پیشنهادهای فرتاش (٢,٠٨٦)
" ایوَر:ēwar" در زبانِ پارسیِ میانه - نو برابر با واژگانِ بیگانه " مسلما، قطعا، حتما، مطمئنا، به طور قطع/حتم" بوده است. همچنین این واژه برابر با واژ ...
" ایوَر:ēwar" در زبانِ پارسیِ میانه - نو برابر با واژگانِ بیگانه" for sure، for certain, certainly" می باشد. ( همچنین است: "ēwarīhā" که در آن "īhā ...
" ایوَر:ēwar" در زبانِ پارسیِ میانه - نو برابر با واژگانِ بیگانه" for sure، for certain, certainly" می باشد. ( همچنین است: "ēwarīhā" که در آن "īhā ...
" ایوَر:ēwar" در زبانِ پارسیِ میانه - نو برابر با واژگانِ بیگانه" for sure، for certain, certainly" می باشد. ( همچنین است: "ēwarīhā" که در آن "īhā ...
" ایوَر:ēwar" در زبانِ پارسیِ میانه - نو برابر با واژگانِ بیگانه " مسلما، قطعا، حتما، مطمئنا، به طور قطع/حتم" بوده است. همچنین این واژه برابر با واژ ...
" ایوَر:ēwar" در زبانِ پارسیِ میانه - نو برابر با واژگانِ بیگانه " مسلما، قطعا، حتما، مطمئنا، به طور قطع/حتم" بوده است. همچنین این واژه برابر با واژ ...
" ایوَر:ēwar" در زبانِ پارسیِ میانه - نو برابر با واژگانِ بیگانه " مسلما، قطعا، حتما، مطمئنا، به طور قطع/حتم" بوده است. همچنین این واژه برابر با واژ ...
" ایوَر:ēwar" در زبانِ پارسیِ میانه - نو برابر با واژگانِ بیگانه " مسلما، قطعا، حتما، مطمئنا، به طور قطع/حتم" بوده است. همچنین این واژه برابر با واژ ...
" ایوَر:ēwar" در زبانِ پارسیِ میانه - نو برابر با واژگانِ بیگانه " مسلما، قطعا، حتما، مطمئنا، به طور قطع/حتم" بوده است. همچنین این واژه برابر با واژ ...
" ایوَر:ēwar" در زبانِ پارسیِ میانه - نو برابر با واژگانِ بیگانه " مسلما، قطعا، حتما، مطمئنا، به طور قطع/حتم" بوده است. همچنین این واژه برابر با واژ ...
پیشنهادِ واژه: برابرپارسیِ "به منصه ظهور گذاشتن/رساندن"، واژه یِ " فرانمودن/فرانمای - " یا "فرانماییدن" می باشد.
پیشنهادِ واژه: برابرپارسیِ "به منصه ظهور گذاشتن/رساندن"، واژه یِ " فرانمودن/فرانمای - " یا "فرانماییدن" می باشد.
پیشنهادِ واژه: برابرپارسیِ "به منصه ظهور گذاشتن/رساندن"، واژه یِ " فرانمودن/فرانمای - " یا "فرانماییدن" می باشد.
پیشنهادِ واژه: برابرپارسیِ "به منصه ظهور گذاشتن/رساندن"، واژه یِ " فرانمودن/فرانمای - " یا "فرانماییدن" می باشد.
پیامِ شماره 2: قیدهایی که با واژه یِ "به" ساخته می شوند: این قیدها به فراوانی در زبانِ پارسیِ میانه بکار می روند و ما هم اینک نیز آنها را بکار می بر ...
بررسیِ واژگانِ "دیپ، دیفتن/دیب - ، زیفتن/زیب - ، دیبا، زیبا و. . . ": در زبانِ سانسکریت "دیپ:dīp" به معنایِ "درخشیدن، برازیدن، برق زدن، نورانی بودن/ش ...
بررسیِ واژگانِ "دیپ، دیفتن/دیب - ، زیفتن/زیب - ، دیبا، زیبا و. . . ": در زبانِ سانسکریت "دیپ:dīp" به معنایِ "درخشیدن، برازیدن، برق زدن، نورانی بودن/ش ...
بررسیِ واژگانِ "دیپ، دیفتن/دیب - ، زیفتن/زیب - ، دیبا، زیبا و. . . ": در زبانِ سانسکریت "دیپ:dīp" به معنایِ "درخشیدن، برازیدن، برق زدن، نورانی بودن/ش ...
بررسیِ واژگانِ "دیپ، دیفتن/دیب - ، زیفتن/زیب - ، دیبا، زیبا و. . . ": در زبانِ سانسکریت "دیپ:dīp" به معنایِ "درخشیدن، برازیدن، برق زدن، نورانی بودن/ش ...
بررسیِ واژگانِ "دیپ، دیفتن/دیب - ، زیفتن/زیب - ، دیبا، زیبا و. . . ": در زبانِ سانسکریت "دیپ:dīp" به معنایِ "درخشیدن، برازیدن، برق زدن، نورانی بودن/ش ...
بررسیِ واژگانِ "دیپ، دیفتن/دیب - ، زیفتن/زیب - ، دیبا، زیبا و. . . ": در زبانِ سانسکریت "دیپ:dīp" به معنایِ "درخشیدن، برازیدن، برق زدن، نورانی بودن/ش ...
در نوشته هایِ بسیاری از چمگویندگان ( =منطقدانان ) ، همچون برتراند راسل، کواین و دیگران، از واژه یِ "پگاسوس" برای پدیده هایِ "ناهستومند" بهره گرفته شد ...
در نوشته هایِ بسیاری از چمگویندگان ( =منطقدانان ) ، همچون برتراند راسل، کواین و دیگران، از واژه یِ "پگاسوس" برای پدیده هایِ "ناهستومند" بهره گرفته شد ...
پیشنهادِ واژه: "1 - باززَیِش، 2 - باززَهِش" برابر پارسیِ واژه یِ " احیاء" و واژه یِ " revival" است. 1 - " باززَیِش" از فعل " باززیستَن، باززَییدن:re ...
پیشنهادِ واژه: "1 - باززَیِش، 2 - باززَهِش" برابر پارسیِ واژه یِ " احیاء" و واژه یِ " revival" است. 1 - " باززَیِش" از فعل " باززیستَن، باززَییدن:re ...
پیشنهادِ واژه: "1 - باززَیِش، 2 - باززَهِش" برابر پارسیِ واژه یِ " احیاء" و واژه یِ " revival" است. 1 - " باززَیِش" از فعل " باززیستَن، باززَییدن:re ...
پیشنهادِ واژه: "1 - باززَیِش، 2 - باززَهِش" برابر پارسیِ واژه یِ " احیاء" و واژه یِ " revival" است. 1 - " باززَیِش" از فعل " باززیستَن، باززَییدن:re ...
پیشنهادِ واژه: "1 - باززَیِش، 2 - باززَهِش" برابر پارسیِ واژه یِ " احیاء" و واژه یِ " revival" است. 1 - " باززَیِش" از فعل " باززیستَن، باززَییدن:re ...
پیشنهادِ واژه: "1 - باززَیِش، 2 - باززَهِش" برابر پارسیِ واژه یِ " احیاء" و واژه یِ " revival" است. 1 - " باززَیِش" از فعل " باززیستَن، باززَییدن:re ...
پیشنهادِ واژه: "1 - باززَیِش، 2 - باززَهِش" برابر پارسیِ واژه یِ " احیاء" و واژه یِ " revival" است. 1 - " باززَیِش" از فعل " باززیستَن، باززَییدن:re ...
پیشنهادِ واژه: "1 - باززَیِش، 2 - باززَهِش" برابر پارسیِ واژه یِ " احیاء" و واژه یِ " revival" است. 1 - " باززَیِش" از فعل " باززیستَن، باززَییدن:re ...
پیشنهادِ واژه: "1 - باززَیِش، 2 - باززَهِش" برابر پارسیِ واژه یِ " احیاء" و واژه یِ " revival" است. 1 - " باززَیِش" از فعل " باززیستَن، باززَییدن:re ...
پیشنهادِ واژه: "1 - باززَیِش، 2 - باززَهِش" برابر پارسیِ واژه یِ " احیاء" و واژه یِ " revival" است. 1 - " باززَیِش" از فعل " باززیستَن، باززَییدن:re ...
پیشنهادِ واژه: "1 - باززَیِش، 2 - باززَهِش" برابر پارسیِ واژه یِ " احیاء" و واژه یِ " revival" است. 1 - " باززَیِش" از فعل " باززیستَن، باززَییدن:re ...
پیشنهادِ واژه: "1 - باززَیِش، 2 - باززَهِش" برابر پارسیِ واژه یِ " احیاء" و واژه یِ " revival" است. 1 - " باززَیِش" از فعل " باززیستَن، باززَییدن:re ...
پیشنهادِ واژه: "1 - باززَیِش، 2 - باززَهِش" برابر پارسیِ واژه یِ " احیاء" و واژه یِ " revival" است. 1 - " باززَیِش" از فعل " باززیستَن، باززَییدن:re ...
پیشنهادِ واژه: "1 - باززَیِش، 2 - باززَهِش" برابر پارسیِ واژه یِ " احیاء" و واژه یِ " revival" است. 1 - " باززَیِش" از فعل " باززیستَن، باززَییدن:re ...
پیشنهادِ واژه: "1 - باززَیِش، 2 - باززَهِش" برابر پارسیِ واژه یِ " احیاء" و واژه یِ " revival" است. 1 - " باززَیِش" از فعل " باززیستَن، باززَییدن:re ...
پیشنهادِ واژه: "1 - باززَیِش، 2 - باززَهِش" برابر پارسیِ واژه یِ " احیاء" و واژه یِ " revival" است. 1 - " باززَیِش" از فعل " باززیستَن، باززَییدن:re ...
واژه یِ " زَبون" در پارسی از فعلِ" زبودن/زبای - " است که به ریختِ "زباییدن" نیز باشندگی داشته است. این واژه ساختاری بمانند" آزمون/آزمودن"، "نمون، نمو ...
واژه یِ " زَبون" در پارسی از فعلِ" زبودن/زبای - " است که به ریختِ "زباییدن" نیز باشندگی داشته است. این واژه ساختاری بمانند" آزمون/آزمودن"، "نمون، نمو ...
واژه یِ " زَبون" در پارسی از فعلِ" زبودن/زبای - " است که به ریختِ "زباییدن" نیز باشندگی داشته است. این واژه ساختاری بمانند" آزمون/آزمودن"، "نمون، نمو ...
گمان کنم نخستین کسی باشم که این چنین ساختارمند پیوندِ میانِ این دست واژگان را آشکار می سازم و این نکته همانا بزرگی و سترگیِ زبانِ پارسی را نشان می ده ...
" ربون، ربونه" در پارسی از " رُبودَن/رُبای - " است؛ بمانند " آزمون/آزمودن"، "نمون، نمونه/نمودن"، "افزون، افزونه/افزودن" ، "پالون، پالونه/پالودن"، "آم ...
" ربون، ربونه" در پارسی از " رُبودَن/رُبای - " است؛ بمانند " آزمون/آزمودن"، "نمون، نمونه/نمودن"، "افزون، افزونه/افزودن" ، "پالون، پالونه/پالودن"، "آم ...
آشنایی با واژگانِ " مَسا ( ی ) ، مَس، مَساد، مَسَن و. . . " و پسوندِ " - آد/ - آ ( ی ) " در زبانِ پارسی : ( تاپایان بخوانید، چراکه بندهایِ پایانی گ ...
آشنایی با واژگانِ " مَسا ( ی ) ، مَس، مَساد، مَسَن و. . . " و پسوندِ " - آد/ - آ ( ی ) " در زبانِ پارسی : ( تاپایان بخوانید، چراکه بندهایِ پایانی گ ...
آشنایی با واژگانِ " مَسا ( ی ) ، مَس، مَساد، مَسَن و. . . " و پسوندِ " - آد/ - آ ( ی ) " در زبانِ پارسی : ( تاپایان بخوانید، چراکه بندهایِ پایانی گ ...
آشنایی با واژگانِ " مَسا ( ی ) ، مَس، مَساد، مَسَن و. . . " و پسوندِ " - آد/ - آ ( ی ) " در زبانِ پارسی : ( تاپایان بخوانید، چراکه بندهایِ پایانی گ ...
آشنایی با واژگانِ " مَسا ( ی ) ، مَس، مَساد، مَسَن و. . . " و پسوندِ " - آد/ - آ ( ی ) " در زبانِ پارسی : ( تاپایان بخوانید، چراکه بندهایِ پایانی گ ...