تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

بدون رنگ ، کسل کننده ، ملالت آور Definition: lacking color, uninteresting , boring Synonym: colorless

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

ماندنی، با دوام Synonym: enduring

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

کم نور ، تار Definition:not bright or clear

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بی اختیار، بی برنامه Definition: unplanned, uncontrolled

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

طول ( اسم ) طول کشیدن ( فعل )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Synonym: openly

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

ملالت آور، خسته کننده Definition: long and tiring

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

قدری، کمی Synonym: slight Definition: a little

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

متفرق، پراکند، ریخته و پاشیده، تار ومار Definition: to be spread out or separated widely Synonym: dispersed

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

قابل توجه Definition: worthy of mention, uncommon

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

ویژه، خاص، عجیب و غریب Synonym: strange

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

مشابه، شبیه موازی، هم راستا Synonym: similar

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

کم اهمیت، قابل چشم پوشی، ناچیز Synonyme: insignificant

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

نگه داری کردن Synonym: preserve

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

درحال ترقی، پیشرفت کننده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

قابل تشخیص، تشخیص دادن Synonym:detectable Definition: noticeable

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

متمایل دمر خوابیده بر روی شکم[تخصصی: ( جراحی ) ] Synonym: likely to do something

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

ناخوانده Synonym:annoying

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

راحت Synonym:Easy to reach, near

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

عمده، غالب

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

تدریجی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

محرمانه به صورت محرمانه گفتن یا نوشتن:definition Synonym: secret

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

پریشان کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

به طور معجزه آسا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢١

اجتناب ناپذیر، غیر قابل اجتناب Synonym: unavoidable

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تصادفا، با بی دقتی Definition: by accident Synonym: carelessly

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

بالا بردن، تشدید کردن Synonym: intensify Example: heightening the possibility to win بالا بردن احتمال برد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

افزایش دادن، منبسط شدن ( فعل ) انبساط ( اسم ) Synonym: growth

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

شامل شدن در بر گرفتن Synonym: include

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بدون سکنه، بی جمعیت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

مهم محکم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

پناه دادن ( فعل ) بندرگاه ( اسم )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

مورد تحسین قرار گرفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

تصویب کردن Synonym: Legislate

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

جنبه Synonym:aspect Example: It had many beneficial facets مثال:آن جنبه های سود آور زیادی داشت