deadlock

/ˈdedlɑːk//ˈdedlɒk/

معنی: وقفه، بن بست، بی تکلیفی، دچار وقفه یا بیتکلیفی شدن
معانی دیگر: (ایستایی در اثر برابر بودن دو نیروی مخالف) ایستایش، مرده چفت، (مسابقه) برابری، نتیجه ی مساوی، به ایستایش رسیدن، به بن بست رسیدن، حالت عدم فعالیتی که در اثر وجود دو نیروی متعادل ایجاد گردد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a standstill or stoppage of progress on either side between equally strong or determined adversaries.
مترادف: impasse, stalemate, standoff
مشابه: draw, halt, standstill, stop, stoppage

- Negotiations between the union and the company have reached a deadlock.
[ترجمه گوگل] مذاکرات اتحادیه و شرکت به بن بست رسیده است
[ترجمه ترگمان] مذاکرات بین این اتحادیه و شرکت به بن بست رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: deadlocks, deadlocking, deadlocked
• : تعریف: to bring or come to a deadlock.
مترادف: stalemate
مشابه: cease, halt, hang, stop, tie

- The question of health benefits deadlocked management and workers.
[ترجمه گوگل] مسئله مزایای بهداشتی مدیریت و کارگران را به بن بست رساند
[ترجمه ترگمان] مساله فواید سلامتی مدیریت و کارگران به بن بست رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The two opposing sides deadlocked on the third day of negotiation.
[ترجمه گوگل] دو طرف مقابل در سومین روز مذاکره به بن بست رسیدند
[ترجمه ترگمان] دو طرف مخالف در سومین روز مذاکره به تساوی رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a political deadlock
بن بست سیاسی

2. the negotiations have reached a deadlock
مذاکرات به بن بست رسیده است.

3. Once again the talks have ended in deadlock.
[ترجمه گوگل]بار دیگر مذاکرات به بن بست ختم شد
[ترجمه ترگمان]بار دیگر مذاکرات به بن بست رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The talks have reached a complete deadlock .
[ترجمه گوگل]مذاکرات به بن بست کامل رسیده است
[ترجمه ترگمان]مذاکرات به بن بست کامل رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Fantasy and ideal vision but end the deadlock.
[ترجمه گوگل]فانتزی و دید ایده آل اما پایان دادن به بن بست
[ترجمه ترگمان]فانتزی و دید ایده آل اما به بن بست ختم می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The negotiations were adjourned in deadlock last week.
[ترجمه گوگل]مذاکرات هفته گذشته در بن بست به تعویق افتاد
[ترجمه ترگمان]مذاکرات هفته گذشته به بن موکول شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. European agriculture ministers failed to break the deadlock over farm subsidies.
[ترجمه گوگل]وزرای کشاورزی اروپا نتوانستند بن بست مربوط به یارانه های کشاورزی را بشکنند
[ترجمه ترگمان]وزرای کشاورزی اروپا موفق به شکستن بن بست در سوبسیدهای بخش کشاورزی نشدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The strike appeared to have reached deadlock.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که اعتصاب به بن بست رسیده است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که ضربه به بن بست رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The strike has reached a deadlock.
[ترجمه گوگل]اعتصاب به بن بست رسیده است
[ترجمه ترگمان]اعتصاب به بن بست رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The strike appeared to have reached a deadlock.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که اعتصاب به بن بست رسیده است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که ضربه به بن بست رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The negotiations ended in deadlock.
[ترجمه گوگل]مذاکرات به بن بست ختم شد
[ترجمه ترگمان]مذاکرات به بن بست رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The summit called for an end to the deadlock in the peace talks.
[ترجمه گوگل]این نشست خواستار پایان دادن به بن بست مذاکرات صلح شد
[ترجمه ترگمان]این نشست خواستار پایان دادن به بن بست مذاکرات صلح شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. And if you have a deadlock system, don't forget to engage it.
[ترجمه گوگل]و اگر سیستم بن بست دارید، فراموش نکنید که آن را درگیر کنید
[ترجمه ترگمان]و اگر شما یک سیستم بن بست دارید، فراموش نکنید که آن را وارد کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The first trial ended in deadlock in 199
[ترجمه گوگل]اولین محاکمه در سال 199 به بن بست ختم شد
[ترجمه ترگمان]اولین محاکمه با ۱۹۹ امتیاز در ۱۹۹ مورد به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وقفه (اسم)
suspension, abeyance, break, pause, interval, hiatus, standstill, cease, paralysis, stick, gap, station, timeout, caesura, chasm, jib, deadlock, desuetude

بن بست (اسم)
close, deadlock, stalemate, dead end

بی تکلیفی (اسم)
suspension, indeterminacy, deadlock, unconventionality

دچار وقفه یا بی تکلیفی شدن (فعل)
deadlock

تخصصی

[کامپیوتر] بن بست - بن بست - شرایطی که هر دو فرایند منتظر دیگری است تا کاری را انجام دهد، از این رو هیچ کدام کار خود را ادامه نمی دهند . نگاه کنید به multitasking .
[برق و الکترونیک] بن بست

انگلیسی به انگلیسی

• standstill; impasse; refusal by either side to give in, inability to compromise
reach a deadlock, come to a standstill (due to a refusal by either side to give in or reach a compromise)
deadlock is a state of affairs in an argument or dispute in which neither side is willing to give in, and so no agreement can be reached.
impasse; deadlock; standstill; dead end

پیشنهاد کاربران

a situation in which agreement in an argument cannot be reached because neither side will change its demands or accept any of the demands of the other side
اگه معنی بن بست براش در نظر بگیریم
Dead end میشه هم معنیش
اگه معنی بی تکلیفی براش در نظر بگیریم
Suspense و abeyance میشه هم معنیش
- وضعیت یا حالت بن بست
deadlock ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: بن‏بست 2
تعریف: وضعیتی که در آن دو یا چند برنامۀ هم زمان منتظر منبعی هستند که در دست دیگری قرار دارد
بن بست
عقیم
بی نتیجه
بلاتکلیف
بی حاصل
بی ثمر
A situation in which no advancement or progress is possible
بن بست

بپرس