پیشنهادهای فرهاد سليماننژاد (١,٠٦٧)
محصور شدن، محدود شدن
سودجو، منفعت طلب
زاد و ولد، تولید مثل
گسست ناپذیر
[مجازا] خصیصه، ویژگی، منش، طبع
هماهنگ، منسجم، نظام یافته، یکپارچه، به هم پیوسته
[انسان] حقیر، بی مقدار، بی مایه
خوشایند بودن
خفت بار، ذلالت بار
( مجازا ) تنگنا، قید و بند
بداهت
بی حد و حصر
مالامال، انبوه، بسیار، سرشار، غرقه، انباشته
خودگردانی
مشهود
دامن زدن
فتوی
بی مایه
استاد/متبحر ( کاری ) بودن، در ( کاری ) استاد/متبحر بودن
مشهود
رسا، گویا، بَیِن
people in general: مردم عادی، عوام
به جوش آوردن
رنگ و لعاب، جلوه، نقش
بی خردی
هم فکر، هم نظر
پیرو
خشک مغزی
در امان ماندن
حزن انگیز
ضایعه
بی وقفه
دست و دلبازانه
گشاده دستانه
اپرایی، نمایشی، ( مجازی ) پرقیل و قال
به طور مغرضانه، متعصبانه، یکجانبه، منفی
revealed religion: دین وحیانی
هم آواز، هم صدا، هم نوا، ( مجازا ) هم نظر، هم عقیده
ارتباط تنگاتنگ
سردمداری، بیرق داری، طلایه داری
تقدیس، تقدس بخشیدن، در زمره ی اولیاءالله در آوردن ( پانتئون معبدی است در پاریس که از قرن هجدهم به بعد به محل دفن مشاهیر و بزرگان فرانسه بدل شد. )
آمیزه، مخلوط، آشفته بازار
بدنام
فرا گرفتن
سخن ور، بلیغ
آرایشگر، سلمانی
میانجی، رابط
متجسم
در بر گرفتن
بی وقفه