پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٥٢)

بازدید
٢٢,٧٢٨
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

برابر افتادن ؛ یکسان شدن. هموزن شدن. در حد هم بودن : هر مرد که. . . این سه قوت را بتمامی بجای آرد چنانکه برابر یکدیگر افتد به وزنی راست آن مرد را فاض ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

برابر افتادن ؛ یکسان شدن. هموزن شدن. در حد هم بودن : هر مرد که. . . این سه قوت را بتمامی بجای آرد چنانکه برابر یکدیگر افتد به وزنی راست آن مرد را فاض ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

اسیر افتادن ؛ اسیر شدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

اسیر افتادن ؛ اسیر شدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

از نظر افتادن ؛ بی مقدار شدن. بی ارزش شدن : نیکم نظر افتاد بر آن منظر مطبوع کاول نظرم هرچه وجود از نظر افتاد. سعدی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

از کمر افتادن ؛ کنایه از ناتوان شدن. عاجز شدن. شکسته گردیدن : هان تا لب شیرین نستاند دلت از دست کانکه از غم او کوه گرفت از کمر افتاد. سعدی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

از کمر افتادن ؛ کنایه از ناتوان شدن. عاجز شدن. شکسته گردیدن : هان تا لب شیرین نستاند دلت از دست کانکه از غم او کوه گرفت از کمر افتاد. سعدی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

از کمر افتادن ؛ کنایه از ناتوان شدن. عاجز شدن. شکسته گردیدن : هان تا لب شیرین نستاند دلت از دست کانکه از غم او کوه گرفت از کمر افتاد. سعدی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

از کار افتادن ؛ باطل شدن. بی کار گردیدن. از کار واماندن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : چو شصت آمد نشست آمد پدیدار چو هفتادآمد افتاد آلت از کار. نظامی. جم ...

پیشنهاد
٠

از شمار افتادن ؛ بحساب نیامدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

از دولت انداختن کسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

از دولت افتادن ؛ بدبخت شدن. از دست دادن بخت ودولت.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

از دولت افتادن ؛ بدبخت شدن. از دست دادن بخت ودولت.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیزار گرفتن ( اصطلاح )

پیشنهاد
٠

بیزار گرفتن ( اصطلاح )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

از دل افتادن ؛ بیزار شدن است. ( از آنندراج ) : افتاد دل از یار ندانیم چه افتاد فریاد ز شوخی که ملول است ز فریاد. کمال خجند ( از آنندراج ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

از دل افتادن ؛ بیزار شدن است. ( از آنندراج ) : افتاد دل از یار ندانیم چه افتاد فریاد ز شوخی که ملول است ز فریاد. کمال خجند ( از آنندراج ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

از جاه افتادن ؛ از دست دادن مقام. خوار شدن : گر از جاه و دولت بیفتد لئیم دگرباره نادر شود مستقیم. سعدی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

از پر و پا افتادن ؛ سخت مانده شدن از بسیاری حمل چیزهای ثقیل یا رفتن و غیره. از پا افتادن. ( یادداشت بخط مؤلف ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

افتادن= شدن چنانکه گویند چه افتاده یا چنین افتاد یعنی چه شد و چنین شد. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) . آمدن. گردیدن. گشتن. ( از یادداشتهای مؤلف ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

افتادن= شدن چنانکه گویند چه افتاده یا چنین افتاد یعنی چه شد و چنین شد. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) . آمدن. گردیدن. گشتن. ( از یادداشتهای مؤلف ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

افتادن = شدن چنانکه گویند چه افتاده یا چنین افتاد یعنی چه شد و چنین شد. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) . آمدن. گردیدن. گشتن. ( از یادداشتهای مؤل ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

مطبوع افتادن ؛ مورد پسند واقع شدن. ( از یادداشتهای مؤلف ) .

پیشنهاد
٠

مطبوع افتادن ؛ مورد پسند واقع شدن. ( از یادداشتهای مؤلف ) .

پیشنهاد
١

خوش آمدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

کار افتادن ؛ پیش آمد کردن. کار رخ دادن. واقع شدن کار. پیش آمد شدن : اگر بینی آن معجون ما را بیاموزتا اگر کسی از یاران ما را کاری افتد و چنین حالی پیش ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

کار افتادن ؛ پیش آمد کردن. کار رخ دادن. واقع شدن کار. پیش آمد شدن : اگر بینی آن معجون ما را بیاموزتا اگر کسی از یاران ما را کاری افتد و چنین حالی پیش ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

کار افتادن ؛ پیش آمد کردن. کار رخ دادن. واقع شدن کار. پیش آمد شدن : اگر بینی آن معجون ما را بیاموزتا اگر کسی از یاران ما را کاری افتد و چنین حالی پیش ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

کار افتادن ؛ پیش آمد کردن. کار رخ دادن. واقع شدن کار. پیش آمد شدن : اگر بینی آن معجون ما را بیاموزتا اگر کسی از یاران ما را کاری افتد و چنین حالی پیش ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

کار افتادن ؛ پیش آمد کردن. کار رخ دادن. واقع شدن کار. پیش آمد شدن : اگر بینی آن معجون ما را بیاموزتا اگر کسی از یاران ما را کاری افتد و چنین حالی پیش ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

کار افتادن ؛ پیش آمد کردن. کار رخ دادن. واقع شدن کار. پیش آمد شدن : اگر بینی آن معجون ما را بیاموزتا اگر کسی از یاران ما را کاری افتد و چنین حالی پیش ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

عقد افتادن ؛ واقع شدن عقد. عقد بسته شدن : دوستی مؤکد گشت و عقد و عهد افتاد. ( تاریخ بیهقی ص 686 ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

عقد افتادن ؛ واقع شدن عقد. عقد بسته شدن : دوستی مؤکد گشت و عقد و عهد افتاد. ( تاریخ بیهقی ص 686 ) .

پیشنهاد
٠

سر لج افتادن ؛ لج پیدا کردن. در لج واقع شدن.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

سر لج افتادن ؛ لج پیدا کردن. در لج واقع شدن.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

سر لج افتادن ؛ لج پیدا کردن. در لج واقع شدن.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

سر لج افتادن ؛ لج پیدا کردن. در لج واقع شدن.

پیشنهاد
٠

در میان افتادن ؛ واقع شدن در میان. در وسط قرار گرفتن : وی در میان دو دشمن بزرگ افتاده است و هر دو از. . . ( تاریخ بیهقی ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

در کمند افتادن ؛ در کمند واقع شدن. گرفتار شدن. شکار شدن : هر که را با دلستانی عیش می افتد زمانی گو غنیمت دان که نادر در کمند افتد شکاری. سعدی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

در کمند افتادن ؛ در کمند واقع شدن. گرفتار شدن. شکار شدن : هر که را با دلستانی عیش می افتد زمانی گو غنیمت دان که نادر در کمند افتد شکاری. سعدی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

در کمند افتادن ؛ در کمند واقع شدن. گرفتار شدن. شکار شدن : هر که را با دلستانی عیش می افتد زمانی گو غنیمت دان که نادر در کمند افتد شکاری. سعدی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

در کمند افتادن ؛ در کمند واقع شدن. گرفتار شدن. شکار شدن : هر که را با دلستانی عیش می افتد زمانی گو غنیمت دان که نادر در کمند افتد شکاری. سعدی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

در شبهت افتادن ؛ در شبهه واقع شدن. در شک قرار گرفتن : از این روی در شبهت افتاده اند که صاحب دو قرنش لقب داده اند. نظامی.

پیشنهاد

در حیلت افتادن ؛ در حیلت واقع شدن. در پی چاره شدن : محمودیان چون این حدیث بشنودند، سخت غمناک شدند و در حیلت افتادند تا افتاده برنخیزد. ( تاریخ بیهقی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

در شبهت افتادن ؛ در شبهه واقع شدن. در شک قرار گرفتن : از این روی در شبهت افتاده اند که صاحب دو قرنش لقب داده اند. نظامی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

در شبهت افتادن ؛ در شبهه واقع شدن. در شک قرار گرفتن : از این روی در شبهت افتاده اند که صاحب دو قرنش لقب داده اند. نظامی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

در حیلت افتادن ؛ در حیلت واقع شدن. در پی چاره شدن : محمودیان چون این حدیث بشنودند، سخت غمناک شدند و در حیلت افتادند تا افتاده برنخیزد. ( تاریخ بیهقی ...

پیشنهاد
٠

در حیلت افتادن ؛ در حیلت واقع شدن. در پی چاره شدن : محمودیان چون این حدیث بشنودند، سخت غمناک شدند و در حیلت افتادند تا افتاده برنخیزد. ( تاریخ بیهقی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

در حیلت افتادن ؛ در حیلت واقع شدن. در پی چاره شدن : محمودیان چون این حدیث بشنودند، سخت غمناک شدند و در حیلت افتادند تا افتاده برنخیزد. ( تاریخ بیهقی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

درپیچان. [ دَ ] ( ص مرکب ) مشکل. دشوار. مشوش. پیچدار. ( ناظم الاطباء ) : عَسِر؛ کار درپیچان و دشوار. ( منتهی الارب ) .