی شرایط خوب یک سازمان یا شرکت
His emotions spilled over after his big win. او بعد از بردن مسابقه غرق در احساسات شد.
جان گرفتن e. g. Terrorism feeds on fear. تروریسم از ترس جان میگیرد.