پیشنهاد‌های علی باقری (٢٨,٠٧٤)

بازدید
٢,٢٩٦
تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اندوه ( انده ) داشتن ؛ غمین بودن : جبرئیل گفت یا آدم اندوه مدار و این سخنان را بگو تا خدای تعالی توبه ترا قبول کند. ( قصص الانبیاء ص 22 ) . ز پیروزه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اندازه چیزی داشتن ؛ شمار آن داشتن. بر آن مطلع بودن : کس اندازه بخشش او نداشت جهان تاو با کوشش او نداشت. فردوسی.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اندازه داشتن ؛ نگهداری کردن ؛ حفظ کردن. شمار چیزی را داشتن ، نگهداری کردن حساب و تعداد آن : گر کسیرا نبود سیم ، خط و چک بستان وقت پیدا کن و بانگشت هم ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- انتظار داشتن ؛ منتظر بودن. بیوسیدن.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

امین داشتن ؛ امین شمردن : امین کز تو ترسد امینش مدار. سعدی.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

امید داشتن ؛ امیدوار بودن : چنین دارم امید کافراسیاب نبیند جهان نیز هرگز بخواب. فردوسی.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اکراه داشتن ؛ مکروه بودن. خوش نداشتن.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

الچخت داشتن ؛ امید داشتن. چشم داشتن : جز این داشتم امید و جز این داشتم الچخت ندانستم کز دور گواژه زندم بخت. کسایی.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اسب برداشتن ( کسی را ) ؛ رمیدن اسب و بدون اراده سوار، سوار خود را با خود بردن.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ارسال داشتن ؛ فرستادن.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- ارزانی داشتن ؛ بخشیدن. روزی کردن : شکر کن شکر، خداوند جهان را که بداشت بتو ارزانی بی سعی کس این ملک قدیم. ابوحنیفه اسکافی.

پیشنهاد
٠

ارز داشتن کسی را ؛ ارز و قیمت نهادن او را : اگر نیستت چیز لختی بورز که بی چیز کس را ندارند ارز. فردوسی.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اراده داشتن ؛ آهنگ داشتن. قاصد بودن.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ارجمند داشتن ؛ گرامی شمردن. حرمت کردن : فرنگیس را کاخهای بلند برآورده و داردش ارجمند. فردوسی.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ارج داشتن ؛ گرامی شمردن. حرمت کردن : ز بخشش بنه دل بر اندازه نیز بدار ای پسر تا توان ارج چیز. فردوسی.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آگهی داشتن ؛ مطلع بودن. باخبر بودن.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- آهنگ داشتن ؛ بر سر چیزی بودن. قاصد بودن.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آرام داشتن ؛ آرام گرفتن. از بیقراری باز استادن : سکندر بدو گفت کای نامدار اگر کام دل خواهی آرام دار. فردوسی.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آبادان داشتن ؛ رونق دادن. روا کردن : بنی اسرائیل را توریة آموختی و شریعت موسی را آبادان داشتی. ( قصص الانبیاء ص 130 ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آباد داشتن ؛ آباد کردن. آباد ساختن : بدو گفت رستم که دل شاد دارد بدانش روان و تن آباد دار. فردوسی.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سپر داشتن ؛ سپر گرفتن ، قرار دادن سپر برابر. . . : بدان تا مرا سازد آیین جنگ سپر داشتن پیش تیرخدنگ. فردوسی.

پیشنهاد
٠

فرا راه داشتن ؛ فرا راه گرفتن : همچو نابینائی که شبی در وحل افتاده بود، گفت آخر ای مسلمانان چراغی فرا راه من دارید. ( گلستان ) . بخشایش الهی گمشده ای ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کژ داشتن ؛ کج گرفتن. مایل نگه داشتن : و قسمی از شمشیر مشطب. . . گوهر خویش آن زمان نماید که کژداری. ( نوروزنامه ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روزه داشتن ؛ روزه گرفتن : و ایشان را سخت می آمد در گرمای گرم روزه داشتن. ( تفسیر ابی الفتوح رازی ) . مسلم کسی را بود روزه داشت که درمانده ای را دهد ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- درس داشتن ؛ درس گفتن : بی اجری و مشاهره درس ادب و علم دارد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 277 ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روزه داشتن ؛ روزه گرفتن : و ایشان را سخت می آمد در گرمای گرم روزه داشتن. ( تفسیر ابی الفتوح رازی ) . مسلم کسی را بود روزه داشت که درمانده ای را دهد ...

پیشنهاد
٠

تنگ داشتن کار ؛ تنگ گرفتن کار : چو فرزند آید بفرهنگ دار زمانه ز بازی بر او تنگ دار. فردوسی.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جشن داشتن ؛ جشن گرفتن : تا بروزگاراردشیر بابکان که او کبیسه کرد و جشن بزرگ داشت و آنروز را نوروز بخواند. ( نوروزنامه ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دامن داشتن ؛ دامن گرفتن : ملک را خوش آمد صره ای هزار دینار از روزن بیرون داشت و گفت دامن بدار. ( گلستان ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- به فال داشتن ؛ به فال گرفتن : شاه از آن شاد گشت و داشت بفال با همه خسروی و عزّ وجلال. سنائی.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به کسی داشتن ؛ به قامت او گرفتن. به اندازه او گرفتن : و قضیبی از بهشت آورده بود و گفت هر که اندازه این قضیب بود و طالوت نام دارد ملک بنی اسرائیل خواه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فریاد داشتن ؛ فریادکشیدن : و مسخره ای بود که او را متوکل پیوسته عذاب داشتی و مار بیاوردندی تا او را بزدی و تریاک دادی تا بخوردی و شیر را بیاوردندی تا ...

پیشنهاد
٠

خویشتن را پیش کسی داشتن ؛ در اختیار اودر آوردن. مطیع و فرمانبردار او شدن : چون پدر ما [ مسعود ] فرمان یافت و برادر ما را به غزنین آوردند. نامه ای که ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مقرر داشتن ؛ مقرر کردن.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محبوس داشتن ، محبوس کردن . زندانی کردن : و بفرمود تا بازداشتگان را بیرون آوردند. . . که ایشان را محبوس میداشت. ( فارسنامه ابن البلخی چ اروپا ص 95 ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نهان داشتن ؛ نهان کردن. پنهان ساختن : دل شاه کاووس پردرد شد نهان داشت ، رنگ رخش زرد شد. فردوسی.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لنگ داشتن ؛ لنگ کردن : برون کش پای از این پاچیله تنگ که کفش تنگ دارد پای را لنگ. نظامی.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرمان داشتن ؛ اطاعت کردن : مخالفین او را فرمان نداریم. ( تاریخ سیستان ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گذر داشتن ؛ گذرکردن. عبور کردن : یاد دارم که در ایام جوانی گذر داشتم بکوئی. ( گلستان ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرمان داشتن ؛ فرمان کردن. اطاعت کردن ، فرمان نداشتن ؛ اطاعت نکردن : و محمدبن الحصین باز ایشان را فرمان نداشت. ( تاریخ سیستان ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صحبت داشتن ؛ صحبت کردن : نیکنامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار خودپسندی جان من برهان نادانی بود. حافظ.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غمگین داشتن ؛ غمگین کردن : بدو گفت پس نامور شهریار که دل را بدین کار غمگین مدار. فردوسی.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکار داشتن ؛ شکار کردن : لاجرم اکنون جهان شکار منست گرچه همیداشت او شکار مرا. ناصرخسرو.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوستی داشتن ؛ دوستی کردن : آورده اند که یک روز پسر خود را وصیت میکرد که راز خویش با زن مگو واز مردم نوکیسه وام مگیر و با عوام و فاسق دوستی مدار. ( قص ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رنجه داشتن ؛ رنجه کردن : خروشی برآمد که ای شهریار به آهن تن پاک رنجه مدار. فردوسی.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شادمان داشتن ؛ شادمان کردن : بدان ای پسر کاین سرای فریب ندارد کسی شادمان بی نهیب. فردوسی.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل شاد داشتن ؛ دل شاد کردن : بدرد کسان دل مدارید شاد که گردون همیشه نگردد بداد. اسدی.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- دور داشتن ؛ دور کردن : دل و مغز را دور دار از شتاب خرد با شتاب اندر آید بخواب. فردوسی.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل تنگ داشتن ؛ دل تنگ کردن.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل خوش داشتن ؛ دل خوش کردن.