پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٥٥)
دامنه دار
در اندک مدتی
در اندک مدتی
به مبارزه پرداختن با . . . . . .
به مبارزه پرداختن با . . . . . .
درصدد . . . . . . . . . . . برآمدن
درصدد . . . . . . . . . برآمدن
اخلالی به هم رسیدن
بروفق
بروفق
بروفق
بروفق
حبس مؤبد ؛ حبس ابد. حبس ابدی. ( یادداشت مؤلف ) . برای همیشه زندانی بودن.
مؤبد. [ م ُ ءَب ْ ب َ ] ( ع ص ) همیشه و جاوید و سرمد و پایدار و ابدی. ( ناظم الاطباء ) . به معنی همیشه است مأخوذ از ابد. ( از غیاث ) . ابدی. جاوید. ...
مؤبد. [ م ُ ءَب ْ ب َ ] ( ع ص ) همیشه و جاوید و سرمد و پایدار و ابدی. ( ناظم الاطباء ) . به معنی همیشه است مأخوذ از ابد. ( از غیاث ) . ابدی. جاوید. ...
مؤبد. [ م ُ ءَب ْ ب َ ] ( ع ص ) همیشه و جاوید و سرمد و پایدار و ابدی. ( ناظم الاطباء ) . به معنی همیشه است مأخوذ از ابد. ( از غیاث ) . ابدی. جاوید. ...
برنمودار ؛ شبیه. به سان : برنمودار چرخ صندل فام صندلی کرد شاه جامه و جام. نظامی.
برنمودار ؛ شبیه. به سان : برنمودار چرخ صندل فام صندلی کرد شاه جامه و جام. نظامی.
جورواجور
جورواجور
جورواجور
لفافه کتاب ؛ پوشش آن.
لفافه کتاب ؛ پوشش آن.
فترت
از سر گذراندن
جفت و جوری
جفت و جوری
زبونگیر. [ زَ ] ( نف مرکب ) ضعیف چزان . ضعیف کش . زیردست آزار. آنکه حق مظلومان و ضعیفان را پایمال کند : این یکی جادوی مکار زبونگیر است چند گردی سپس ا ...
زبونگیر. [ زَ ] ( نف مرکب ) ضعیف چزان . ضعیف کش . زیردست آزار. آنکه حق مظلومان و ضعیفان را پایمال کند : این یکی جادوی مکار زبونگیر است چند گردی سپس ا ...
ناباکی . ( حامص مرکب ) بی باکی . تهور. جسارت . بی احتیاطی . بی پروائی . باک نداشتن . نترسی . بی احتیاطی . دلیری : و او کودکی بیست و دو ساله بود و در ...
صافی بودن . [ دَ ] ( مص مرکب ) پاکیزه بودن . بی غل و غش بودن : بر امر ونهی گوهر طبع عزیز تو در آتش سیاست صافی عیار باد. مسعودسعد. || مسلّم بودن . ...
صافی بودن . [ دَ ] ( مص مرکب ) پاکیزه بودن . بی غل و غش بودن : بر امر ونهی گوهر طبع عزیز تو در آتش سیاست صافی عیار باد. مسعودسعد. || مسلّم بودن . ...
صافی بودن . [ دَ ] ( مص مرکب ) پاکیزه بودن . بی غل و غش بودن : بر امر ونهی گوهر طبع عزیز تو در آتش سیاست صافی عیار باد. مسعودسعد. || مسلّم بودن . ...
واجب التعزیر. [ ج ِ بُت ْ ت َ ] ( ع ص مرکب ) سزاوار سیاست و عقوبت . ( ناظم الاطباء ) . رجوع به تعزیر شود.
پوزمال . ( حامص مرکب ) مالش پوز. سیاست و تنبیه کسی با قول یا فعل مانند گوشمال .
ملاذالغربا. [ م َ ذُل ْ غ ُ رَ ] ( ع اِ مرکب ) پناهگاه غریبان . ملجاء دورماندگان از وطن : معین الخلفا سلفاً و خلفاً، ملاذالغربا شرقاً و غرباً. . . ( ...
ملاذالغربا. [ م َ ذُل ْ غ ُ رَ ] ( ع اِ مرکب ) پناهگاه غریبان . ملجاء دورماندگان از وطن : معین الخلفا سلفاً و خلفاً، ملاذالغربا شرقاً و غرباً. . . ( ...
ملاذالغربا. [ م َ ذُل ْ غ ُ رَ ] ( ع اِ مرکب ) پناهگاه غریبان . ملجاء دورماندگان از وطن : معین الخلفا سلفاً و خلفاً، ملاذالغربا شرقاً و غرباً. . . ( ...
مبصری . [ م ُ ص ِ ] ( حامص ) مأخوذ از تازی ، هوشیاری و زیرکی و بصیرت و عاقبت اندیشی . ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ) . || بینائی : گفتند باری ...
مبصری . [ م ُ ص ِ ] ( حامص ) مأخوذ از تازی ، هوشیاری و زیرکی و بصیرت و عاقبت اندیشی . ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ) . || بینائی : گفتند باری ...
مبصری . [ م ُ ص ِ ] ( حامص ) مأخوذ از تازی ، هوشیاری و زیرکی و بصیرت و عاقبت اندیشی . ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ) . || بینائی : گفتند باری ...
In the long term
guerrilla war
guerrilla war
guerrilla war
in the course of
in the course of
One aspect that is important to mention is
زیان مند. [ م َ ] ( ص مرکب ) مضر. مقابل سودمند. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : دیگری ، بعد از وفات او، به خوابش دید. گفت خدای با تو چه کرد؟ گفت : رحمت ...
زیان مند. [ م َ ] ( ص مرکب ) مضر. مقابل سودمند. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : دیگری ، بعد از وفات او، به خوابش دید. گفت خدای با تو چه کرد؟ گفت : رحمت ...