پیشنهادهای اُمید خوزستان (٦٢)
بخش کِهتر؟
به گویش لری بویراحمدی یعنی نوعروس. بِهیگ یعنی عروس و بِهیگَک یعنی عروسک.
به لری جنوب خوزستان، طوایف بویراحمدی، به ادویه می گوئیم "داریگرم" که همان "داروگرم" است.
به لری بویراحمدی می گوییم "چوخَه".
پیمان بسته؟
به لری جنوبی ( جنوب خوزستان و کهگیلویه و بویراحمد ) به عطسه می گویند و وَخشَنیدِن یعنی عطسه کردن.
برخی ایرانی ها در مکالمه ی روزانه به ایزار سردکننده ی freezer می گویند "یخ بندون".
در زبان پارسی میانه یا پهلوی ساسانی واژه ی "مادَگوَر" یا همان "ماده ور" به چم "مهم" و "برجسته" بکار میرود. این واژه برساخته از "مادَگ" بچم ماده یا در ...
به لری جنوب خوزستان، طوایف بویراحمدی، به آماس می گوییم "پَندوم"، و به سدهایی که در جوی های آبیاری زمین های کشاورزی می سازند می گوییم "پَدُم".
به پارسی میانه "نَپیگ" یا "نَبیگ" بچم "کتاب" است؛ نه کتاب ویژه ای بلکه پدیده ی کتاب. برای نمونه به "ادبیات" میگفتند "خوب نَبیگ".
به گویش لُریِ طوایف جنوب خوزستان این واژه یعنی "عوض"، برای نمونه در ترکیبات آلش کردن یا آلش وابیدن ( شدن ) .
به پهلوی یعنی بیضی، در بُن دهش به ریخت خایگ دیس آمده.
دُز، برای نمونه دُز دارو.
بَربَسته واژه ای ست موجود در فارسی به معنی مصنوعی، ساختگی و همچنین جامد.
در فقه زردشتی در دادگاه های ساسانی و به زبان پارسی میانه یا پهلوی، هِلیشن یا همان هِلِش به چم طلاق است و هِلیشن نامَگ یا هلش نامه بچم طلاق نامه.
در پهلوی به چم پاسداشت، حفاظت، موتضبت، مراقبت، نگاه داشتن، آمده. برای نمان "داریشنی تَن" یعنی "نگاه داری از تن و سلامتی".
همه گزینی؟
گذشته؟ گذشته ی این شهر به هزاران سال پیش برمیگردد. دیرینه شناسی؟ او دانش آموخته ی رشته ی دیرینه شناسی ست.
"هَنگیرد" در پهلوی ساسانی به همین چم" مجموعه" آمده، و نیز واژه ی "هَنگیردیگ" برساخته از همین واژه، به چم "در مجموع" یا "در کل" یا "خلاصه" بود.
در پهلوی به معنی گُهر و اصل و کیفیت ذاتی هر چیزی بکار میرود.
در متون پهلوی واژه ی "آوام" بسیار بکار میرود و چم آن "زمانه"، "دوره" و "عصر" است. شاید این واژه ی پارسی، یعنی "آوام" یا گاهی "اُوام"، با واژه ی" ایام ...
به پارسی میانه یا پهلوی یعنی آزمایش ایزدی/دینی.
شگفتکاری
سه گودی؟ گودی، گودگاه = بعد؟
در پارسی میانه دقیقاً بمعنی "ممکن" است، و "نشایدبود" یعنی "غیرممکن".
به پهلوی مِئنوگی ( مینویی ) یعنی روحانی، دربرابر گیتیگی به معنی دنیوی یا گیتی ای
در ایران باستان چیزی همانند مانترا بود که به آن می گفتند مانثَر ( همریشه به همان مانترا ) و بیشتر واژه هایی بودند که برای درمان بیماری تکرار می کردند.
در زبان لری بویراحمدی هناسه یعنی نَفَس.
در گویش لری جنوب خوزستان این واژه "اِریات" تلفظ می شود.
زمانی که اسلام به ایران آمد ایرانیان به قرآن می گفتند نَبیگ یا نُبیگ که واژه ی پهلوی برای کتاب است، و در گفتار می شد نُبی. برای نمونه واژه ی نُبی پژو ...
به پهلوی اِئبارَگ که همان ایواره ی کنونی ست، به معنی، بعد از ظهر، پسین یا غروب است.
به لری جنوبی، میان طوایف بویراحمدی خوزستان کهگیلویه، به رخت خواب می گوئیم "پوشِن".
در پهلوی یا پارسی میانه ( بُن ئو بَر ) به معنی اصطلاح فلسفی ( علت و معلول ) آمده.
در فقه زمان ساسانیان واژه ای که برابر واژه ی مالکیت بکار می بردند "پادشاهی" یا "خویشبودی" بود.
دُش بهره وری، کج بهره وری، دُش یا کج بهره برداری یا سودبَری.
به پهلوی ساسانی یا پارسی میانه بچم وکیل آمده.
بَررُسته واژه ی پارسی ای ست که در واژه نامه ها به معنی واقعی، طبیعی و نباتات آمده.
این واژه در برخی گویش های ایرانی، بویژه در نیمروز کشور، به چم " زعفران" به کار میرود. " زعفران" در واقع معرب "زرپران" است، و" زرپران" چهره ی آغازین و ...
به پارسی میانه "خْرَد دُئشَگیهْ" بوده که همان خرددوستی می باشد. البته واژه ی فیلُسُفا یا همان فیلُسُفای یونانی را هم بکار می بردند.
به لُریِ جنوب خوزستان و استان کهگیلویه و بویراحمد واژه ی وَرس بمعنی فصل سال است. اکنون کمتر بکار می رود اما پیشتر رایج بود. به کُردی هم این واژه به ش ...
به لُری خوزستان و کهکیلویه و بویراحمد رْود یعنی عزیز، ولی تنها برای کسانی بکار می رود که بسیار عزیز باشند و نه به شیوه ی همگانی "عزیزمی" در فارسی. بر ...
"رایاتار" اساساً غلط است چون واژه ی رایانه از ریشه ی رایا نیامده بلکه از ریشه رایِن یا رایان در زبان پارسی میانه. برای نمونه راینیدن بمعنی بنظم درآور ...
در لری جنوبی ( جنوب خوزستان، کهگیلویه و بویراحمد ) به نعنا پیشتر می گفتیم نانا.
می شود گفت تور، برای نمونه. البته زدودن زبان از همه ی وام واژگان عربی هم پسندیده و کارآمد نیست، اما بسیار مهم است تا جایی که می توانیم از واژگان هم چ ...
در متون پهلوی ساسانی به معنی" سمت راست" است.
تا جایی که من در متون ساسانی خوانده ام این واژه ایرانی ست، هم خانواده با دوزخ. نامی دیگر برای برزخ در متون دینی ساسانی "هَمیستَگان" میباشد.
میلیون یک واژه ی ایتالیایی ست از ریشه ی mille به چم "هزار" و پسوند one که نشان بسیاری یا پرشماری ست. به فارسی می توان گفت "هزارگان" مترادف "واژه به و ...
به پارسی میانه بچم شهوت آمده. برای نمونه گرایش های جنسی ای را که در آن زمان پذیرفته نبودند در شریعت زرتشتی ساسانی ( اَبارون وَرَنی ) می گفتند که همان ...
به فارسی میانه یا همان پهلوی ساسانی واژه ی "مْیخگاه" بجای قطب استفاده می شد.
در پارسی میانه یا پهلوی ساسانی واژه ی همچم با ( منطق ) واژه ی ( چیم گوگایی ) بود که به زبان امروز می شود ( چَم گویایی، برساخته از ( چیم ) بچم ( معنی ...