هلش

لغت نامه دهخدا

هلش. [ هََ ] ( اِ ) مرغی است مردارخوار. ( اسدی ) ( برهان ). هلیش. رجوع به هلیش شود.

فرهنگ فارسی

(اسم ) نام مرغی باشد مردارخوارتوضیح باماخذی که دردست است این مرغ شناختهنشد. توضیح چنانچه بالاخص نام مرغ مردارخوار را درنظربگیریم مراردکرکس است .

فرهنگ عمید

رهاکردگی.

پیشنهاد کاربران

در فقه زردشتی در دادگاه های ساسانی و به زبان پارسی میانه یا پهلوی، هِلیشن یا همان هِلِش به چم طلاق است و هِلیشن نامَگ یا هلش نامه بچم طلاق نامه.
گذاشتن، گذاشت، اجازه. گذارش.

بپرس