پیشنهادهای محمد مهدی سروش (٤٢)
مچاله She wiped her nose with a well - used, scraggy piece of tissue زن با دستمال کاغذی ای مستعمل و مچاله بینی اش را پاک کرد.
وکیل تسخیری
سرایدار
چروک - چین خورده grizzled nose "General Moloch. A grizzled veteran with a steadfast conservative outlook. "
با عصبانیت گفتن
وسیله قابل انفجار
سراسیمه با عجله he came bundling into the room
موسسه خدمات اجتماعی
مبهم، نامشخص، غیر واضح
غیر قابل انکار
بارز ترین خصوصیات را در بر گرفتن.
بیانیه ی رسمی
خصوصیات
جزئی Terse smile لبخند جزئی
عوامل صحنه ( سینما )
مچاله شده Waded paper towel دستمال کاغذی استفاده شده / مچاله شده
نوعی چکمه یا بوت که خیلی شبیه به چکمه ی کابوی هاست
بچه مثبت
آزادراه معمولا در آمریکا آزادراه های بزرگ ایالت ها را به هم وصل می کنند.
اقدامات ضد تجسسی
I didn't mean it as a dig قصدم "کنایه زدن/ تیکه انداختن" نبود.
پولک دار
be booked مورد بازجویی قرار گرفتن در اداره پلیس
از روی ناراحتی/خشم
دروغین
به معنی چیزی که فاصله گره هایش زیاد باشند. loose knit blanket: پتوی بافتنی ظریف
آتش کسی را خاموش کردن منظور آرام کردن کسی است که به شدت عصبانی است.
گیج بودن
ایجاب کردن
Im thrown گیج شده ام
Snow flurries دانه های ریزِ برف
keening ناله کردن
عصبانی
wolfish expression حالت چهره ی شرورانه/ جسورانه متضاد sheepish به معنی خجالتی
خوش برخورد
کوتاه شده ی livery stable اصطبلی که برای مدتی اسب های دیگران را نگهداری می کند. مشابه پارکینگ های عمومی امروزی
با بی تفاوتی/ بی احساس
دست از پا خطا کردن
say tersely با کنایه گفتن ( of rudeness )
In a way that is always pleasant به طور خوشآیند
align armies ادغام چند ارتش با هم
کسی که مو های خاکستری دارد.