تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دفتر ازدواج

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

. I am going to group together words that are similar in meaning or form من قصد دارم کلماتی که در معنی یا شکل شبیه هستند را گرد آوری کنم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

In the most cases, you can see the abbreviation of exempli gratia as "e. g. "

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فهمیدنش مشکل است The meaning of this word is difficult to understand.

پیشنهاد
١

رابطه طولانی مدت

پیشنهاد
٠

یک رابطه طولانی مدت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

همه چیز بد است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Concrete nouns اسامی ذات که با حواس پنج گانه درک می شوند تخت، میز، اسب، گل و چیزای دیگه در مقابلش abstract nouns هستند اسامی انتزاعی با حواس پنج گ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بلافاصله بعد از . My son has to do his homework straight after school

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دادن حق اولاد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

be full of remorse for احساس پشیمانی کردن برای . . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به کسی لطف کردن Do someone a good turn

پیشنهاد
١

The divorce court awarded the custody of both children to their mother. - دادگاه طلاق، سرپرستی هر دو کودک را به مادرشان سپرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

City planning یا بخش برنامه ریزی شهری، فرایند طراحی و توسعه ی شهرها و مناطق شهری است. این فرایند شامل برنامه ریزی برای توسعه ی زیرساخت های شهری، مسکن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

فرآیند تقسیم اموال در طلاق رو divorce settlement می گویند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دعوای حقوقی طولانی و زمان بر

پیشنهاد
٠

طلاق تلخی را پشت سر گذاشتن طلاق تلخی را تجربه کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بهبود حاصل کردن/ شرایط را بهتر کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بهبود حاصل کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

everlasting همیشگی دائمی، ابدی، جاودان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دوستان قدیمی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

باید ها و نباید ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دنباله ای از ارتباطات

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک دوستی با ارزش experience a rewarding friendship تجربه کردن یک دوستی با ارزش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اخطار قبلی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

نامحدودی، ناکرانمندی، بی انتهایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انتقام سخت همه ی ایرانیا باید اینو بلد باشن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محاکمه شدید امتحان سخت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مخالفش میشه Orient

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

رسمیش میشه Dispose of از شر چیزی خلاص شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به طور کورکورانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بد نامی، رسوایی و دوتا synonym براش میشه Notoriety Disrepute

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Necromancy غیبگویی، جادو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Ill luck بدشانسی، بدبختی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Malodorous بد بو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

زنده کردن خاطرات

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Liquidate تسویه حساب کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Layperson

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

طی چند شب گذشته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خوش برخورد Companionable

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اگه معنی بن بست براش در نظر بگیریم Dead end میشه هم معنیش اگه معنی بی تکلیفی براش در نظر بگیریم Suspense و abeyance میشه هم معنیش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رابطه ی ساختاری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Barb خار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حرف نیش دار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرسودگی تدریجی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Atrophy لاغر شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عمل وحشیانه Atrocity

پیشنهاد
٠

هر چیز خوبی یک بدی هم دارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هیچ کس کامل نیست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ناوگان کشتی های جنگی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اشک شوق ریختن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بسیار اشک ریختن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

someone who is friendly and enjoys meeting and talking to people

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Aphorism

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اصرار جدی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آمار بیمه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Abut نزدیک بودن، متصل بودن یا شدن Adjoin

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

واقعی نیست Abstract

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

Abrogate

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Abrasive

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چپ چپ نگاه کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قابل توجه Striking Remarkable

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Dysfunctional family

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

Tight knit family خانواده متحد و صمیمی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کمی بیشتر This word used slightly more in writing than in conversation

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حامل یک احساس

پیشنهاد
٠

آنچه کاملاً واضح است این است که

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چربی اشباع

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

من چنین انتظاری دارم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

من چنین تصور می کنم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

متأسفانه بله

پیشنهاد
٠

Impossible غیر ممکن

پیشنهاد
٠

غیرمنطقی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

To have dinner

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

هزینه این معمولا میشه هزینه ای که توسط یه ارگان دولتی خرج میشه دو تا کلمه ی دیگه به معنی هزینه بگم Expenditure Expense

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

افتتاح کسب و کار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

ویژگی های ظاهری، ترکیب صورت The twins had exactly the same facial features. - ترکیب صورت دوقلوها کاملاً یک جور بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

وجه اشتراک داشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

وجه اشتراک داشتن =Have a lot of things in common Have a common ground

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

هم فکر دوتا صفت دیگه با mind هم جا داره بدونیم Narrow - minded کوته فکر Open - minded روشن فکر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Slightly = somewhat کمی، اندکی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Slightly کمی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Yes and no بگی نگی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

So so A kind of A sort of

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

In proportion to

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گشت و گذار که با فعل هایی مثل do یا go میاد Do sightseeing Go sightseeing

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Except, Except for به جز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بسیار بحث برانگیز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بسیار موثر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بسیار رقابتی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

بسیار غیر معمول

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Knock on the wood بزنم به تخته

پیشنهاد
١

این اصطلاح غیررسمی، طنز آمیز و بریتانیایی هست یا بهتر بگیم informal, humorous and British به معنی کش رفتن، دزدیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

خیلی دوستت داریم با عشق فراوان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

این اصطلاح که به معنی' بله دقیقا' و' چه جورم' هست کاملا old - fashioned و informal هست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

هم معنی هاش As for As regards As respects In reference to معنیش میشه با توجه به

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

با توجه به هم معنی هاش As regards In reference to As respects As to

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با توجه به چندتا synonyms As regards As respects As for As to

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با توجه به As regards In reference to As for As to

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با توجه به چندتا همه معنی هاش As regards As respect As for As to

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

با توجه به کاملا formal هست این اصطلاح چندتا از synonym هاش In resource to As respect As to As for

پیشنهاد
٠

این اصطلاح formal هست و به معنی راه نداره یا امکانش وجود نداره اگه بخوام به صورت informal بگمش میگم No chance

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

این اصطلاح informal هست و به معنی راه نداره اگه به صورت formal بخوام بگم میگم There's no possibility of that

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به ساختار Be compatible with sb با کسی سازگار بود I'm more compatible with my mom

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Would rather = would prefer

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Can't bear ( doing ) sth تحمل چیزی رو نداشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Loathe متنفر بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Detest متنفر بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Be mad about sth/ sb کشته مرده ی کسی/چیزی بودن دیوونه ی کسی یا چیزی بودن هر دو اصطلاح informal هستند She is mad about clothes او دیوانه ی لباس است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

قیدهای تشدید کننده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Keep to the rules از قانون پیروی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Stick to the rules از قانون پیروی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

توضیح مفصل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مدیر بازاریابی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

به صورت غیر رسمی به جاش میتونم از launch into

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Drop out of به صورت غیر رسمیه ترک کردن دست کشیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هزینه ی چیزی را پرداخت کردن که به صورت formal میتونید بگید Bore the cost of. . . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

Board the aircraft ( formal ) =get on the plane سوار هواپیما شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

میتونیم به جاش از Stay out of his way هم استفاده کنیم مثال Keep him out of our way

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

می تونیم اینارو هم بگیم که دومی رسمی تره Give my love to Send my regards to سلام مرا برسان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

با فعل stands for میاد This acronym stands for. . . این سرواژه نمایان گر فلان کلمه است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

قدرشناس ، قدردان اگر به ابتدای کلمه un اضافه شود antonym آن تولید می شود Ungrateful قدرنشناس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Be a bag of nerves خیلی مضطرب و عصبی بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

At the last moment = at the last minute = at the eleventh hour دقیقه نود دقیقه آخر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

Antonym: a quick meal

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"Time is up" is correct. "Time's up" is also correct. Both mean exactly the same thing, and both are idiomatic, as usually the direction "up" has not ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سهوا که متضادش میشه purposely, deliberately, intentionally, on purpose

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Has a heart of gold

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Start up a business

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

At Any minute خیلی زود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

In my opinion If you ask me In my book In my idea

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

میخام بگم بیماری در یه جا شیوع پیدا کرده Outbreak hits somewhere

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Have second thoughts about sth Hesitate

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

On father's side E. g. she is my grandfather on my father's side

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

On mother's side E. g. she is my grandmother on my mother's side

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ایستگاه کسی رو گرفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

معروف به

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Nipple

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به شدت شرم آور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

The poor فقرا The blind نابینایان The elderly سالمندان جمع هستند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لبخند زدن با افتخار و سربلندی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به آرامی زمزمه کردن با حرف اضافه ی to می آید I love you and want to marry you, 'Dylan whispered softly 'to Madison Extracted from English collocat ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

In a wink = in a jiffy

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

In a wink = in a jiffy = in a flash سه سوته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

با feel می آید He felt a surge of anger به طور ناگهانی شدیدا عصبی شد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

In command of = in charge of = in control of مسئول چیزی بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

In charge of

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بوران کورکننده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

کل طول سال

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Israel's iron dome is significant threat for Palestinian terrorists

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تعمیر کردن یا تعمیر و نگهداری انجام دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیسکویت یا کلوچه ای که روش شکلات های ریز هست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

He closeted himself with his advisers او با مشاوران خود خلوت کرد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Pain subsides درد فروکش می کند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

درد کشیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

To be racked with pain از دردی رنج بردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

It was a blast خیلی لذت بخش بود یکی از معانی blast تجربه ی لذت بخش هست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با get همراه میشه Get legal advice مشاوره حقوقی گرفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نظر کاربردی با offer میاد I offer him practical advice on finding a job

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فعلی که باهاش میاد provide هست To provide expert advice ارائه دادن نظر کارشناسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نظر کارشناسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

About the weather means cold For instance: it's parky in the morning and sunny in the afternoon

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بدون توجیح

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Out of the blue

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

A pain in the neck حالت مؤدبانه ش هست.

پیشنهاد
١

شماره شناسایی شخصی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به شدت مشتاق

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به معنی سرواژه می باشد در دیکشنری ها شما می توانید سرواژه که به صورت پر رنگ نوشته شده اند و جلوی آنها معانیشون نوشته شده رو ببینید SYN entry

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

یک حلقه فیلم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

گذشته ش میشه dyed