پیشنهاد‌های مهدی کشاورز (٢,٩١٥)

بازدید
٥,٠٧٤
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

نگریستنی، نگاه پذیر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

سنجیدنی، سنجش پذیر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

ترابرپذیر [در زمینه کالاها] واگیردار [در زمینه بیماریها]

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

استوار، درست، باورپذیر،

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

بایسته انجام

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دستوری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بایسته انجام

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

بایسته انجام

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

بایسته انجام

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

بایسته ها، نیازها، نیازمندیها

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

برابری، جور درآمدن، همترازی، همتراز شدن واژه انطباق ساخته شده از ریشه سه واجی ( حرفی ) [طبق] که این واژه نیز تازی شده تبک، تنبک یا تبوک پهلوی - پارس ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

همخوانی، همترازی مطابقت از ریشه سه واجی ( حرفی ) [طبق] ساخته شده که این واژه همان تپک، تنبک یا تبوک پهلوی - پارسی است که پس از تازی شدگی به ریخت طبق ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

جور درآمدن، همتراز بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

برابرسنجی کردن، همتراز کردن، همساز کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

برابری، جور درآمدن، همترازی مطابق از ریشه سه واجی ( حرفی ) [طبق] ساخته شده که این واژه همان تپک، تنبک یا تبوک پهلوی - پارسی است که پس از تازی شدگی به ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

هنگام برابرگزینی برای اینگونه واژگان تازی، نیاز و بایدی در جمع بستن واژه پیشنهادی نباید باشد، می توان واژه ای را در جایگاه یک واژاک ( اصطلاح ) و یا ...

پیشنهاد
٠

ناقطبش، ناقطبی کردن

پیشنهاد

ناقطبی کردن، ناقطبیدن، ناقطبش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

"پذیرفته" پذیرفته، همسنگ درستی بجای [مورد قبول] است که حالت کُنیکی ( مفعولی ) دارد، ولی واژه "پذیرا" مانند بینا یا شنوا، فُروزه کُناکی ( صفت فاعلی ) ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

کُناکی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

درود ُ سپاس "تک" واژه ای پارسی ست به چم تنها که از [تاگ] در پهلوی گرفته شده و تا ( یکای شمارش ) و تا ( =لنگه، نمونه ) از همین واژه کهن پهلوی بدست آمد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

سازش، سازگاری، هم اندیشی، همدلی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

سازگاری، سازش، هم اندیشی، همدلی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

بهبودی زودهنگام درمان زودهنگام

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

عربزدگی برخی دوستان گفته اند نگوییم شَفا، بگوییم شِفا! اینکه این واژه در عربی چگونه و به چه معنایی گفته شده، ربطی به ما و زبان ما ندارد، این واژه از ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

عجله کن = زودباش، بجُنب، دست بجنبون

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

زود باش، بجنب

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

کارپذیر، پایبند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

کارپذیر، پایبند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

ناپایبند، کارگریز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

پایبند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

پاسخگویی هازمانی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

شهری، هازمانی ( اجنماعی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

نام تیره کیانرسی یا کیان ارثی از ویسِ ( =طایفه ی ) چهارلنگ بختیاری نام این تیره از پایه و بنیاد هرچه که بوده، بی گمان به ریخت [کیان ارثی] نبوده بلکه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

"کار نَوردی" واژه ماموریت که درواقع به چم "گماشتگی" ست امروزه در چمار ( مفهوم ) سفر کاری هم بکار می رود، بنابراین در این چمار، می توان از آمیخته واژ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

کیان

پیشنهاد
١

دولت هوشمند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

وجود داشتن = پدیدار بودن، فراهم بودن، بودن کارواژه "بودن" را می توان همیشه و بدرستی بجای "وجود داشتن" بکار برد: وجود داشت = بود وجود دارد = هست وجود ...

پیشنهاد
٠

نارسانه ای، بی رسانه ای

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

آمیخته واژه ی " کار ناروا" که کاربر علی پیشنهاد کرده اند، زیبا و شایسته کاربردی شدن است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

برون ناشدنی، بی برونرفت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به چشم آمدن، گمان رفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

به چشم آمدن، گمان رفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

به چشم آمدن، گمان رفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

در برخی واژاکهایی ( اصطلاحاتی ) که در آنها ممنوع بکار رفته می توان بجای این واژه از واژه [نَه] بهره برد: سیگار کشیدن ممنوع = سیگار نه! بوق زدن ممنوع ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

در جایی که سخن از واژگان باشد، "پادواژه" جایگزین بسیار خوبی برای متضاد است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

راه نیافتنی، درون ناشدنی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

راه نیافتنی، نارفتنی، نیامدنی بی درونشد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

راهیافتن، درون شدن ورود = راهیابی، درونشد، درونرَوی، در برخی جاها: آمدن، رفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

پدیدار بودن، فراهم بودن، بودن وجود دارد = هست وجود داشت = بود وجود داشته باشد = باشد، بوده باشد