علی ماشا اله زاده

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده
haunt١٧:٢٣ - ١٤٠٠/٠٩/٠٥۱ - بطور مستمر روح را آزار دادن، تداعی کردن ( وقایع تلخ ) ۲ - بطور مستمر مشکل درست کردن برای کسیگزارش
7 | 1
haunt١٣:١١ - ١٤٠٠/٠٩/٠٥بطور مسمتر روح را آزار دادن تداعی کردن ( وقایع تلخ ) the tragic scene still haunt herصنه های غم انگیز هنوز روح او را می آزارد ( هنوز تداعی می شود بر ... گزارش
2 | 0
wade into١٣:٣٠ - ١٤٠٠/٠٩/٠٢( بدون تفکر ) در یک موقعیت سخت ورود کردن ( بدون تفکر ) توی یک مشکل ورود پیدا کردنگزارش
9 | 0
habitual٠٧:٤٢ - ١٤٠٠/٠٨/٢٣مریض گونه، بیمار، قهار ( با بار معنایی منفی ) ، حرفه ای ( با بارمعنایی منفی ) habitual criminal/offender مجرمین حرفه ای، متجاوزین بیمار habitual dri ... گزارش
18 | 0
set someone off١٤:٢١ - ١٤٠٠/٠٨/٢١اشک ( شادی یا غم ) کسی را در آوردن به حرف آوردن کسی set sb off=make sb do sth وادار کردن کسی به گریه ، خنده ، حرف زدن. . . .گزارش
0 | 0
take a turn for the worse١٠:٣٠ - ١٤٠٠/٠٨/١٩رو به بهبودی/وخامت گذاشتم ورق برگشت، اوضاع عوض شد ( روبه بهبودی/وخامت ) )گزارش
7 | 1
turn up٠٧:٣١ - ١٤٠٠/٠٨/١٩ناگهان از غیب ظاهر شدن ناگهان از غیب رسیدن غیر منتظره وارد جایی شدنگزارش
5 | 0
make for١٧:٢٨ - ١٤٠٠/٠٨/١٨یک راست رفتن به . . . یک کله رفتن به I think it’s time we made for home. من فکر می کنم وقتش است که یک راست برویم خانه.گزارش
2 | 1
break down٠٧:٢٤ - ١٤٠٠/٠٨/١٨حال روحی کسی خراب شدن در خود شکستن حال شکستگی پیدا کردن He broke down and cried او حالش خراب شد و گریه کرد. She broke down in tears when she heard ... گزارش
83 | 1
not like the sound of sth١٠:٢٦ - ١٤٠٠/٠٨/١٧بوی خوبی از این ماجرا نمی آید صدای ( خبرهای ) خوبی از این ماجرا به گوش نمی رسدگزارش
2 | 0
go around٢١:١٣ - ١٤٠٠/٠٨/١٤رفت و آمدن داشتن ( تعداد دفعات زیاد ) meet. . . . visit. . . . . . . . go around تعداد دفعات یکبار یکبارگزارش
9 | 0
by the sound of it١٥:٠٢ - ١٤٠٠/٠٨/٠٨بر اساس شنیده ها. . . . آنچه از شنیده ها بر می آید. . . .گزارش
2 | 0
sound out١٤:٣٨ - ١٤٠٠/٠٨/٠٨نظر کسی را پرسین نظر سنجی کردن ( درباره چیزی ) I wanted to sound her out about a job that I'm thinking of applying for. من می خواستم نظر او را بپرس ... گزارش
5 | 0
live out٠٧:٣١ - ١٤٠٠/٠٧/٢٦تا آخر عمر ( به روش خاصی ) زندگی کردن باقی عمر را سپری کردن He lived out his life in solitude. او باقی عمرش را در تنهایی سپری کرد او تا آخر عمر در ت ... گزارش
5 | 0
of all days١٧:٣٠ - ١٤٠٠/٠٧/٢٥از بین همه ی روزها on his wedding day of all days داروغه می خواهد دستگیر کند رابین هود را. . . ( آن هم ) روز عروسیش از بین همه ی روزهاگزارش
0 | 0
of all days١٠:٣٠ - ١٤٠٠/٠٧/٢٥ویژه تر از هر روز دیگر، خصوصا این روز He wants to have Robin Hood arrested - on his wedding day of all days در روز عروسی اش خاص تر از هر روز دیگر/خص ... گزارش
0 | 0
have feelings for sb٠٧:٢١ - ١٤٠٠/٠٧/١٨نسبت به کسی حال جذب داشتن نسبت به کسی احساس محبت کردن علاقه ( و احساس ) داشتن به کسیگزارش
2 | 0
have the hots١٤:١٩ - ١٤٠٠/٠٧/١٤جذابیت جنسی داشتن ( برای کسی ) she has the hots for him آن خانم جذابیت جنسی دارد برای اوگزارش
2 | 0
look to١٣:٣٠ - ١٤٠٠/٠٧/١٤چشم توقع داشتن ( از کسی ) he looks to marry her او چشم توقع دارد که با آن خانم ازدواج کندگزارش
2 | 0
dash١٨:٠٤ - ١٤٠٠/٠٧/٠٥( با عجله ) هجوم بردن ( به جایی ) rush. . . . dash. . . . . burst intoگزارش
14 | 0
on the run١٦:٣٥ - ١٤٠٠/٠٦/١٨۱ - توی مسیر، توی راه ( حین انجام کارهای دیگر ) ۲ - متواری، درحال فرارگزارش
28 | 1
run errands for٠٧:٣٥ - ١٤٠٠/٠٦/٠١دویدن برای خرده کاری های کسی دنبال خرده کاری های کسی رفتنگزارش
5 | 0
live off١٣:٢٩ - ١٤٠٠/٠٥/٢٢live off sb/sth خرج زندگی را از کسی/چیزی در آوردن earn sb's keep خرج زندگی را درآوردن Oliver earns his keep الیور خرجی اش را خودش در می آورد oliver l ... گزارش
57 | 0
get in with somebody١٥:٢٣ - ١٤٠٠/٠٥/١٥بُر خوردن با کسی ، قاطی شدن با کسی، خودمانی شدن با کسیگزارش
0 | 0
go along١٣:٥١ - ١٤٠٠/٠٥/١٥پیش رفتن ( در کار، فعالیت ) I never had training. I just learnt as I went along من هرگز آموزش عملی نداشتم. من فقط یاد گرفتم همانطور که پیش می رفتم ( ... گزارش
32 | 1
metabolize١٨:٥٤ - ١٤٠٠/٠٢/١٨سوزاندن ( چربی، غذا. . در بدن ) Your body can take the time necessary to metabolize fats. بدن شما می تواند زمان لازم برای سوزاندن چربی را داشته باشدگزارش
16 | 0
get up to sth١٤:٠١ - ١٤٠٠/٠٢/١٧غلط ( زیادی ) کردن، انجام دادن کار نسبتا بد Go upstairs and see what the kids are getting up to برو طبقه بالا ببین بچه ها دارند چه غلطی می کنند تعطی ... گزارش
21 | 0
authority١٠:١٧ - ١٤٠٠/٠٢/١٧قدرت قانونی توانایی قانونی اجازه ی قانونی judge has the authority to perform marriages. قاضی این توانایی را دارد که ازدواج را اجرا کندگزارش
7 | 0
stern١٩:٢٩ - ١٤٠٠/٠٢/١٤نگاه، صدا، . . . ) شدید الحن Journalists received a stern warning not to go anywhere near the battleship. روزنامه نگاران یک اخطار شدیدالحن دریافت کر ... گزارش
9 | 0
street market٠٦:٠٦ - ١٣٩٩/١٢/٠١چند شنبه بازار ( دو شنبه بازار، سه شنبه بازار، جمعه بازار. . )گزارش
23 | 0