پیشنهاد‌های علی باقری (٣٩,٦٨٦)

بازدید
٢٩,٧٦٢
پیشنهاد
٠

بیمار کسی شدن ؛ عاشق و دلخسته او شدن : عیسی لب است یار و دم از من دریغ داشت بیمار او شدم قدم از من دریغ داشت. خاقانی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیمارِ باریک ؛ مسلول و مدقوق. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیمارجگر ؛ که جگر وی بیمار باشد. مکبود. ( ناظم الاطباء ) : طاعیة؛ زن بیمارجگر. ( یادداشت مؤلف ) . کبد فلان ؛ بیمارجگر گشت. ( منتهی الارب ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صلوة صبح ؛نماز بامداد. نماز دوگانه. نماز صبح.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صبح دولت ؛ آغاز اقبال : باش تا صبح دولتت بدمد کاین هنوز از نتایج سحر است. انوری.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صبح مراد ؛ مرادف صبح امید : سوی چمن شکفته چو صبح مراد رفت ناموس سرو زآن قد طوبی نژاد رفت. حسن هروی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صبح پیری ؛ آغاز پیری : صبح پیری چو گشت دیده گداز عینک دیده دیده دل ساز. مکتبی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صبح امید ؛امید که چون سپیده صبح باشد، صبح مراد : صبح امید گشته ساقی بزم قدح آفتاب می باید. حسن هروی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صبح پگاه ؛ صبح زود.

پیشنهاد
٠

مثل خرس تیرخورده ؛ کنایه از حدت عصبانیت است. ( یادداشت بخط مؤلف ) .

پیشنهاد
٠

ستاره بروزکسی نمودن ؛ کیفری سخت به او دادن. بادافره کار زشت او را بدو دادن. ( امثال و حکم ) . روز او را بشب بدل کردن. روز او را تیره و تار کردن. روز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ستاره همت ؛آنکه همت بلند دارد : آسمان سترا ستاره همتا من ترا قیدافه همت دیده ام. خاقانی.

پیشنهاد
٠

در هفت آسمان یک ستاره نداشتن ؛ درویش بودن. مفلس بودن.

پیشنهاد
٠

ستاره قلندران ؛ آفتاب. ( برهان ) ( آنندراج ) ( رشیدی ) ( ناظم الاطباء ) .

پیشنهاد
٠

ستاره کاروان کش ؛ شباهنگ. رجوع به شباهنگ شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ستاره سحر ؛ ستاره زهره که در آخر شب طلوع کند و گاهی به وقت شام نمایان شود. ( آنندراج ) . ستاره بام. ستاره صبح : چون شب دین سیه و تیره شود فاطمیان صبح ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ستاره سینما ؛ هنرپیشه درجه اول سینما. هنرپیشه ای که در فیلمهای معروف ، مشهور شده باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ستاره دمدار ؛ رجوع به ستاره دنباله دار و ذوذنب شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ستاره زمین ؛ کنایه از سنگ طلق باشد و آن سنگی است مانند آینه براق و شفاف که پرده پرده از روی هم برمی خیزد. ( برهان ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ستاره پستان ؛ سیاهی که بر سر پستان زنان است. ( مؤلف ) . سنجاقک.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ستاره خوبان ؛ سرآمد زیبایان. آنکه از همه زیباتر باشد. که از دیگر زیبایان ممتاز باشد : ایا ستاره خوبان خلخ و یغما بدلبری دل ما را همی کنی یغما. معزی.

پیشنهاد
٠

ستاره بی روشن ؛ ترجمه کوکب ثابت است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ستاره پرست ؛ آنکه ستاره را ستایش کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ستاره بام ؛ ستاره صبح. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به ستاره سحر و ستاره صبح شود.

پیشنهاد
٠

روز کسی به شب کشیدن: تمام شدن آن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۱۳ ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شب مدحرج ؛ زاج مایل به استداره. ( تحفه حکیم مؤمن ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شب مشقق ؛نام نوعی از زاج است. ( تذکره داود ضریر انطاکی ص 314 ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شب منجانی ؛ آن بود که صباغان بکار برند. ( از ترجمه صیدنه بیرونی ) . || نوعی از بیماری.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شب القلی ؛ قلی مصاعد است. ( تحفه حکیم مؤمن ) . قلی مصاعد. ( فهرست مخزن الادویه ) . - شب اللیل ؛ نام نباتی است. ( از اقرب الموارد ) . ظاهراً نام گل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شب زفر ؛ نوعی از زاج است مرطوب و زودشکن با بوی زفر و با زهومت. ( از تذکره داود ضریر انطاکی ص 314 ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شب الاساکفة ؛ قلی مصاعد است. ( تحفه حکیم مؤمن ) . و آن را به فارسی کفشکر گویند. ( فهرست مخزن الادویه ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شب الصباغین ؛قلی است. ( تحفه حکیم مؤمن ) . رجوع به قلی شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

- شب العصفر ؛ قلی مصاعد است. ( تحفه حکیم مؤمن ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شب ازرق ؛ گوگرد مس است. ( از متن اللغة ) . کات کبود. الشبة الزرقاء.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نصف شب ؛ نیمشب. آن زمان که نیمی از شب بگذرد اصطلاحاً ساعت 12 شب چون مبداء را ظهر گیرند یا ساعت 24 چون مبداء را از خود نیم شب شب قبل بحساب آرند. رجوع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

- گیسوی شب ؛ کنایه از تاریکی شب : یک مثالت در ولایت روی وموی قنبر است کز سوادش گیسوی شب را معنبر کرده اند. جمال الدین سلیمان.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

- میرشب ؛ رئیس عسس و شبگرد. داروغه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

- فرزندان شب ؛ اشخاصی که اعمال خود را در تاریکی بجا می آورند فرزندان شب خطاب شده اند. امثال سلیمان : 7:9. اول تسالونیکان 50:5 - 7. ( قاموس کتاب مقدس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شب شراب ؛ شبی که در آن می نوشند. شب باده خواری : براحت نفسی رنج پایدار مجوی شب شراب نیرزد ببامداد خمار.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

- شب فراق ؛ شب جدایی. شب هجران. و رجوع به شب جدایی شود : شب فراق نخواهم دواج دیبا را که شب دراز بود خوابگاه تنها را. سعدی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

- شب سیاه ؛ کنایه از شب تاریک است : مکنید دردمندان گله از شب جدایی که من این صباح روشن ز شب سیاه دارم. سعدی. - || کنایه از ریش است که بر عارض و صو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شب دیجور ؛ شب تاریک و تار و تیره : من دانم و دردمند بیدار آهنگ شب دراز دیجور.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

- شب جدایی ؛ شب فراق. شب دوری : تو خود ای شب جدایی چه شبی بدین درازی بگذر که جان سعدی بگداخت از نهیبت.

پیشنهاد
٠

شب پنبه دانه ، دُر می نماید. نظیر: شب گربه سمور می نماید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بَرهما ( Brahmā ) : به معنای قائم بالذات و ازلی و ابدی . رجوع شود به ( توفیقی ، حسین ، آشنایی با ادیان بزرگ ، 1398: 34 )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تحمیل :پیغام ، پیغام دیکته شده . ( ( رسول بیامد و نامه ای قریب یک دسته کاغذ منصوری پیوسته و درهم پیچیده و مهر کرده پیش سلطان محمود نهاد و گفت: امیر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کاغذ منصوری : یکی از اصطلاحات مربوط به اندازۀ کاغذ است . به قول قلقشندی " قطع منصوری ( یک چهارم ذراع در پهنا ) برای فرمان های دیوانی " بوده است . . ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

منبیس:ننویس ، منویس ( ( و نامهٔ خود را به استعارت و آیات قرآن و اخبار رسول علیه السلام آراسته دار و اگر نامهٔ پارسی بود پارسی مطلق منبیس. . . ) ) ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پارسی مطلق :فارسی سره ، فارسی خالص ( ( و نامهٔ خود را به استعارت و آیات قرآن و اخبار رسول علیه السلام آراسته دار و اگر نامهٔ پارسی بود پارسی مطلق من ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خط گشاده :خوش خط ، واضح، روشنگر، بیانگر، بیان کننده ( ( پس پیوسته بچیزی نوشتن مشغول باش، بخط گشاده و مبین و سر بر بالا بهم دربافته ) ) یوسفی ، غلام ...