پیشنهادهای نعیمه (٥٨٨)
کم زور
بی برنامه
- از نفس افتادن - گرفتن نفس
بی پرده حرف زدن
سر از پا نشناختن
سر از پا نشناختن
- بوس بوس ( اصطلاح عامیه )
این پا و آن پا کردن
شگفتا ( که ) ( اگر اول جمله و در واقع به عنوان قید بیاید ) . . . Strange
- تب و تاب
I wonder . . . نمی دانم . . . در بعضی بافت های معنایی می تواند به لغت �نمی دانم� ترجمه شود
نقداً ( قابل فروش ) already marketable
چو انداختن
زیرک
لعنتی
- لابد
در برخی بافت های لغوی می تواند معنی "دیگر" هم بدهد: شب به خیر دیگر = good night, then
- غافلگیری خوشایند
- از قرار - ظاهراً - مثلاً
- لال شدن - مات و مبهوت ماندن I looked blank = خشکم زد
- بی محابا - با دلی قرص
- رفت که رفت
- مثل همیشه - طبق عادت - ناخودآگاه این لغت در بعضی بافت های معنایی که در توصیف حرکات انسان به کار می رود، می تواند مفهوم این را داشته باشد که حرک ...
- به این امید که - مگر این که - که شاید
- به این امید که - به امید این که - مگر این که - که شاید
سلام علیک زورکی
- نژاد اصیل
- با خود گفتن
- مقتدرانه
- بلعیدن
- یک جورهایی - انگار حتی در برخی بافت های لغوی می تواند معنی "خب" بدهد، مثال: but somehow I couldn't = ولی خب نمی توانستم/ ولی انگار نمی توانستم
- به هم ریختن فکر
- قول شرف
- با پرروئی
- با لحنی . . .
- با لحنی ( غرورآمیز ) ، با غرور
- رفته رفته
- های و هوی - شلوغش کردن - قشقرق - داد و قال
- شهروند وظیفه شناس
- راحت - فرت و فرت - راه به راه
- دست و پا گیر - منقبض کننده
- خودروی سازمانی
- تحریف واقعیت - اغراق، غلو
- از یاری بخت
( اگر به عنوان صفتی در مورد شخص به کار رود ) - کارکشته - کاربلد - خبره - کارآمد "effective spy = جاسوس کارکشته"
- چه خوب که - اقبال ( شانس ) یار بود
- خوشبختانه
- بلاتشبیه
- درب و داغان
- داغان - خراب ( در معانی عامیانه )