علی ماشا اله زاده

علی ماشا اله زاده

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده



bother١٠:٤٤ - ١٤٠١/٠٤/١٩. bother ( n ) زحمت، دردسر it�isn't�worth�the�bother به�دردسرش�نمیارزد. it�is�a�bother�to�have�to�wait�so�long ( همه اش ) دردسر است که مجبوریم من ... گزارش
5 | 1
resent١١:٢٤ - ١٤٠١/٠٤/١٨به کسی بر خوردن Bertha resent the way her boyfriend treated her برسا بهش برخورد، آنجوریکه دوست پسرش باهاش رفتار کردگزارش
12 | 1
charge١٠:٤٩ - ١٤٠١/٠٤/١٨Charge ( n ) هزینه ی خدمات مثل هزینه های مجتمع مسکونی ( شستن راه پله، تعمیر آیفون، سنگ راه پله ) , پول شارژ بلوک مثل هزینه ی خدمات مدرسه ( پول فتوکپی ... گزارش
7 | 1
ascend٠٩:١٩ - ١٤٠١/٠٤/١٤نایل شدن ( به ) He ascended the rank of seccond lieutenant او به درجه ی ستوان دومی نایل شدگزارش
0 | 0
cramped١٠:٣٤ - ١٤٠١/٠٤/٠٩تنگنا ( کوچک و کم جا )گزارش
12 | 1
may the force be with you٠١:٠٤ - ١٤٠١/٠٣/٢٦موفق باشیگزارش
2 | 0
bad mouth١٤:٢٨ - ١٤٠١/٠٣/٢٤بد دهنی کردن، فحش دادن. criticize severely ( شدیدا انتقاد کردن ) Backbiteغیبت کردن، پشت سر کسی حرف زدن Bad mouthبد دهنی کردن، فحش دادنگزارش
2 | 0
birth order١٠:٥٦ - ١٤٠١/٠٢/٢٧بچه ی چندم ( یک خانواده ) What's your birth orderبچه ی چندمی؟گزارش
21 | 1
break١٩:٤٤ - ١٤٠١/٠٢/٢٣( صدا ) ۱ - قطع و وصل شدن ۲ - خروسی شدن ( صدای نوجوان تازه بالغ شده ) ۳ - گرفتگی صدا پیدا کردنگزارش
0 | 1
out with it١٠:١٦ - ١٤٠١/٠٢/١٧بریز بیرون ( هرچی میدونی ) اعتراف کنگزارش
0 | 0
hats off to you١٧:٣٩ - ١٤٠١/٠٢/١٤کلاهم را به نشانه ی احترام به شما از سر بر می دارمگزارش
7 | 1
wash down١٥:٢٧ - ١٤٠١/٠١/٢٤با فشار آب شستن ( بشوره ببره )گزارش
0 | 0
call for١٠:٥٠ - ١٤٠٠/١١/٣٠( فریاد می زنند ) مطالبه می کنند : call for گروهی از افراد ( نیاز دارد ) می طلبد: نوعی از رفتار call for پیش بینی کردن آب و هوا call for Human Rig ... گزارش
14 | 0
impede١٠:٥٩ - ١٤٠٠/١١/٢٩سنگ اندازی کردن ( در مسیر حل یک مشکل ) مانع تراشی کردنگزارش
7 | 0
upcycle٠٧:٣٦ - ١٤٠٠/١١/٢٠زنده کردن ( یک شیء دور انداختنی ) تعمیر و نوسازی کردن Upcycleزنده کردن یک شیء . . . . . . . . . بازیافت کردن مواد اولیه ی یک شیءrecycleگزارش
2 | 0
meet demands١٠:٠٢ - ١٤٠٠/١١/١٨پاسخگوی مطالبات بودنگزارش
0 | 1
Sleep٠٧:٢٠ - ١٤٠٠/١١/١٦جای خواب داشتن ( خوابیدن ) This room sleeps 6 people این اتاق را ۶ نفر می خوابند ( جای خواب ۶ نفر را دارد )گزارش
2 | 0
downgrade diplomatic ties٠٣:١٦ - ١٤٠٠/١١/١٣تنزل دادن سطح روابط دیپلماتیکگزارش
0 | 0
gory١٩:١٥ - ١٤٠٠/١١/١٠( فیلم ، صحنه، . . . ) حاوی خشونت ، پر از خشونت A gory film. یک فیلم خشنگزارش
9 | 0
colony١١:١٤ - ١٤٠٠/١١/١٠گروه هم نوع مقیم جامعه ی. . . مقیم the Armenian colony of Chicago ارمنیهای مقیم شیکاگو ( جامعه ی ارمنی های مقیم شیکاگو ) the artist colony in Paris ... گزارش
7 | 0
lose sleep over something١٩:٣٢ - ١٤٠٠/١١/٠٩( از فرط نگرانی ) از خواب و خوراک افتادن برای. . . .گزارش
5 | 0
in one's own right١٥:٤٠ - ١٤٠٠/١١/٠٩برای خودش بدون اتکا به دیگران روی پای خودش ough now a celebrity in her own right, the actress knows the difficulties of living in the shadow of her f ... گزارش
2 | 0
speak mind١١:١٢ - ١٤٠٠/١١/٠٩قاطعانه حرف خود را زدن بی تعارف حرف خود را گفتنگزارش
5 | 0
trouble١٦:٠٥ - ١٤٠٠/١١/٠٨مشکل ساز شدنtrouble دچار مشکل شدنis troubled They look good enough to trouble most teams in the competition آنها به اندازه ی کافی خوب به نظر می رسند ... گزارش
0 | 1
bring home١٣:٥٠ - ١٤٠٠/١١/٠٨حالی کردن، توی مخ کردن، فهماندن The episode has brought home to me the pointlessness of this war. این اپیزود حالیم کرد ( قشنگ توی مخم کرد ) بی معنی ... گزارش
9 | 0
catch death١٢:٣١ - ١٤٠٠/١١/٠٥از سرما سده کردن سرمای شدید خوردن catch one's death of cold )گزارش
0 | 0
catch sight of١٩:٤٧ - ١٤٠٠/١١/٠٤بالاخره دیدن کسی/چیزی بعد از سعی فراوان دیدن توانستن دیدن I caught sight of her in the crowd. توانستم ببینمش توی جمعیتگزارش
2 | 0
touch and go٠٧:٣٩ - ١٤٠٠/١١/٠٣در حاله ای از ابهام قرار دارد نامعلوم استگزارش
7 | 0
part with١٠:٣٦ - ١٤٠٠/١١/٠١جدا شدن از چیزی دل کندن از. . . از. . . . گذشتن The miser doesn't like to *part with* his money. آدم خسیس دوست ندارد از پولش *دل بکند*. I could ne ... گزارش
14 | 0
embody٠٧:٢٧ - ١٤٠٠/١٠/٢٩روح بخشیدن به ، روح در کالبد. . . . بخشیدن جان بخشیدن ( به یک کاراکتر. . . . )گزارش
12 | 1
fling٢٢:٣٥ - ١٤٠٠/١٠/٢٤هوس رانی ، بزن در رو، حاجی حاجی مکه ، بی تعهدی، بی اخلاقی، کثافت کاری ولنگ و بازی اخلاقی، مثل قاب دسمال پرت کردن و دور انداختن یک انسانگزارش
14 | 1
in droves٢١:١٤ - ١٤٠٠/١٠/٢٤فوج فدج ، گله گله، دسته دسته، خیل خیلگزارش
25 | 0
run away with١٩:٢٢ - ١٤٠٠/١٠/٢٣تصور غلط داشتن در ارتباط یک موضوع Don't run away with the idea that this job is going to be easy. در این خیال باطل نباش که این شغل قرار است آسان باش ... گزارش
9 | 0
frothing water١٣:١٤ - ١٤٠٠/١٠/١٩آب های خروشانگزارش
0 | 0
get underway٠٧:١٦ - ١٤٠٠/١٠/١٤راه افتادن ( پروژه ، کار. . . )گزارش
12 | 0
confine١٤:٣٩ - ١٤٠٠/١٠/١٣( در بستتر بیماری، زندان، بیمارستان ) افتادنگزارش
5 | 0
give away١٠:١٩ - ١٤٠٠/١٠/١١افشای راز ، لو دادن ، داد می زند. . . . ( مشخص است، تابلو است که. . . ) Her look was *a dead giveaway* to her feelings. نگاه او احساساتش را *لو می ... گزارش
9 | 1
speak for١٦:٥٦ - ١٤٠٠/١٠/٠١صحبت کردن درباره ی احساسات کسیگزارش
0 | 0
speak for١٦:٤٣ - ١٤٠٠/١٠/٠١( برای گرفتن موافقت ) با کسی صحبت کردنگزارش
2 | 1
cutbacks١٦:٥٥ - ١٤٠٠/٠٩/١٩زدن از هزینه ها صرفه جوییگزارش
2 | 1
strand line١١:٣٣ - ١٤٠٠/٠٩/١٩در راه ماندن غافلگیر شدن ( در طوفان، مه، خرابی ماشین، بی پولی. . )گزارش
0 | 0
turn of events١٠:٥٥ - ١٤٠٠/٠٩/١٩۱ - چرخش روزگار ۲ - ورق برگشتنگزارش
16 | 1
be up to no good٢١:٤١ - ١٤٠٠/٠٩/١٢دنبال ( کار ) شر گشتن،گزارش
7 | 0
turn up١٣:٣٥ - ١٤٠٠/٠٩/١٢Show نشان دادن عمدی expose لو دادن ( افشا کردن ) عمدی turn up نشان دادن یا لو دادن غیر عمدی Aunt betsy turns up financially ruined عمه بتسی مشخص میشه ... گزارش
5 | 0
lose sleep over something٢٠:٥٤ - ١٤٠٠/٠٩/١١آرامش خود را از دست دادن روی چیزی It’s a practice game – I wouldn’t lose any sleep over it. این یک بازی تمرینی است. من آرامشم را از دست نخواهم داد ر ... گزارش
0 | 1
magistrate٠٧:٤٣ - ١٤٠٠/٠٩/١٠دادیارگزارش
9 | 0
abusive١٨:١٧ - ١٤٠٠/٠٩/٠٩هتّاک ، بد دهن، زبان دراطگزارش
2 | 0
spy١٠:٣١ - ١٤٠٠/٠٩/٠٧۱ - تجسس کردن ۲ - کاشف به عمل آوردن ( با تجسس متوجه شدن، بعد از تجسس پیدا کردن )گزارش
2 | 0
bad angel١٩:١٣ - ١٤٠٠/٠٩/٠٦روح شیطانی ارواح خبیثه =evil spiritگزارش
0 | 0
scheming١٣:٢٩ - ١٤٠٠/٠٩/٠٦نقشه کش ، حقه باز، اهل دوز و کلکگزارش
7 | 0

فهرست جمله های ترجمه شده